English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (11 milliseconds)
English Persian
branch line خط فرعی
branch line شاخه
Other Matches
branch شعبه زدن
branch بخش
branch شعبه رشته
branch فرع
branch شاخ
branch شاخه
branch تقسیم
branch رشته ساقه
branch کابلی که از یک کابل اصلی به گره می رود
branch جدولی که نشان میدهد در برنامه با توجه به نتیجه بررسی به کجا باید جهش کرد
branch خط ی که یک یا چند وسیله را به شبکه اصلی وصل میکند
branch مسیر یا جهش مناسب از یک دستور به دستور دیگر
branch جهش از بخشی از برنامه به بخش دیگر
branch شاخه دراوردن
branch شاخه شاخه شدن
branch انشعاب
branch در مدارات الکتریکی قسمتی ازیک شبکه متشکل از یک یا چندالمنت دو ترمینالی که بصورت سری به یکدیگرمتصل شده اند
branch دایره قسمت
branch رسته
branch رشته
branch شعبه
branch جوانه زدن براه جدیدی رفتن
branch مشتق شدن
branch منشعب شدن گل وبوته انداختن
branch دستور برنامه شرطی که محل دستور بعدی در برنامه را مسخص میکند
branch شاخه [دانشی]
branch رشته [دانشی]
branch [تیرک گوتیک در طاق]
branch یک یا چند مسیر که می توانند پس از یک عبارت شرطی انجام شوند
Y-branch انشعابفرعی
no branch شغل بدون رسته
no branch شغلی که احتیاج به رسته تخصصی ندارد
branch cutoff دیواری است که معمولا درجهت عمود بر دیوار سپری ساخته میشود
duty branch رسته
To cut off a branch . شاخه ای را قطع کردن
branch lines خط فرعی
branch lines شاخه
service branch انشعاب
eco-branch شعبه زیست بوم [شاخه اقتصاد مناسب با زیست بوم]
every branch of knowledge هرشاخه ازعلوم
executive branch officer line : syn
basic branch رسته اولیه
olive branch اولاد
What is your branch of study? رشته تحصیلیتان چیست ؟
duty branch رسته خدمتی
root and branch ازریشه
branch duct مجرایشاخهای
artillery branch رسته توپخانه
root and branch اساسا
root and branch کاملا
grid branch مدار شبکه
double branch چهارراهه
executive branch فرماندهی
descending branch شاخه نزولی مسیر گلوله
Special Branch سازمانپلیسبریتانیا
fruit branch شاخهمیوه
air branch قسمت هوایی رسته هوایی
air branch قسمت امور هوایی
olive branch شاخ زیتون
branch clip گوشیپزشکی
unconditional branch انشعاب غیر شرطی
branch exchange رد و بدل کننده شعبهای
branch extension اتصال شنت
conditional branch انشعاب شرطی
branch head دهانه ابگیر نهر درجه یک
case branch انشعاب شرطی
branch switch کلید
branch instruction دستورالعمل انشعاب
branch pipe پنجه اگزوز
branch office دفتر شعبه
branch office شعبه
branch of a company شعبه شرکت
branch depot امادگاه رستهای
branch cutter شاخه بر
connecting branch اتصال یا پیوستگی
branch address نشانی انشعاب
branch circuit مدار انشعابی
branch extension اتصال موازی فرعی
branch cutout فیوز انشعاب
branch cutter اهن دهره
condeitional branch انشعاب شرطی
reach out with an olive branch <idiom> [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
reach out with an olive branch [انجام دادن کار یا گفتن چیزی که نشان میدهد شما میخواهید به ناسازگاری با دیگری خاتمه دهید.]
branch material position شغل سازمانی
to hold out the olive branch <idiom> [پیشنهاد آشتی کردن]
lower branch of meridian نصف النهار زیرین
branch qualified officer افسر متخصص رستهای
foam branch pipe لوله کف ساز
Dont break that branch off. آن شاخه رانشکن
Remove something root and branch. چیزی را از ریشه وبن نابود کردن
private branch exchange مبادله انشعاب خصوصی
branch immaterial position شغل همه رستهای
branch supply pipe منبعشاخهای
branch control structure ساختار کنترل انشعاب
upper branch of meridian نصف النهار برین
to lop off a branch [from a tree] شاخه ای را [از درختی] بریدن
branch material curriculum برنامه اموزش مراکزاموزش رستهای
branch return pipe لولهبرگشتشاخهای
private automatic branch exchange رد و بدل کننده شعبهای اتومات خصوصی مبادله انشعاب خودکار خصوصی
private automatic branch exchange یک سیستم تلفن سوئیچینگ خودکار خصوصی که در یک شرکت مخابرات تلفنی رافراهم می اورد و انتقال مکالمه ها را به درون شبکه تلفن عمومی یا خارج از ان کنترل میکند
line to line voltage ولتاژ زنجیر شده
line to line voltage ولتاژ بین دو خط
line to line fault اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line spacing فاصله سطور
line by line analysis تجزیه سطر به سطر
line to line fault تماس خطوط
line by line milling فرز کردن سطری
line by line milling فرز کردن سطر به سطر
line to line fault اتصال کوتاه دوقطبی
line to line fault اتصال کوتاه خط به خط
line up <idiom> به درستی میزان کردن
line up <idiom> به صف کردن
line up <idiom> سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
line by line سطر به سطر
out of line <idiom> ناصحیح
in line <idiom> با محدودیت متداول
Which line goes to ... ? کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ? کدام خط راه آهن به ... میرود؟
below the line درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line در صف امدن
line out قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
out of line جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
down the line <idiom> درآینده
mean line خط میان
in line همراستا
down the line ضربه از کنار زمین
down line بار کردن پایین خطی
in line شمشیر در وضع حمله
o o line خط دیدبانی سپاه
on line help کمک مستقیم
old line محافظه کار
line out با خط علامت گذاشتن
along line در خط
along line در امتداد خطوط
out of line خارج از خط جبهه
necessary line خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
on the line هواپیمای اماده پرواز
to come in to line موافقت کردن
o o line خط تقسیم دیدبانی
the line صف
all along the line درامتدادهمه خط
all along the line در همه جا
old line دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
off line غیر متصل
line طناب خط
by-line کار یاشغل اضافی وزائد
line خط صف
line صفی در خط
by-line خط فرعی راه اهن
by-line خط دوم یافرعی
by line کار یاشغل اضافی وزائد
by line خط فرعی راه اهن
line لجام
off line برون خطی
off line وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line استرکردن
line of d. مرز
line of d. حد فاصل
line پوشاندن
line خط
by line خط دوم یافرعی
line در سمت
line نسب
line محصول
line لاین
line رشته
line خط زدن
line طرز
line حدود رویه
line رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line لوله منفردی در سیستم سیالات
line سیم
line جبهه جنگ
line اتصال فیزیکی به ارسال داده
off line قطع
line : خط
on line متصل
on line درون خطی
on line مورداستعمال
on line داخل رده
on line در خط
line : خط کشیدن
line خط انداختن در
line جاده
line طناب سیم
line رسن
Are you still on the line? خط را قطع نکردی؟
line سطر
line ردیف
line رشته بند
line ریسمان
line دهنه
line شعبه
on line مستقیم
line-up ردیف ایستادن تیم
line-up به ترتیب ایستادن
line بخط کردن
line up ردیف ایستادن تیم
line up به ترتیب ایستادن
line up به خط شدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com