Dictiornary-Farsi | bread alone | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 77 (8 milliseconds)

English	Persian
bread alone	تنها نان
bread alone	فقط نان
bread alone	نان خالی


Search result with all words

st john's bread	خرنوب
bread and butter	وسیله معاش
bread and butter	نان وپنیر
swine bread	پنجه مریم
bread	نان
bread	قوت
bread	نان زدن به
aerated bread	نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
aerated bread	نان گازدار
barley bread	نان جو
barley bread	نان جوین
bread and point	سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
bread knife	کارد نان بری
break bread with a person	با کسی نان و نمک خوردن
daily bread	روزی
daily bread	نان یارزق روزانه
dry bread	نان بی کره
duily bread	نان روزانه
duily bread	روزی
duily bread	رزق
here is bread in plenty	نان بقدر کفایت هست
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
leavened bread	نان ور امده
light bread	نان سفید
light bread	نان سهل الهضم
pull bread	مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
to bake bread or bricks	پخش اجریانان
to break bread with a person	پیش کسی نان ونمک خوردن
to dine off bread and cheese	ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
we have no more bread	دیگر نان نداریم
wheat bread	نان گندم
wheat bread	نان سفید
wheaten bread	نان گندم
bread-board	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board	تختهی نان بری
bread-board	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board	تختهی آمادهی مدار سازی
bread-boards	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards	تختهی نان بری
bread-boards	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards	تختهی آمادهی مدار سازی
American corn bread	نانذرتآمریکایی
American white bread	نانسفیدآمریکایی
black bread	نانسیاه
bread guide	محلقرارگرفتنناندرتستر
caraway seeded rye bread	نانگندم سیاهباتخمزیره
Danish rye bread	نانتکهجویدوسردار
German rye bread	نانشیاردارآلمانی
Greek bread	نانیونانی
lndian chapati bread	نانچپتیهند
lndian naan bread	نانهندی
lrish soda bread	نانسوادیایرلندی
milk bread	نانشیرنی
pitta bread	ناننازک
pumpernickel bread	نانتکه
Russian black bread	نانسیاهروسی
unleavened bread	نانتخت
whole wheat bread	انواعنانسفید
wholemeal bread	نانحجیم
bread-bin	ناندانی-جانانی
To bake bread.	نان پختن
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .	نانش توی روغن است
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
To butter the bread .	روی نان کره مالیدن
know which side one's bread is buttered on <idiom>	راه وچاه را بلد بودن
Half a loaf is better than no bread . <proverb>	نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
His bread is buuttered on both side . <proverb>	نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
To lend each other bread. <proverb>	نان به هم قرض دادن .
He eats bread at the ruling market price. <proverb>	نان را به نرخ روز مى خورد .
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
best thing since sliced bread <idiom>	[یک ایده یا نقشه خوب]
oat bread	نان جو
Partial phrase not found.