Dictiornary-Farsi | bread and butter | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 109 (7 milliseconds)

English	Persian
bread and butter	وسیله معاش
bread and butter	نان وپنیر


Search result with all words

To butter the bread .	روی نان کره مالیدن
Other Matches

The price of butter has gone up . butter has become expensive .	کره گران شده
to butter somebody up	برای کسی تملق کردن
butter someone up <idiom>	خودشیرینی کردن
to butter somebody up	برای کسی چاپلوسی کردن
to butter somebody up	برای کسی چرب زبانی کردن
d. butter	کره اب کرده و امیخته با ارد
butter	چاپلوسی کردن
butter	کره
butter	کره مالیدن روی
butter	روغن
butter	روغن زرد
butter nut	یکجورگردوی امریکایی
butter curler	درروغنبازکن
drawn butter	کره اب کرده وامیخته با ارد
brandy butter	خمیریکهازکرهوشکروکنیاکدرستمیشود
lard to butter	جازدن کره بوسیله امیختن باچربی هاو روغنهای دیگرمانند پیه خوک
butter compartment	جایگاهکره
they serve it with butter	با کره انرامی اورند
they serve it with butter	کره به ان میزنند
to oil butter	کره را اب کردن
butter knife	ضربهپایشنایپروانه
butter dish	فرفمخصوصکره
cacao butter	کره نارگیل
butter stamp	قالب کره سازی
butter scotch	نان کرهای
peanut butter	خمیر بادام زمینی
as fat as butter <idiom>	مثل گلوله توپ [چاق]
clurified or run butter	روغن
fine words butter no parsnips	بحلوابحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
fair words butter no parsnips	به حلواحلوا گفتن دهن شیرین نمیشود
Fine words butter no parsnips.	از تعارف کم کم وبر مبلغ افزای
fine words butter no parsnips <proverb>	از حلوا حلوا گفتن دهن شیرین نمی شود
bread	نان
bread alone	تنها نان
bread alone	فقط نان
we have no more bread	دیگر نان نداریم
bread	قوت
bread alone	نان خالی
bread	نان زدن به
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
light bread	نان سفید
bread guide	محلقرارگرفتنناندرتستر
black bread	نانسیاه
bread-boards	تختهی آمادهی مدار سازی
Greek bread	نانیونانی
milk bread	نانشیرنی
oat bread	نان جو
To lend each other bread. <proverb>	نان به هم قرض دادن .
To bake bread.	نان پختن
bread-bin	ناندانی-جانانی
wholemeal bread	نانحجیم
whole wheat bread	انواعنانسفید
unleavened bread	نانتخت
pumpernickel bread	نانتکه
pitta bread	ناننازک
bread-boards	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards	تختهی نان بری
swine bread	پنجه مریم
light bread	نان سهل الهضم
leavened bread	نان ور امده
barley bread	نان جو
here is bread in plenty	نان بقدر کفایت هست
duily bread	رزق
duily bread	روزی
duily bread	نان روزانه
dry bread	نان بی کره
daily bread	نان یارزق روزانه
daily bread	روزی
st john's bread	خرنوب
bread knife	کارد نان بری
bread and point	سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
barley bread	نان جوین
aerated bread	نان گازدار
aerated bread	نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
pull bread	مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
wheaten bread	نان گندم
wheat bread	نان سفید
wheat bread	نان گندم
bread-boards	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board	تختهی آمادهی مدار سازی
bread-board	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board	تختهی نان بری
bread-board	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
break bread with a person	با کسی نان و نمک خوردن
American white bread	نانسفیدآمریکایی
to bake bread or bricks	پخش اجریانان
American corn bread	نانذرتآمریکایی
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
best thing since sliced bread <idiom>	[یک ایده یا نقشه خوب]
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
Half a loaf is better than no bread . <proverb>	نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
know which side one's bread is buttered on <idiom>	راه وچاه را بلد بودن
Russian black bread	نانسیاهروسی
to break bread with a person	پیش کسی نان ونمک خوردن
lrish soda bread	نانسوادیایرلندی
lndian naan bread	نانهندی
lndian chapati bread	نانچپتیهند
to dine off bread and cheese	ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
German rye bread	نانشیاردارآلمانی
Danish rye bread	نانتکهجویدوسردار
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
His bread is buuttered on both side . <proverb>	نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
caraway seeded rye bread	نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb>	نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .	نانش توی روغن است