Dictiornary-Farsi | break bread with a person | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (11 milliseconds)

English	Persian
break bread with a person	با کسی نان و نمک خوردن


Search result with all words

to break bread with a person	پیش کسی نان ونمک خوردن
Other Matches

bread alone	تنها نان
bread alone	فقط نان
we have no more bread	دیگر نان نداریم
bread	نان
bread	قوت
bread	نان زدن به
bread alone	نان خالی
dry bread	نان بی کره
duily bread	نان روزانه
duily bread	روزی
light bread	نان سفید
wheat bread	نان گندم
wheat bread	نان سفید
daily bread	نان یارزق روزانه
daily bread	روزی
wheaten bread	نان گندم
To lend each other bread. <proverb>	نان به هم قرض دادن .
bread-board	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
duily bread	رزق
leavened bread	نان ور امده
aerated bread	نان گازدار
aerated bread	نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
barley bread	نان جو
barley bread	نان جوین
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
swine bread	پنجه مریم
here is bread in plenty	نان بقدر کفایت هست
light bread	نان سهل الهضم
bread and point	سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
pull bread	مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
bread knife	کارد نان بری
bread-board	تختهی نان بری
bread-board	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread and butter	وسیله معاش
Greek bread	نانیونانی
bread-bin	ناندانی-جانانی
black bread	نانسیاه
bread guide	محلقرارگرفتنناندرتستر
To butter the bread .	روی نان کره مالیدن
oat bread	نان جو
unleavened bread	نانتخت
To bake bread.	نان پختن
whole wheat bread	انواعنانسفید
bread and butter	نان وپنیر
pumpernickel bread	نانتکه
bread-board	تختهی آمادهی مدار سازی
st john's bread	خرنوب
milk bread	نانشیرنی
pitta bread	ناننازک
bread-boards	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-boards	تختهی نان بری
bread-boards	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards	تختهی آمادهی مدار سازی
wholemeal bread	نانحجیم
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
best thing since sliced bread <idiom>	[یک ایده یا نقشه خوب]
Russian black bread	نانسیاهروسی
lndian chapati bread	نانچپتیهند
to dine off bread and cheese	ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
American corn bread	نانذرتآمریکایی
lrish soda bread	نانسوادیایرلندی
know which side one's bread is buttered on <idiom>	راه وچاه را بلد بودن
to bake bread or bricks	پخش اجریانان
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
His bread is buuttered on both side . <proverb>	نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
American white bread	نانسفیدآمریکایی
lndian naan bread	نانهندی
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
Danish rye bread	نانتکهجویدوسردار
German rye bread	نانشیاردارآلمانی
Half a loaf is better than no bread . <proverb>	نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
caraway seeded rye bread	نانگندم سیاهباتخمزیره
He eats bread at the ruling market price. <proverb>	نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .	نانش توی روغن است
the second person	سخن شنو
person	هیکل
person	شخصیت
third person	سوم شخص
such and such a person	فلانی فلان کس
such and such a person	یک زیدی
such and such a person	یک کسی
to be in with a person	با کسی رفیق بودن
to be under a person p	زیرحمایت کسی نبودن
to believe in a person	بکسی ایمان اوردن
the first person	نخستین شخص متکلم
yo have an a of a person	بحضور کسی بار یافتن
person	وجود ذات
person	کس
the second person	مخاطب
the second person	دوم شخص
the third person	غائب
the first person	سخن شنو
the first person	سخنگو
the first person	اول شخص
first person	اول شخص
first person	صیغه اول شخص
new person <idiom>	شخص دیگری شدن ،بهترشدن
person	شخص
person	نفر
person	ادم
Such and such a person .	فلان کس
person	بشر
per person	هر شخص
to take a person at an a	کسیراغافلگیرکردن یابراوپیشدستی کردن
to keep up with a person	باکسی برابربودن
to w anything out of a person	چیزیرا ازکسی دراوردن
on be on to a person	از قصد کسی اگاه بودن
per person	هر نفر
to w anything out of a person	چیزیرا به ریشخند ازکسی گرفتن
to think well of a person	درباره کسی خوش گمان بودن
to take the p of a person	ازکسی طرفداری کردن
to do away with a person	سرکسیرازیراب کردن
keep on at a person	کسی را با سرزنش وتقاضاهای پی درپی بستوه اوردن
second person	دوم شخص
no person	هیچکس
no person other than yourself	به غیر از شما هیچکس
to know a person	کسیرا شناختن
to take the p of a person	طرف کسیرا گرفتن
the third person	سوم شخص
to i.of a person about s.th	چیزی را از کسی جویا شدن
in person	بنفسه
person of f.	شخص برجسته یا با نفوذ
second person	ربط کلمه به شخص دوم
break up	حد فاصل علایم مشخصه هدف
break up	تجزیه
break up	انحلال
break up	تفکیک کردن
break through	عبورازمانع
break through	رسوخ مظفرانه پیشرفت غیرمنتظره
break through	رخنه
to break a	دونیم کردن
break through	شکاف
to break apart	شکستن
off break	کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
break through	نفوذ
break through	نفوذکردن در مواضع دشمن
break up	مرز علایم مشخصه هدف
over break	خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
break up	منحل کردن
to break in	شاخ شکستن سوغان
to break out	بیرون ریختن
to break in	گرفتن
to break off	کندن
to break off	جداکردن
to break off	موقوف کردن
to break off	خاتمه دادن
to break one's f.	قول دادن
to break out	درگرفتن
to break in	رام کردن
to break down	ازپا انداختن
to break down	خراب کردن
to break up	شخم کردن
to break up	منحل کردن خردکردن
to break up	بهم زدن
break up value	قیمت رهایی
break up value	قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
to break out	فاش یا افشاندن
to break a	شکستن
to break a way	موانع را ازراه خودبرداشتن
to break apart	جداکردن
to break out	شایع شدن
break	جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
break down	سقوط ناگهانی
break away	قطع رابطه کردن
break	ازهم باز کردن
to break up	از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
break	راحت باش
break in upon	قطع کردن صحبت کسی
break out	در گرفتن
break	خردکردن
break	نقض کردن
break	شکاف
break	وقفه
break	طلوع مهلت
break away	گسیختگی
break	شکست
break away	جدائی
break	شکستگی
break	زنگ تفریح
break	فتن
break	انتخاب شود
break	از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break	خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break	عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
break	فرمان BREAK
to break in	به زور و غیر قانونی وارد شدن
to break into something	از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
break-up	امیختگی
break	کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
break	مجزاسازی
break	شکستن موج
break	ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
break	حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break	نقطه فرودپرنده
break	پاره کردن
break	قطع کردن
break	تفکیک
break	تجزیه
break down	درهم شکستن