English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
break in share prices کاهش قیمت سهام
Other Matches
to keep up prices نرخهارابالانگاه داشتن
prices بها
prices ارزش پولی کالا
prices نرخ
prices ارزش
prices قیمت
prices مبلغ شرطبندی
prices قیمت گذاشتن
whole prices قیمتهای عمده
To keep prices down. جلوی افزایش قیمتها را گرفتن
The prices have gone up. قیمتها بالارفته اند
prices بها قائل شدن
relative prices قیمتهای نسبی
prices are sagging قیمتهاپایین میاید
Without regard for prices . بدون توجه به قیمتها
ceiling prices حداکثر قیمت قانونی
closing prices اخرین قیمت معامله شده
closing prices قیمت سهام درپایان روز
distorted prices قیمتهای تحریف شده
rigidity of prices انعطاف ناپذیری قیمت ها
guaranteed prices قیمتهای تضمین شده
record prices بهترین نرخ هائی که تاکنون یاد داشت یا ثبت شده
market prices قیمتهای تعیین شده در بازار
prices are on the rise است
prices are on the rise قیمتهارو بافزایش
accounting prices قیمت های محاسباتی
market prices قیمتهای بازار
To stabilize prices . قیمت ها راثابت نگاهداشتن
official prices قیمتهای رسمی
cost prices قیمت تمام شده
spiral of wages and prices حرکت تسلسلی مزدها و قیمت ها مارپیچ مزدها و قیمت ها
index of retail prices شاخص قیمتهای خرده فروشی
prices rule high مظنه ها بالا است
Prices are rising ( falling ) . قیمت ها درحال افزایش (کاهش ) هستند
index of consumer prices شاخص قیمت کالاهای مصرفی
index of wholesale prices شاخص قیمتهای عمده فروشی
The rise in prices in the European markets. ترقی قیمتها دربازارهای اروپا
quantity theory of money and prices نظریه مقداری پول و قیمت
share-out سهمبندیشده
to share out تقسیم کردن
What about my share? پس حق من چه شد ؟
share سهم
share [in] شرکت [سهم] [در]
to share out بخش کردن
share حصه
share تقسیم کردن
share شرکت داشتن در سهم بردن
share دانگ
share فایل ذخیره شده که توسط بیش از یک کاربر یا سیستم قابل دستیابی است
share پوشه فایل ها روی دیسک درایوکامپیوتر محلی که قابل استفاده
share توسط کاربران دیگر شبکه است
share روش ایجاد امنیت شبکه برای حفافت منابع محلی
share بخش
share بهره قسمت
share بخش کردن
share تسهیم کردن
share سهم بردن
share قیچی کردن
share سیستم عامل شبکه که به منابع کلمه رمز نسبت میدهد به جای اینکه شماره کاربران را تنظیم کند تا دستیابی محدود شود
share استفاده از کامپیوتر یا رسانههای جانبی توسط بیش از یک شخص یا سیستم
share باس مورد استفاده
share IB که برای ارزیابی محصولات تهیه شده برای فروشندگان تشکیل شده است سازمانی از استفاده کنندگان سیستمهای کامپیورتی متوسط و بزرگ
share استفاده یا مالکیت چیزی به همراه شخص دیگر
share که توسط کاربران متعدد متصل به شبکه قابل دستیابی است
share دایرکتوری
share حافظهای که با بیش از یک CPV قابل دستیابی باشد
share پردازشگر کلمات موجود برای چندین کاربر سیستم منط قی اشتراکی
share فرض
share برای آدرس و ارسال داده بین CPU و رسانه جانبی
share سیستمی که یک وسیله جانبی یا رسانه ذخیره سازی پشتیبان یا منابع دیگر توسط چندین کاربر استفاده میشود
share یک کامپیوتر و یک حافظه پشتیبان که توسط افراد مختلف در شبکه برای یک برنامه کاربردی به کار رود
bearer share سهم بی نام
share of inheritance سهم الارث
share holder دارنده سهام صاحب سهام
share warrant گواهینامه سهام
share holding سرمایه گذاری در سهام
share list صورت بهای سهام شرکتها
share holder سهامدار
share cropper زارع سهم گیر
share cropper مستاجر
share cropper زارع
deferred share سهام موجل
share in cash سهم نقدی
deferred share سهامی که دارندگان ان پس از تقسیم سود سهام بین دارندگان سهام عادی باقیمانده سهام را طبق مفاد اساسنامه وشرکتنامه دریافت می دارند
earnings per share درامد هر سهم
lion share بزرگترین یا بهترین بخش
market share سهم بازار
non cash share سهم غیر نقدی
non registered share سهم بی نام
ordinary share سهام عادی
ordinary share سهام معمولی
privileged share سهم ممتاز
share certificate گواهی مالکیت سهام
capital share سهم سرمایهای
wage share سهم مزد
lion's share بزرگترین سهم
lion's share بخش عمده
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را گرفتن
to have your share of something [negative] چیزی [بدی] را اجبارا تحمل کردن [باران یا سرزنش]
appointed share حصه مفروز
appointed share سهم مفروز
apple share اپل شر
undivided share حصه مشاع
lion's share همهی چیزی
lion's share تمام
registered share سهم با نام
time-share استفادهازسیستماشتراکزمانیبرایتعطیلات
Please let me take a share in the expenses. اجازه بدهید منهم قسمتی از هزینه را بدهم
This is your share ( portion ) . این قسمت ( سهم) شماست
to hold a share in a business در شرکتی سهمی داشتن
to be of [or share] the same view [or opinion] هم عقیده بودن
paid in cash share سهام نقدا" پرداخت شده
fixed share of an heir فرض در ارث
One-hundred Share Index شاخصقیمتهایسهام
We didnt get a share (acut). به ما چیزی نرسید
quota share treaty قرار سهمیه بندی
Of this amount Europe's share is 20 percent. از این مقدار ۲۰ درصد مال اروپا است.
general meeting of share holders مجمع عمومی صاحبان سهام
share of stock [American English] سهم [اقتصاد]
Financial Times Share Index شاخصقیمتهایسهام
I worked ten hours a day this week and my boss bit my head off for not doing my share of the work! من این هفته روزی ده ساعت کار کردم، اما رئیسم بخاطر کم کاری توبیخم کرد!
to break up از هم جدا شدن [پوسته زمین] [زمین شناسی]
break up حد فاصل علایم مشخصه هدف
break through نفوذ
break through شکاف
break through نفوذکردن در مواضع دشمن
break away قطع رابطه کردن
break up تفکیک کردن
break up تجزیه
to break out شایع شدن
to break in به زور و غیر قانونی وارد شدن
to break into something از محفظه ای [با زور وارد شدن و] دزدی کردن
break up value قیمتی که برای رهایی از کالای متروکه یا ازمد افتاده تعیین میشود
break up value قیمت رهایی
break up منحل کردن
break up مرز علایم مشخصه هدف
break up انحلال
break in upon قطع کردن صحبت کسی
break out در گرفتن
to break apart جداکردن
to break down خراب کردن
to break down ازپا انداختن
to break in شاخ شکستن سوغان
to break in گرفتن
to break off کندن
to break off جداکردن
to break off موقوف کردن
to break off خاتمه دادن
to break one's f. قول دادن
to break out درگرفتن
to break out فاش یا افشاندن
to break apart شکستن
to break a way موانع را ازراه خودبرداشتن
break up (with someone) <idiom> قهر کردن
off break کسب امتیاز معینی در ضربه به سمت راست
get a break <idiom> فرصت داشتن
over break خاکبرداری اضافی و کندن وجابجا شدن اضافی خاک یاقطعات سنگی که دراثر موارمنفجره بدون اینکه بخواهیم کنده شود
to break in رام کردن
break down <idiom> تجزیه وتحلیل
break down <idiom> ازکار افتادن
to break up شخم کردن
to break up منحل کردن خردکردن
to break up بهم زدن
to break a شکستن
to break a دونیم کردن
to break out بیرون ریختن
break قطع کردن
break تفکیک
break تجزیه
break مجزاسازی
break کلید مخصوص در صفحه کلید IBM که اجرای یک برنامه را وقتی قط ع میکند که این کلید با کلید کنترل
break even بی سود و زیان
break even سربه سر
break even سربسرشدن
break even صافی درامدن
break پاره کردن
break وقفه
break زنگ تفریح
break فتن
break جداکردن دو بوکسور ازیورتمه به چهارنعل حرکت از دروازه شروع اسبدوانی
break شکستن موج
break ایجاد فضای تنفس با حرکتهای پیاده شطرنج
break حرکت سگ جهت اوردن شکار بازکردن بدنه اسلحه دویدن قبل ازصدای تپانچه
break نقطه فرودپرنده
break انتخاب شود
break از حالت رمز خارج کردن یک کد مشکل
break down اسیب دیدن
break down تقسیم بندی کردن
break down تجزیه کردن طبقه بندی کردن
break down ازاثر انداختن
break down درهم شکستن
break away گسیختگی
break down درهم شکننده فروریختن
break down سقوط ناگهانی
break-up امیختگی
break down تجزیه
break down تفکیک
break خای نپذیرفتن وفایف یک توافق
break even بی سود و زیان شدن
break عمل یا کلید انتخاب شده برای توقف اجرای یک برنامه
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com