English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 157 (2 milliseconds)
English Persian
bucket seat صندلی یکنفری
Other Matches
bucket جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
bucket فضای ذخیره سازی حاوی داده برای یک برنامه کاربردی
bucket فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
bucket بیل مکانیکی
bucket تیغه گردنده توربین
bucket سطل جام
bucket قوس پیوند قوس پیوندی
bucket منحنی پیوند
bucket سطل
bucket دلو
brain bucket کلاهخود
kick the bucket <idiom> مردن
grab bucket سطل قلاب دار
grab bucket بیل مکانیکی
drop in the bucket <idiom> مقداری جزئی
The handle of the bucket has come off. دسته سطل کنده شده
ice-bucket یخدان- سطلیخ
bucket charging بارگیری با سطل
bucket elevator دستگاه بالابرنده سطل
bucket hoist دستگاه بالابرنده سطل
bucket of steam سطل بخار
bucket sort جور کردن دلوی
elevator bucket سطل بالابر
dump bucket سطل زباله
dump bucket سطل اشغال
bucket step فیکس کردن پا برای استراحت
loading bucket سطل بارگیری
digger bucket تیغهحفرکن
backward bucket سطلوارونه
bucket ring زبانهحلقه
bucket lever سطحزبانه
leather bucket دول
bucket cylinder زبانهسیلندر
bucket shops جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
bucket shop جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
conveyor bucket سطل بالابر
bucket seats صندلی یکنفری
to kick the bucket مردن
bucket tooth زبانهدندانه
swing bucket جراثقال گردان
swing bucket جراثقال نوسان دار
suspension bucket سطل اویزان
backward bucket cylinder سیلندرسطلوارونه
coin return bucket محلبرگشتپول
bucket hinge pin زبانهلولایی
bucket wheel excavator زبانهیچرخهیبالابر
Only a drop in the bucket ( ocean) . قطره ای دردریا است (بسیار نا چیز )
grab bucket crane جرثقیل با بیل مکانیکی
I think that's my seat. فکر می کنم آن صندلی جای من است.
Is this seat taken? آیا این صندلی گرفته شده است؟
take your seat بنشینیدسرجای خودتان
please take a seat خواهش میکنم بفرمایید
seat وضع بدن ژیمناست روی اسباب با تکیه روی نشیمنگاه
seat محل اقامت
seat مرکز مقر
seat حرکت تعادلی
seat قسمت میانی زین اسب
seat کفل
seat سکوی استقرار
seat نشیمنگاه
seat پایه
seat سرین
seat نشیمنگاه مسند
seat نیمکت
seat جایگزین ساختن
Have a seat, please! خواهش میکنم روی صندلی بشینید!
Have a seat, please! خواهش میکنم بفرمایید !
seat مقر
seat جایگاه نشاندن
seat جا
seat صندلی
commander's seat صندلیفرمانده
seat back پشتیصندلی
country seat خانهی اربابی
captain's seat محلنشستنکاپیتان
ejector seat صندلی پران [هواپیمایی]
bench seat صندلیاتومبیل
adjustable seat صندلی متحرک
double seat صندلیدونفره
dual seat زینموتور
first officer's seat صندلیخلباناول
on the edge of one's seat <idiom> ناآرام بودن
take a back seat <idiom> پذیرش پستترین مقام
a seat by the window یک صندلی کنار پنجره
to resign one's seat از جای مجلسی خود کناره گرفتن
parliamentary seat صندلی مجلسی
book a seat جا رزرو کردن
ejection seat صندلی پران [هواپیمایی]
rear seat صندلیعقب
reel seat جایگاهقرقره
single seat صندلییکنفره
seat cover پوششصندلی
seat stay نگهدارندهصندلی
seat tube تیوپصندلی
Where is my seat(place) جای من کجاست ؟
keay seat جا خار
parliamentary seat جای مجلسی
country seat خانهی بزرگ روستایی
seat belt کمربند صندلی هواپیما
folding seat صندلی تاشو
forward seat حالت نشستن سوارکار روی زین در پرش حالت نشستن سوارکار بر روی زین
garden seat صندلی یانیمکت باغبانی
governor's seat حکومت نشین
governor's seat حاکم نشین
he lost the seat دوباره بوکالت برگزیده نشد
hiking seat تهته اتکای خم شونده در قایق
judgement seat دادگاه
jump seat صندلی تا شو
key seat جاخار
ejection seat صندلی هواپیما که در مواقع اضطراری شخص را ازهواپیما بخارج پرتاب میکند
drive's seat صندلی راننده
county seat مرکز بخشداری
seat-belt کمربند صندلی هواپیما
seat-belts کمربند صندلی هواپیما
hot seat صندلی برقی
hot seat صندلی الکتریکی
window seat صندلی یا نشیمنگاه لب پنجره
back seat صندلی عقب اتومبیل
box seat صندلی لژ
bridge seat تکیه گاه
bridge seat پاشنه پل
classical seat وضع بدنی سوارکار روی زین
key seat شیار خار
love seat صندلی یانیمکت دسته دار دونفری
valve seat نشیمنگاه سوپاپ
seat bars میلههای تکیه گاه
seat of government مقر حکومت
seat of settlement محل نشست ساختمان
sliding seat نشیمنگاه متحرک در قایق مسابقه
straddle seat تعادل روی پارالل روی دستها با پاهای باز
the seat of pain جای درد
the seat of pain موضع درد
the seat thought مرکز اندیشه یا فکر
to induct into a seat در جایی برقرار کردن
seat angle نبشی نشیمن
pillion seat جای اضافی در موتور سیکلت
primer seat مقر چاشنی
mercy seat سرپوش رحمت
seat of the pants استفاده از تجربه
mercy seat تخت خدا
he lost the seat مقام یا کرسی وکالت راازدست داد
back-seat drivers مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
valve seat reamer جدار تراش نشیمنگاه سوپاپ برقوی نشیمنگاه سوپاپ
valve seat grinder دستگاه پرداخت نشیمنگاه سوپاپ
valve seat insert مدخل نشست سوپاپ نشیمنگاه سوپاپ
back-seat driver آدم فضول
back-seat driver مسافر صندلی عقب خودرو که مرتب در کار راننده دخالت میکند
fly by the seat of one's pants <idiom> دست تنها
flat racing seat خم شدن روی اسب و دستها وسر در امتداد گردن اسب
back-seat drivers آدم فضول
seat adjuster lever سطح تنظیم صندلی
Keep a free(an empty)seat for me. یک صندلی خالی برایم نگاهدار
valve seat wrench دریچهآچارپایه
seat back adjustment knob دکمه تنظیم پشتی صندلی
You are a back seat drive.You are on the sidelines. کنا رگود نشسته یی ومی گی لنگش کن
seat-belt warning light چراغهشدارکمربندایمنی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com