English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English Persian
bucket sort جور کردن دلوی
Other Matches
bucket بیل مکانیکی
bucket جاگذاشتن میلههای 2 و 4 و5 و 8 بولینگ از بازیگر راست دست و میلههای 3 و 5 و 6و 9 از بازیگر چپ دست
bucket تیغه گردنده توربین
bucket فضایی در حافظه که داده میتواند نادیده گرفته شود
bucket فضای ذخیره سازی حاوی داده برای یک برنامه کاربردی
bucket سطل جام
bucket دلو
bucket سطل
bucket منحنی پیوند
bucket قوس پیوند قوس پیوندی
conveyor bucket سطل بالابر
elevator bucket سطل بالابر
dump bucket سطل زباله
dump bucket سطل اشغال
grab bucket بیل مکانیکی
grab bucket سطل قلاب دار
bucket of steam سطل بخار
bucket hoist دستگاه بالابرنده سطل
bucket elevator دستگاه بالابرنده سطل
bucket charging بارگیری با سطل
bucket shop جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
bucket shops جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
bucket tooth زبانهدندانه
brain bucket کلاهخود
leather bucket دول
loading bucket سطل بارگیری
bucket step فیکس کردن پا برای استراحت
bucket lever سطحزبانه
ice-bucket یخدان- سطلیخ
digger bucket تیغهحفرکن
bucket ring زبانهحلقه
bucket cylinder زبانهسیلندر
drop in the bucket <idiom> مقداری جزئی
backward bucket سطلوارونه
to kick the bucket مردن
kick the bucket <idiom> مردن
bucket seats صندلی یکنفری
suspension bucket سطل اویزان
swing bucket جراثقال گردان
The handle of the bucket has come off. دسته سطل کنده شده
swing bucket جراثقال نوسان دار
bucket seat صندلی یکنفری
grab bucket crane جرثقیل با بیل مکانیکی
Only a drop in the bucket ( ocean) . قطره ای دردریا است (بسیار نا چیز )
bucket wheel excavator زبانهیچرخهیبالابر
coin return bucket محلبرگشتپول
backward bucket cylinder سیلندرسطلوارونه
bucket hinge pin زبانهلولایی
sort of <idiom> تقریبا تا یک حدی
sort of نسبتا
sort-out مرتبکردن
nothing of the sort هیچ همچو چیزی نیست
re sort دوباره جور کردن
sort of بمقدار متوسط
sort of تقریبا
sort of بمیزان متوسط
sort دسته بندی کردن
sort مرتب کردن داده طبق سیستم روی دستورات کاربر
sort دمساز شدن
sort جور کردن
sort سوا کردن
sort دسته کردن طبقه بندی کردن
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند
sort الگوریتم مرتب سازی داده ها که داده ها می توانند بیشتر از محل خود در عمل مرتب سازی حرکت کنند
sort روش مرتب سازی که مرتب جفت داده ها را عوض میکند تا مرتب شوند
sort برنامهای که امکان مرتب سازی فایلهای جدید وسپس ترکیب آنها به صورت مرتب در فایلهای موجود را فراهم میکند
sort فرمان SORT
sort پیوستن
sort قسم
sort نوع
sort گونه
sort جور
sort طور طبقه
nothing of that sort هیچ همچو چیزی نیست
sort رقم
sort جورکردن
sort سواکردن
sort دسته دسته کردن
sort جوردرامدن
sort key کلید جورسازی
sort generator برنامهای که یک برنامه مرتب نموده تولید میکند
sort field فیلد مرتب سازی
sort field میدان مرتب سازی
sort field میدان جور کردن
sort field فیلدی در فایل ذخیره شده برای مرتب سازی فایل
sort effort تعداد مراحل لازم جهت مرتب نمودن یک رکورد نامرتب
shell sort الگوریتم ذخیره داده که داده ها در هر عمل مرتب سازی بیشتر از یک جابجایی می توانند داشته باشند
sort key کلید ترتیب
sort merge جور کردن و ادغام
She is the clinging sort. از آنهایی است که مثل کنه می چسبد
what sort of a thing is it? چه جور چیزی است
To sort out ones affairs بکارهای خود سر وصورت دادن
tag sort مرتب سازی برچسب جورسازی برچسب
tree sort مرتب کردن درختی
sort order نظم ترتیب
collating sort مرتب کردن داده
in a kind (sort) of way <idiom> یک کمی
alphanumeric sort مرتب نمودن الفبا عددی
selection sort مرتب کردن گزینشی
selection sort جور کردن گزینشی
descending sort ترتیب نزولی
bubble sort روش مرتب کردن که در آن مرتب جفت جفت داده ها عوض می شوند تامرتب شوند
bubble sort جور کردن حبابی
heap sort sort tree
block sort جورسازی کندهای
internal sort مرتب کردن برنامه فقط با استفاده از حافظه اصلی سیستم
internal sort جور کردن داخلی
internal sort مرتب کردن درونی
internal sort مرتب سازی داخلی
external sort جورکردن خارجی
external sort مرتب سازی خارجی
descending sort مرتب سازی نزولی
dictionary sort ترتیب واژه نامهای
die sort جور کردن طاسی
distributive sort مرتب کردن توزیعی
bubble sort سورت حبابی
bubble sort مرتب کردن حبابی
exchange sort جورکردن معاوضهای
external sort جور کردن خارجی
block sort مرتب کردن بلاکی
multipass sort مرتب سازی چند عبوری
oscillating sort جور کردن نوسانی
ascending sort جورکردن صعودی
polyphase sort جور کردن چند مرحلهای
multipass sort جورکردن چند گذری
multipass sort مرتب کردن چند گذری
multipass sort جور کردن چند گذری
multilevel sort ترتیب چند سطحی
polyphase sort مرتب کردن چند فازی
property sort جور کردن خاصیتی
major sort جورسازی عمده
major sort مرتب سازی اصلی
ripple sort مرتب کردن موجی
merge sort ادغام و جور کردن
minor sort مرتب سازی جزیی جورسازی فرعی
ascending sort مرتب سازی صعودی
oscillating sort مرتب کردن نوسانی
We are past that sort of thing . دیگر این کارها از ماگذشته
sort merge program پردازش تعمیم یافته
major sort key یک فیلد حاوی اطلاعات که توسط ان اکثر اقلام داده هامی توانند تشخیص داده شده و مرتب شوند
i sort of feel sick مثل اینکه حالم دارد بهم میخورد
i sort of feel sick یک جوری میشوم
minor sort key یک فیلد داده که منبع دومی ازتمایزات را که به وسیله انهارکوردها مرتب می شوندفراهم میکند
ascii sort order نظم ترتیبی اسکی
Never! Not at all !! By no means !There is no such thing at all . Nothing of the sort. Nothing doing. ابدا"چنین چیزی نیست
This sort of propaganda is for home consumption این گونه تبلیغات برای مصرف داخلی است
This sort of talk is threadbare ( outmoded ) . این حرفها دیگه کهنه شده است
She is self-centerd. she is an opinionated sort lf girl. دختر خودرأیی است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com