Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
buddy line
طنابی که در حدود 01 متر که 2 غواص را به هم وصل میکند
Other Matches
buddy
همرزم
buddy
یار
buddy
رفیق
buddy
پرشکوفه
buddy
دوست
buddy aid
دادن کمک اولیه به همرزم
buddy breathing
شرکت 2 نفر در یک کپسول هوا در زیر اب
buddy system
سیستم گماشتن هم خرج برای سربازان سیستم تقویت روحیه با گماشتن همرزم
buddy system
شناگران بخاطر ایمنی دو نفره کردن
line to line voltage
ولتاژ زنجیر شده
line by line analysis
تجزیه سطر به سطر
line to line fault
اتصال کوتاه خط به خط
line to line fault
اتصال کوتاه بین دو فاز
line to line fault
تماس خطوط
line to line voltage
ولتاژ بین دو خط
line by line milling
فرز کردن سطری
line to line fault
اتصال کوتاه دوقطبی
line to line spacing
فاصله سطور
line by line milling
فرز کردن سطر به سطر
on line
درون خطی
out of line
<idiom>
ناصحیح
in line
<idiom>
با محدودیت متداول
Which line goes to ... ?
کدام خط به ... میرود؟
Which line goes to ... ?
کدام خط راه آهن به ... میرود؟
on line
مستقیم
line of d.
حد فاصل
line of d.
مرز
on line
متصل
on line
مورداستعمال
on line
در خط
off line
برون خطی
off line
غیر متصل
off line
قطع
on line
داخل رده
line up
به خط شدن
line up
به ترتیب ایستادن
line up
ردیف ایستادن تیم
line-up
به خط شدن
off line
منفصل
line-up
به ترتیب ایستادن
line-up
ردیف ایستادن تیم
off line
وسایلی که جزو دستگاه کامپیوتری مرکزی نیستند وسایل غیر کامپیوتری یاخودکار
line up
<idiom>
سازمان دهی کردن ،آماده برای عمل کردن
old line
دارای قدرت در اثر ارشدیت ارشد
in line
همراستا
in line
شمشیر در وضع حمله
mean line
خط میان
necessary line
خط یاری که تیم مهاجم بایدبه فاصله چهار تماس به ان برسد
o o line
خط تقسیم دیدبانی
o o line
خط دیدبانی سپاه
old line
محافظه کار
on line help
کمک مستقیم
on the line
هواپیمای اماده پرواز
out of line
خارج از خط جبهه
out of line
جملاتی مربوط به یک برنامه کامپیوتری که در خط اصلی برنامه نیستند
the line
صف
down the line
ضربه از کنار زمین
to come in to line
در صف امدن
line up
<idiom>
به درستی میزان کردن
line up
<idiom>
به صف کردن
down the line
<idiom>
درآینده
line by line
سطر به سطر
all along the line
درامتدادهمه خط
all along the line
در همه جا
along line
در امتداد خطوط
along line
در خط
line out
با خط علامت گذاشتن
line out
قلمه درختان رادراوردن وبصورت خط منظمی کاشتن
below the line
درامد یا هزینه غیر مترقبه
to come in to line
موافقت کردن
down line
بار کردن پایین خطی
line
رشته بند
line
ریسمان
line
خط دار کردن
line
رسن
line
طرز
line
خط زدن
line
رشته
line
ردیف
line
اتصال فیزیکی به ارسال داده
line
: خط
line
شعبه
line
محصول
line
لاین
line
حدود رویه
line
سطر
line
نسب
line
طناب سیم
line
ترازکردن
line
استرکردن
line
پوشاندن
line
خط
line
طناب خط
line
خط صف
line
صفی در خط
line
در سمت
line
اراستن
line
رانی در پیست مقدر امتیازاعطایی در شرطبندی روی اسب طناب مورد استفاده درقایق
line
لوله منفردی در سیستم سیالات
line
جبهه جنگ
line
جاده
line
دهنه
line
لجام
line
: خط کشیدن
line
خط انداختن در
line
بخط کردن
line
سیم
Are you still on the line?
هنوز پشت تلفن هستی؟
by-line
کار یاشغل اضافی وزائد
by line
خط دوم یافرعی
by-line
خط دوم یافرعی
by line
خط فرعی راه اهن
by-line
خط فرعی راه اهن
Are you still on the line?
خط را قطع نکردی؟
by line
کار یاشغل اضافی وزائد
phantom line
خط فرضی
load line
خط بار
load line
خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
phantom line
خط سری
load line
خطی در اطراف کشتی که نمودار حداکثر فرفیت کشتی میباشد
phase line
خط مبداء حرکت جنگی
percolation line
خط نفوذ
penny a line
ارزان نویس بی مایه
lyman line
خط لیمان
mach line
موج ضربهای ضعیف
lumber's line
خط سینه ناو
lumber's line
خط شاخص قلب نما که مشخص کننده سینه ناو است
lubber's line
علامت روی قطبنمای قایق نشاندهنده قسمت جلو و عقب قایق
lubber's line
نشانگر سینه
lubber line
خطی که روی صفحه قطب نماامتداد محور طولی هواپیما رانشان میدهد
lubber line
خط عمودی بر روی صفحه قطب نما
penny a line
پست
poverty line
خط فقر
line tester
ازمایش کننده خط
price line
خط قیمت
principal line
خط رابط نقاط اصلی در روی عکس هوایی خط رابط
line terminal
ترمینال خط
line telegraphy
تلگراف خطی
private line
خط خصوصی
profile line
نیمرخ زمین
possibilities line
خط بودجه
line width
پهنای خط
pipe line
خط لوله
line voltage
ولتاژ شبکه
line voltage
ولتاژ خط
line up billiard
بیلیارد کیسه دار با روش برگرداندن گویهای کیسه افتاده به زمین
line transformer
مبدل خط
new line character
دخشه تعویض سطر
pitch line
مکان هندسی نقاطی که درانها مراکز نقاط تماس یا گام دندانههای چرخ دنده یادندانه ها اندازه گیری میشود
possibilities line
خط امکانات
loop line
دوراهی
orienting line
خط توجیه
outhaul line
برون کش
offside line
خط فرضی موازی با دروازه
off line storage
حافظه برون خطی
off line operation
عملکرد برون خطی
nonswitched line
خط غیر گزینشی
non switched line
خط گزینه نشده
no fire line
خط منع اتش توپخانه
no fire line
خط منع اتش
night line
ریسمان ماهی گیری شبانه
local line
خط محلی
on line database
پایگاه داده درون خطی
out line font
فونت متغیر
out line font
قلم متغیر
on line system
سیستم درون خطی
line inductance
اندوکتیویته خط
on line storage
حافظه درون خطی
line impedance
امپدانس خط
out of line coding
کدگذاری برون خطی
on line operation
عملکرد درون خطی
phase line
خط خیز
line hit
اختلال خط
neutral line
خط بی اثر
overhead line
سیمکشی هوایی
median line
میانه
on line operation
عمل درون خطی
pass a line
رد کردن طناب
peaked line
خط چین
peaked line
خط پاره پاره
penny a line
ارزان
mason's line
ریسمان کار
marriage line
عقدنامه سند ازدواج
marriage line
گواهینامه ازدواج
message line
خط مخابره
overhead line
خط هوایی
multipoint line
خط چند نقطهای
multidrop line
پیکربندی سیستم مخابراتی که یک کانال یا خط منفرد رابرای سرویس دادن به ترمینالها بکار می برد خطی با چند افت
multicore line
خط چند رشتهای
mould line
خط حاصل از تلاقی دو سطح
morning line
امتیاز شرطبندی پیش ازمسابقه
mooring line
طناب برای مهار کردن قایق به ساحل
mooring line
سیم مهار
mooring line
طناب مهار مین
marline or line
طناب کوچک دولا
line synchronization
همزمانی سطور
line of regression
خط رگرسیون
line of flow
خط جریان
line of fire
خط اتش
line of fire
خط تیر
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com