Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
buffer distance
حاشیه امنیت
buffer distance
محوطه امنیت
Other Matches
buffer
وسیلهای که به دستورات یا داده ها اجازه میدهد پیش از کامل شدن قبلی داده جدید وارد کنند
buffer
استفاده از میانگیر
buffer
پرداخت کردن
buffer
ضربت خور حائل
buffer
سپر
buffer
میانگیر
buffer
فضایی موقت ذخیره سازی برای دادهای که منتظر پردازش است
buffer
مدار که سیستم را از آسیب ورودی سایر مدارها یا وسایل جانبی حفظ میکند
buffer
استفاده از فضای ذخیره سازی موقت تا وقتی که پردازنده یا رسانه آماده پردازش آن شود
buffer
حافظه میانی
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای اینکه داده وارد یا خارج شود
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای وسیلهای که دادهای دریافت کرده ولی آماده پردازش نیست
buffer
بافری که اندازه اش طبق نیاز تغییر میکند
buffer
محلول تامپون
buffer
تامپون
buffer
ضربه گیر بالشتک
buffer
ماشین لرزنده
buffer
استفاده از فضای ذخیره سازی موقت در پورتهای ورودی یا خروجی تا وسایل جانبی آهسته بتوانند با CPU سریع کار کند
buffer
دافع اطاق خرج
buffer
ضربت گیر
buffer
حافظه موقت
z buffer
محل از حافظه برای ذخیره اطلاعات بردار Z برای شی گرافیکی نمایش داده شده روی صفحه
buffer
بافر
buffer
امپلی فایری برای جلوگیری ازتداخل مدارات
buffer
کل حروفی که قابل نگهداری در بافر هستند
buffer
فضای ذخیره سازی موقت برای داده که در حافظه اصلی خوانده یا نوشته شود
buffer
حافظه میانجی
buffer zones
منطقه پیشگیری
buffer body
بدنه دافع
buffer capacity
فرفیت بافر
buffer chamber
اطاق خرج
buffer state
دولت کوچکی راگویند که بین دو کشور بزرگ واقع شده و از برخورد وبروز اختلاف بین انهاجلوگیری میکند
buffer chamber
جان لوله محفظه ضربت گیر محفظه دافع
buffer condenser
خازن میانگیر
buffer zone
منطقه پیشگیری
buffer area
ناحیه میانگیر
buffer zone
منطقه تامین
buffer duo
دو پیاده مجاور در برابر دوپیاده مجاور با یک عرض فاصله
buffer zone
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer zones
منطقه تامین
buffer zones
منطقه جلوگیری ازخطر احتمالی
buffer state
دولت حایل
buffer stage
مرحله میانگیر
buffer solution
محلول بافر
buffer register
ثبات میانگیر
buffer memory
حافظه میانیگر
buffer pool
تعدادی میانگیر که در دسترس سیستم کنترل ورودی-خروجی هستند
buffer stock
ذخیره اتکائی
buffer stock
تامین ذخیره
elastic buffer
میانگیر ارتجاعی
buffer tank
تانکرحائل
storage buffer
میانگیر انباره
refresh buffer
یک مکان حافظه موقت که درهنگام تازه کردن یک صفحه تصویر اصلاعات نمایش صفحه را نگاهداری میکند
keyboard buffer
حافظه موقت صفحه کلید
output buffer
میانگیر خروجی
oil buffer
ضربت گیر روغنی یا دافع روغنی
elastic buffer
اندازه بافر که طبق نیاز تغییر میکند
off screen buffer
فضای RAM برای نگهداری تصویر پیش از نمایش آن روی صفحه
keyboard buffer
بافر صفحه کلید
buffer stock
موجودی ذخیره
buffer stock
مواد اولیه ذخیره
buffer stock
موجودی احتیاطی
buffer storage
انباره میانگیر
buffer storage
حافظه میانگیر
disk buffer
بافر دیسک
disk buffer
میانگیر دیسک
buffer-bar
[railway]
ضرب خور
[قطار]
mean distance
فاصله حداکثر وحداقل سیاره از قمر
distance
مسافت
following distance
فاصله بین وسائط نقلیه فاصله میان خودروها
X distance
سوراخ کارت در ستون برای بیان عدد منفی
to keep one's distance
اشنایی نکردن
to keep one's distance
کناره گیری کردن
in distance
نزدیک بودن شمشیرباز برای ضربه زدن
to keep one's distance
دوری جستن
known distance
فاصله معلوم
out of distance
دور بودن شمشیرباز از حریف
known distance
مسافت معلوم
distance
برد سلاح
distance
بعد
distance
تعدادکیلومترهای طی شده درشکار با اسب
distance
مدت بازی قسمتی از مسیر مسابقه مشخص شده به وسیله پرچم یا میله
distance
مسیر مسابقه
distance
دورنگاهداشتن پشت سرگذاشتن
distance
فاصله
distance
بعد دورکردن
distance
دوری
shouting distance
فاصله صدا رس
safe distance
مسافت امن اطراف مین
safe distance
فاصله بی خطر
road distance
مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
internuclear distance
فاصله بین هستهای
photo distance
مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
offset distance
فاصله برون محوری
offset distance
مسافتی که نقطه صفر زمین از مرکز منطقه هدف دورباشد
distance post
قرارگاهمحلمسابقه
polar distance
فاصله قطبی
long distance
راه دور
interocular distance
فاصله بین عدسیهای یک وسیله دیدبانی یا بین دوچشم
sight distance
مسافت دید
sight distance
فاصله دید
sight distance
طول دید
unit distance
با فاصله واحد
weaving distance
طول تقاطع
weaving distance
طول تلاقی مسافت همبری
zenith distance
فاصله ارتفاع نافر
middle distance
فاصلهی میان زمینه و پیش زمینه
distance scale
مقیاسمسافت
distance travelled
مقدارطیشده
It can be seen from a distance of two kilometers .
از فاصله دو کیلومتری دیده می شود
It is some distance to the school .
تا مدرسه فاصله زیاد است
training distance
مسافت تمرین
to step a distance
قدم کردن
signal distance
فاصله علامتی
skip distance
خیز موج
social distance
فاصله اجتماعی
supporting distance
مسافت پشتیبانی
supporting distance
بردپشتیبانی سلاحها
zenith distance
ارتفاع راس القدم
time distance
مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
time distance
زمان عبور ستون
distance between two points
فاصله دو نقطه
[ریاضی]
[فیزیک]
long distance
از راه دور
bond distance
طول پیوند
coherence distance
فاصله همدوسی
countermining distance
فاصله ضد انفجار زنجیری مین
long distance
دارای مسافت دور
long distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
distance angle
زاویه مربوط به برد سلاح زاویه مربوط به مسافت هدف
distance between centers
طول دوران
countermining distance
فاصله مجاز بین دومین
distance line
طناب نگهدارنده ناوها
distance line
طناب تنظیم فاصله
distance man
دونده استقامت
distance runner
دونده استقامت
distance medley
دو استقامت امدادی شامل 004 008 0021 و 0061متر
distance meter
بعد سنج
code distance
فاصله رمز
center distance
فاصله ازمرکز
center distance
فاصله مرکزی
angular distance
فاصله زاویهای
anchorage distance
فاصله تکیه گاهی
air distance
مسافت طی شده به وسیله هواپیما
air distance
مسافت هوایی
linear distance
خط هوایی
distance light
نورافکن
long-distance
راه دور
long-distance
دارای مسافت دور
long-distance
با شعاع عمل زیاد طولانی
long-distance
دارای مسافت زیاد
long-distance
ازراه دور تلفن کردن
long-distance
دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
long-distance
از راه دور
distance meter
فاصله سنج
distance protection
وسیله حفافت فاصله
image distance
عرض تصویر
f. distance or length
فاصله کانونی
facing distance
مسافت بین نفرات در صف برای سهولت چرخش به اطراف
focal distance
فاصله کانونی
long distance
دارای مسافت زیاد
long distance
دور برد مکالمات تلفنی از راه دور
frequency distance
فاصله فرکانس
haul distance
فاصله حمل
hyperfocal distance
نزدیک ترین فاصلهای که ازانجا میتوان عکس برداری واضح وروشن نمود
hyperfocal distance
مسافت بین عدسی دوربین تانزدیکترین اشیاء میدان تصویردوربین وقتی که دوربین روی فاصله بینهایت تنظیم شود
long distance
ازراه دور تلفن کردن
ecological distance
فاصله بوم شناختی
distance receptor
گیرنده دوربرد
distance wadding
لایی جازم
distance vision
دید دوربرد
distance wadding
لایی
distance wadding
بوش داخل پوکه فشنگ
economic haul distance
فاصله اقتصادی حمل
long distance cable
کابل ارتباطی
limited distance modem
وسیله ارسال داده با محدوده کوتاه که داده دیجیتال خاص را ارسال میکند و نه به صورت تقسیم شده
long distance supply
تغذیه مسافت دور
fixed distance marking
خطمقطعثابت
half-distance line
خطنیمفاصله
The bus stop is no distance at all .
ایستگاه اتوبوس فاصله زیادی با اینجا ندارد
hole center distance
فاصله مرکز سوراخ
to distance
[dissociate]
oneself from
دوری
[قطع همکاری]
کردن از
distance vector protocols
اطلاعات در مورد مسیرهای مختلف شبکه گسترده که توسط rowter برای یافتن کوتاهترین و سریع ترین مسیر ارسال اطلاعات به کارمی رود
long distance line
خط ارتباطی
telephone modal distance
مسافت مکالمه تلفنی
direct distance dialing
شماره گیری فاصله مستقیم
critical anode distance
فاصله بحرانی اندی
social distance scale
مقیاس فاصله اجتماعی
long distance reception
دریافت دور
overtaking sight distance
طول دید
overtaking sight distance
مسافت دید برای سبقت گرفتن
total stopping distance
طول ایست کامل
stopping sight distance
فاصله دید ایست
stopping sight distance
فاصله دید برای ایست
miss distance scorer
دستگاه تعیین میزان خطای تیردستگاه خطایاب
middle distance race
دو نیمه استقامت 008 تا0051 متر
overtaking sight distance
فاصله دیدپیش افتی
vehicle stopping distance
مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
overtaking sight distance
فاصله دیدبرای پیشدستی
bogardus social distance scale
مقیاس فاصله اجتماعی بوگاردوس
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com