Dictiornary-Farsi | building enterprise | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 171 (9 milliseconds)

English	Persian
building enterprise	مقاطعه کاری ساختمان پیمانکاری ساختمان


Other Matches

enterprise	سرمایه گذاری
enterprise	تشکیلات اقتصادی
enterprise	مبادرت بکاری کردن
enterprise	اقدام کردن
enterprise	موسسه اقتصادی
enterprise	تجارتخانه
enterprise	شرکت
enterprise	تهور
enterprise	کسب و کار
enterprise	اقدام
enterprise	قدرت اقدام
enterprise	دست یازیدن به کاری
enterprise	اقدام به اجرای قوانین کردن
enterprise	موسسه یا بنگاه اقتصادی
enterprise	تعهد تجارت
enterprise	سازمانی که کار یا گروهی ازکارهای مربوط به سایر نقاط جهان را انجام میدهد
enterprise	امرخطیر اقدام مهم
enterprise	موسسه
enterprise	عمل تهورامیز
he has no enterprise	دل ندارد که به کارهای مهم دست بزند
enterprise	بنگاه اقتصادی
state enterprise	مالکیت دولتی
enterprise network	شبکهای که همه ایستگاههای کاری و ترمینال ها یا کامپیوتر ها را در یک شرکت بهم وصل میکند. این میتواند در یک ساختمان یا چندین ساختمان درکشورهای مختلف باشد
joint enterprise	موسسه اقتصادی مشترک
public enterprise	مدیریتومالکیتعمومی
civilian enterprise	موسسه غیرنظامی
business enterprise	بنگاه تجاری
private enterprise	شرکت خصوصی
private enterprise	عمل خصوصی
private enterprise	اقتصاد ازاد موسسه خصوصی
business enterprise	بنگاه بازرگانی
state enterprise	بنگاه دولتی
private enterprise	اقتصاد بخش خصوصی
free enterprise	اقتصاد ازاد اقتصاد بازار ازاد
free enterprise	ازادی اقتصادی
freedom of enterprise	ازادی تجارت
government enterprise	موسسات تولیدی دولتی
free enterprise	کسب ازاد
free enterprise	رقابت ازاد درسیستم سرمایه داری
free enterprise	تجارت ومعامله ازاد
free enterprise system	نظام اقتصاد ازاد
free enterprise system	نظام تجارت ازاد
building	ساختمان
building	عمارت دیسمان
building	بنا
to plan a building	نقشه ساختمانی را کشیدن یاطرح کردن
the interior of a building	اندرون عمارت
to found a building	ساختمانی بینادکردن
administrative building	ساختماناداری
to found a building	عمارتی برپاکردن
reactor building	ساختمانرآکتور
tower building	ساختمان برجی
containment building	ساختمانمحدودشده
to plan a building	عمارتی راطرح ریزی کردن
situation of a building	وضع قرارگرفتن بنا
situation of a building	موقعیت ساختمان
site building	زمین ساختمانی
home building	ساختمان مسکونی
industrial building	ساختمان صنعتی
industrial building	بنای صنعتی
machine building	ماشین سازی
main building	ساختمان اصلی
model building	الگوسازی
to shift to the new building	اسباب کشی کردن
nest building	لانه سازی
office building	ساختمان اداری
public building	بنای همگانی
ship building	کشتی سازی
site building	زمین زیربنا
house building	ساختمان مسکونی
service building	ساختمانسرویس
to break into a building	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
building contractor	پیمانکار ساختمان [اقتصاد]
to demolish a building	متلاشی کردن ساختمانی
to pull down a building	متلاشی کردن ساختمانی
slab building	ساختلوح
turbine building	ساختمانتوربین
building society	شرکتوام دهندهمسکن
sick building	اشارهبهساختمانهایمدرن
They bombarded the building.	ساختمان رابه توپ بستند
The building is in ruins .	ساختمان خراب است
building line	خط کناری ساختمان
Industrialized building	[تکنیک ساخت و معماری ساختمان های صنعتی پیش ساخته]
intelligent building	[ساختمانی با سرویس هوشمند]
to tear down a building	خراب کردن ساختمانی
to pull down a building	خراب کردن ساختمانی
to demolish a building	خراب کردن ساختمانی
to tear down a building	متلاشی کردن ساختمانی
building block	کنده ساخت
apartment building	ساختمان اپارتمانی
road building	جاده سازی
bridge building	پل سازی
building component	اجزای ساختمان
building connection	انشعاب ساختمان
building construction	روسازی
building costs	هزینههای ساختمان
building craftsman	کارگر ماهر ساختمانی
building inspectorate	دفتر نقشه کشی
building limes	اهک ساختمانی
building line	امتداد
building line	راسته
building line	بر ساختمانی
building line	بر ساختمان
building log	چوب گرد ساختمان
administration building	قسمت اداری
administration building	ساختمان اداری
building block	بنا کنده
building block	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
building blocks	کنده ساخت
building blocks	بنا کنده
building blocks	واحد مستقل که میتواند با دیگران ترکیب شود و یک سیستم تشکیل دهد
body building	ورزش زیبایی اندام
body building	پرورش اندام
body building	بدنسازی
body-building	ورزش زیبایی اندام
body-building	پرورش اندام
body-building	بدنسازی
building site	کارگاه ساختمانی
building site	عرصه
building sites	کارگاه ساختمانی
building sites	عرصه
building machinery	ماشین الات ساختمانی
building material	مصالح ساختمان
height of building	بلندی ساختمان
building system	اصول ساختمان طرز ساختمان نظم و ترتیب ساختمان
building up alloy	الیاژ مخصوص روکش کاری
building unit	واحد ساختمانی
building unit	جزء ساختمانی بخشی از یک ساختمان
building up of generator	پیش تحریک مولد
building work	کار ساختمانی
capital building	سرمایه سازی
commercial building	سرای
commercial building	تیم
commercial building	تیمچه
exhibition building	ساختمان نمایشگاه
framed building	ساختمان تیر پایهای
gigantic building	ساختمان غول پیکر ساختمان بسیار بزرگ
building system	سیستم ساختمان
building official	بازرسان ساختمان
building operations	عملیات ساختمانی
building owner	صاحب کار
building plant	وسایل ساختمان
building construction	معماری
building sand	خاک و ماسه ساختمان ماسه برای بنایی
building permit	پروانه ساختمان
building material	مصالح ساختمانی
machine building industry	صنعت ماشین سازی
building steel lathing	اسکلت فلزی ساختمان
local building inspector	پلیس ساختمان
elvis has left the building <idiom>	[نمایش به اتمام رسیده]
elvis has left the building <idiom>	[تمام شده است]
word building test	ازمون واژه سازی
basic building materials	مواداولیهساختمان
A multi-storey building.	ساختمان چندین طبقه
building trade worker	تعمیرکار ساختمان
article of a building by law	ائین نامه ساختمان
building block principle	طراحی سیستم برای ساختن سیستم بزرگتر modularity
a building of small scale	عمارت کوچک
In appiarance it is a strong building.	بظاهر ساختمان محکمی است
road building slag	شلاکه جاده سازی
road building machine	ماشین جاده سازی
building steel lathing	بافت ساختمان فولادی
power house building	ساختمانهائی که برای نصب ونگهداری تجهیزات نیروی برق بکار می روند
building material dealer	فروشنده مصالح ساختمان دلال مواد اولیه ساختمان
building trade joinery	نجاری ساختمان
bed building stage of river	تراز سطح متوسط اب رودخانه
his equitable savings and loan building	[پس انداز عادلانه و ساختمان وام
To make a forcible entry into a building.	بزور وارد ساختمانی شدن
to burgle [British E] / burglarize [American E] a building.	با زور [و غیر قانونی] وارد ساختمانی شدن
Our building (high-rise) is a 20-storey ,but my apartment is on the third floor.	ساختمان ما 20 طبقه است ولی آپارتمان در طبقه سوم است