Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 137 (8 milliseconds)
English
Persian
built in aerial
آنتن دستگاهی
Other Matches
aerial
هوایی
aerial
آنتن
aerial
پاس به جلو
aerial
آنتن هوایی
aerial
آنتن هوایی رادیو
t aerial
آنتن
aerial supply
تدارکات از راه هوا
aerial pickets
گشت هوایی
aerial pickets
شیرجه هوایی شیرجه از راه هوا
aerial pickets
پیکه هوایی
aerial photography
عکاسی هوائی
aerial photogrammetry
فتوگرامتری هوائی
aerial perspective
نمای هوایی
aerial observation
دیدبانی هوایی
aerial navigation
هوا نوردی
aerial navigation
ناوبری هوایی
aerial mine
مین آنتن دار
aerial mast
دکل انتن
broadside aerial
تشعشع کننده عرضی
aerial platform
سکوی مخصوص بارریزی هوایی
aerial platform
سکوی مخصوص پرتاب بار با چتر
aerial supply
آماد از راه هوا
aerial supply
آماد هوایی
aerial survey
نقشه براری هوائی
aerial ropeway
خط هوایی ترن برقی
aerial survey
نقشه برداری هوایی
aerial reconnaissance
شناسایی هوایی
aerial switch
کلید انتن
aerial switching
کلیدزنی انتن
aerial radar
رادار هوایی
aerial port
باراندازی هوایی
aerial port
لنگرگاه هوایی
aerial photograph
عکس هوائی
aerial map
عکس هوائی
high aerial
آنتن مرتفع
image aerial
آنتن تصویر
aerial ladder
نردبان چرخان
[مخصوص ماشین آتش نشانی]
t type aerial
آنتن
zigzag aerial
انتن دندانه ارهای
aerial archaeology
باستان شناسی هوایی
aerial photogrammetry
فتوگرامتری هوایی
harp aerial
آنتن باد بزنی
aerial antenna
آنتن
aerial delivery
پرتاب هوایی
aerial circuit
آنتن هوایی
aerial cartwheel
چرخ فلک بی دست
aerial line
خط هوایی
aerial cartwheel
مارپیچ همراه با پرش وچرخش
aerial burst
انفجار هوایی
aerial burst
ترکش هوایی
aerial delivery
پرتاب از راه هوا
built in
جزو ساختمان
built in
توکار
built in
وسیلهای که از ابتدای ساخت روی دستگاه سوار شده باشد
well-built
خوشاستیل - خوشساخت
new built
تازه ساز
new built
نوساخت نوساز
new built
تازه ساخت
built in
موجود در داخل چیزی
built into
که هنوز بخش فیزیکی سیستم است
built in
غیر قابل انتقال
built
ریخت
built-in
غیرقابل انتقال
built-in
نوشتاری که موقتاگ به وسیله یک وسیله جانبی معمولاگ چاپگر ذخیره سازی شده است
built-in
تابع مخصوصی که در برنامه پیاده سازی شده است
built-in
ی از سیستم است
built up
پر از ساختمان
built-in
تشخیص خطا و بررسی اعتبار به طور خودکار روی داده دریافت شده
built
ساخت
built-up
پر از ساختمان
built
ترکیب
high freqyency aerial
آنتن امواج بلند
omni directional aerial
آنتنی که در هر راستایی عمل میکند
aerial port squadron
گردان بارانداز هوایی
aerial ladder truck
ماشین آتشنشانی
magnet core aerial
آنتن با هسته آهنربایی
direction finding aerial
انتن جهت یابی
aerial fire support
پشتیبانی اتش هوایی
aerial field artillery
توپخانه محمول هوایی
aerial target aquisition
هدف یابی هوایی
aerial port squadron
گردان عملیات بارانداز هوایی
built-in microphone
میکروفن
built up frog
قورباغهای نصب
the churach built him up
کلیسا اورا تربیت یا تهذیب اخلاق کرد
custom-built
آنچه مخصوص یک مشتری ساخته شده است
purpose-built
<adj.>
عملی
purpose-built
<adj.>
بدرد خور
purpose-built
<adj.>
مفید
purpose-built
<adj.>
باصرفه
purpose-built
<adj.>
اجرا شدنی
purpose-built
تکمنظوره برایمنظوریخاص
purpose-built
<adj.>
مناسب
purpose-built
<adj.>
قابل استفاده
purpose-built
<adj.>
کارکردی
purpose-built
<adj.>
سودمند
purpose-built
<adj.>
درست
purpose-built
<adj.>
به درد بخور
purpose-built
<adj.>
شایسته
purpose-built
<adj.>
قابل اجرا
It has built up quite a reputation.
اسمش خوب دررفته
purpose-built
<adj.>
هدفمند
purpose-built
<adj.>
دارای مزیت
jerry built
سر هم بندی شده
built in stabilizers
تثبیت کنندههای خودکار
air built
پوچ
built in panel
تابلوی نصب
built in jack
جک مخصوص نصب
built in function
تابع توکار
built in fonts
شکل حروف تعبیه شده
built in font
فونت توکار
built in engine
موتور تاسیسات
built in check
بررسی توکار
built in check
مقابله توکار
jerry-built
با بی دقتی روی هم سوار شده
air built
هوایی
brick built
اجر ساز
jerry-built
ارزان بناشده
built on sand
سست بنیاد
jerry built
ارزان بناشده
jerry built
با بی دقتی روی هم سوار شده
jerry-built
سر هم بندی شده
custom built
سفارشی تهیه شده اختصاصی
custom built
سفارشی
coach built
چوبی
built up section
مقاطع مرکب
built up lining
پوشش مرکب
built up frog
قلبی ریل
built up frog
قطعهای شبیه به قلب که برای ریلها به کار برده میشود
built up edge
لبه مخصوص نصب
built up crossing
قطعه ریل متقاطع
built up beam
تیر ساخته شده
built on sand
ناپایدار
brick built
اجری
The pigeous peched on the television aerial .
کبوترها روی آنتن تلویزیون نشستند
made or built up mast
دگل چند تیکه
Rome was not built in a day
<proverb>
رم یکشبه بنا نشد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com