English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 152 (8 milliseconds)
English Persian
burst interval فاصله ترکش گلوله ها در یک رگبار
Other Matches
interval خلال
interval فاصله اختلاف فاصله مدت زمان
interval فاصله تاکتیکی
interval فاصله زمانی
interval فترت
interval توقف کوتاه بین دو عمل
interval ایست وقفه
interval فرجه
interval فاصله
interval دوهای تمرینی ارام
interval فاصله [ریاضی]
interval بازه [ریاضی]
interval وقفه
interval مدت
confidence interval فاصله اطمینان
work interval کار متناوب
time interval فاصله زمانی
interval confidence فاصله اطمینان
work interval کار فاصلهای تمرین فاصلهای
vertical interval فاصله عمودی
confidence interval فاصله اعتماد
contour interval فاصله خطوط واصل
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
class interval فاصله طبقه
class interval حدود طبقه
class interval دامنه طبقه
fiducial interval فاصله اطمینان
interval trailing تمرین استقامت و اماده سازی
time interval زمان طی شده
grid interval فاصله خطوط شبکه
grid interval فواصل شبکه بندی نقشهای
surface interval فاصله بین غواصهای متوالی از سطح اب
reorder interval زمان بین دو سفارش
vertical interval اختلاف ارتفاع
contour interval فاصله میزان منحنی
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
lucid interval دوران افاقه
lunitidal interval فاصله زمانی بین عبور ماه از نقطهای وایجادمد در ان نقطه
mode interval فاصله نما
retrace interval دوره بازگشت
normal interval فاصله معمولی صف
normal interval از جلونظام
normal interval فرمان از جلو نظام
predicting interval فاصله زمانی پیش بینی شده هدف سبقت پیش بینی شده هدف
preparatory interval دوره امادگی
recurrence interval زمان برگشت
recurrence interval دوره تناوب
relief interval استراحت متناوب
return interval دوره بازگشت
lucid interval حالت افاقه
open interval فاصله نا محدود [بی کران] [ریاضی]
interval confidence دامنه اطمینان
interval estimate براورد فاصلهای
interval exercises تمرینهای متناوب
interval reinforcement تقویت فاصلهای
interval scale مقیاس فاصلهای
interval schedule برنامه فاصلهای
interval timer شیوهای که بوسیله ان زمان سپری شده میتواند توسط یک سیستم کامپیوتری بررسی شود
interval timer زمان سنج فاصله
keying interval فاصله زمانی بین دو انعکاس موج رادار
variable interval schedule برنامه فاصلهای متغیر
fixed interval schedule برنامه فاصلهای ثابت
ideal irrigation interval فاصله مطلوب ابیاری
to burst in سرزده امدن
burst ترکیدن
burst انفجار
burst ترکاندن
burst قطاری
to burst out ندادردادن
burst قطع کردن
burst پشت سرهم
burst پیوسته
burst ترتیب مختصری از سیگنالهای ارسالی
burst انتقال دستهای از داده در یک باس بدون وقفه
burst انفجار منفجر شدن
burst محل اصابت گلوله
burst ازهم پاشیدن
burst شکفتن
burst منفجر کردن انفجار
burst شیوع قطاری
burst پشت سر هم
to burst out فریادکردن
burst منفجر شدن
burst پیام همزمان ساز رنگ
burst رگبار
burst ترکش
burst گروهی از خطاهای پیاپی .
Burst sb's bubble <idiom> تو ذوق کسی زدن
to burst in to a laugh زیر خنده زدن
ricochet burst ترکش کمانهای
ricochet burst کمانه
to burst into flames اتش گرفتن مشتعل شدن
to burst in to a laugh بی اختیارخندیدن
to burst into tears زیرگریه زدن
to burst into tears مانندانارترکیدن
to burst out laughing زیرخنده زدن
to burst out laughing قاه قاه خندیدن
to burst upon the view ناگهان به چشم عموم پدیدارشدن
to burst with joy از خوشی در پوست خودنگنجیدن
to burst with pride زبادغرور ترکیدن
surface burst ترکش روی سطح زمین
surface burst ترکش سطحی
types of burst نوع ترکش
To burst with laughter. از خنده غش کردن
short burst رگبار کوتاه
to burst into flames علوگرفتن
aerial burst انفجار هوایی
burst range مسافت ترکش
burst range برد ترکش
burst mode حالت پیوسته
burst pedestal پایه پیام
burst oscillator اوسیلاتور رنگ
burst mode وضعیت پشت سرهم
burst mode وجه پشت سرهم
burst gate لامپ پیام گذار
burst force نیروی ناگهانی
burst force نیروی انفجاری
burst error خطای قطاری
aerial burst ترکش هوایی
burst center مرکز گلوله
burst center مرکز ترکش
burst advertising شروع تبلیغات شدید
air burst ترکش هوایی
burst rate سرعت پشت سر هم
burst wave موج ترکش
center of burst مرکز ترکش گلوله
impact burst ترکش ضربتی
graze burst ترکش روی زمین
high burst تیر زمانی بالا
burst wave موج انفجار
high burst ترکش بالا
hight of burst ارتفاع ترکش
height of burst ارتفاع ترکش
impact burst ترکش سطحی
center of burst مرکزاصابت گلوله
cloud burst رگبار
muzzle burst ترکش گلوله در داخل لوله یاجلوی لوله توپ
error burst قطار خطاها
forging burst اهنگری انفجاری
graze burst ترکش زمینی
long burst رگبار بلند
atomic underground burst ترکش زیرزمینی اتمی
atomic air burst ترکش هوایی اتمی
To burst into tears (laughter). زیر گریه ( خنده ) زدن
To burst ( exploded) a bomb. بمب ترکاندن
color burst pedestal پایه پیام
high burst ranging تنظیم تیر بروش ترکش بالا تنظیم تیر بروش تیر زمانی بالا
contact burst preclusion ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
To begin to weep . to burst into tears . گریه افتا دن
Even if you thik I am being foolish, please don't burst my bubble. حتی اگر فکر می کنی احمقم لطفا توی ذوقم نزن.
The whole thing wI'll burst open some day . the whole stiking affair wI'll be exposed someday . با لاخره یک روز گندش در می آید
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com