Total search result: 203 (9 milliseconds) |
|
|
|
English |
Persian |
business graphics |
گرافیکهای تجاری |
|
|
Search result with all words |
|
graphics, business |
گرافیک |
graphics, business |
تجارت |
Other Matches |
|
graphics |
چاپگری که قادر به چاپ تصاویر map-bit است |
graphics |
شکل ابتدایی |
graphics |
که برای ایجاد شکلهای ندیگر به کار می رود |
graphics |
پیش نویس توابعی که دستورات گرافیکی استاندارد ایجاد میکنند مثل رسم خط و... که از طریق برنامه قابل صدا کردن هستند تا نوشتن برنامه را ساده کنند |
graphics |
ترمینال مخصوص با نمایش گرافیکی با resoleetion بالا و صفحه گرافیکی و سایر وسایل ورودی |
graphics |
ترمینال ویدیو متن که حروف نمایش داده شده آن از محدود حروف گرافیکی و نه متن هستند |
graphics |
تصاویر یا خط وطی که قابل رسم روی کاغذ یا صفحه نمایش باشد برای نمایش اطلاعات |
graphics |
گرافیک |
graphics |
کارت مخصوص درون کامپیوتر که از یک پردازنده مخصوص برای افزایش سرعت رسم خط ها و تصاویر روی صفحه استفاده میکند |
graphics |
UDV مصخصو که تصاویر گرافیکی رنگی و با resolution را به خوبی متن نشان میدهد |
graphics |
وسیله سطح که به کاربر امکان وارد کردن اطلاعات گرافیکی در کامپیوتر با رسم روی سطح آن میدهد |
graphics |
فن استعمال نمودار |
graphics |
رسم |
graphics |
نگاره سازی |
graphics |
قلم نوری با دقت بالا برای رسم روی صفحه نمایش گرافیکی |
graphics |
پردازنده جانبی که سرعت نمایش را افزایش میدهد. محل پیکس ها را محاسبه میکند که خط c شکل را می سازند و آنها را نمایش میدهد |
graphics |
وسیله الکترونیکی |
graphics |
در کامپیوتر که دستورات نرم افزاری را به سگنالهای الکتریکی تبدیل می کنند که گرافیک را روی صفحه تصور متصل نشان میدهد |
graphics |
شکل برنامه ریزی شده که روی صفحه غیرگرافیکی بجای حرف قابل نمایش است که در سیستمهای ویدیویی برای نمایش تصاویر ساده به کار می رود |
graphics |
فایل که حاوی داده شرح تصویر است |
graphics |
روشی که داده شرح تصویر ذخیره میشود |
graphics |
استاندارد برای دستورات نرم افزاری و توابع شرح ورودی /خروجی گرافیکی برای تامین تابع یکسان روی هر نوع سخت افزار |
graphics |
کارت اضافی برای PC یا Macintosh که متن ها ایجاد شده یا تصاویر را با یک منبع ویدیویی خارجی ترکیب میکند |
graphics |
تعداد توابع ذخیره شده در فایل کتابخانهای که به هر برنامه کاربر اضافه میشود برای ساده کردن عمل نوشتن برنامههای گرافیکی |
hi res graphics |
graphics resolution high تصویر صاف و واقعی روی صفحه نمایش که به وسیله تعداد زیادی سلولهای تصویرتولید میشود |
graphics terminal |
ترمینال گرافیکی |
harvard graphics |
هاروارد گرافیکس |
harvard graphics |
برنامه نگاره سازی هاروارد |
interactive graphics |
نگاره سازی فعل و انفعالی گرافیک فعل و انفعالی گرافیک محاورهای |
management graphics |
مدیریت گرافیک |
presentation graphics |
گرافیک برای نمایش اطلاعات تجاری یا داده |
raster graphics |
روش مرتب کردن و نمایش داده بصورت سطرهای افقی از یک شبکه یکنواخت یاسلولهای تصویر |
turtle graphics |
گرافیک لاک پشتی |
vector graphics |
نگاره سازی برداری |
block graphics |
نگاره سازی بلوک |
graphics mode |
حالت نگاره سازی |
presentation graphics |
گرافیک تجاری با کیفیت بالا که روی نکات مطرح شده بامدیریت در زمینه طرح ها وبودجه ها تکیه خاصی دارد نگاره سازی نمایشی |
graphics printer |
چاپگر گرافیکی |
computer graphics |
نگاره سازی کامپیوتری گرافیک کامپیوتری |
computer graphics |
نگاره سازی کامپیوتری |
graphics display |
نمایش گرافیکی |
color graphics |
گرافیک رنگی |
character graphics |
نگاره سازی دخشهای |
calligraphic graphics |
گرافیک خطاطی |
graphics program |
برنامه گرافیکی |
graphics resolation |
وضوح گرافیکی |
graphics scanner |
پویشگر نگارهای |
graphics screen |
صفحه گرافیکی |
graphics spreadsheet |
صفحه گسترده نگارهای |
graphics tablet |
لوح گرافیکی |
graphics tablet |
تخته نگاره سازی |
graphics digitizer |
دیجیتالی کننده گرافیکی |
bar graphics |
دادهای که به صورت مجموعهای از خطهای چاپی با پهنای مختلف نمایش داده شده است |
analysis graphics |
نمودارهای تحلیلی |
passive graphics |
گرافیک منفعل |
analytical graphics |
گرافیک تحلیلی |
analytical graphics |
نگاره سازی تحلیلی |
apa graphics |
نگاره سازی APA |
bar graphics |
وسیله نوری ای که داده را از بار کد می خواند |
low res graphics |
گرافیک با وضوح پایین |
computer graphics metafile |
فایل برتر نگاره سازی کامپیوتری |
hercules graphics adapter |
وفق دهنده نگاره سازی هولوکس |
interactive graphics system |
سیستم گرافیکی محاورهای |
hercules graphics adapter |
استاندارد برای آداپتور تک گرافیک با renolation بالا ساخت Hercules Carporation |
color graphics adapter |
وفق دهنده نگاره سازی رنگی |
low resolution graphics |
توانایی نمایش بلاکهای گرافیکی با اندازه حروف یا تنظیم مجدد شکل ها روی صحفه بجای استفاده از پیکسهای جداگانه |
graphics file format |
فرمت فایل نگارهای |
graphics input hardware |
سخت افزار ورودی گرافیکی |
bit mapped graphics |
گرافیک نگاشت ذره یی |
video graphics array |
ارایه نگاره سازی بصری |
multicolor graphics aray |
ارایه نگاره سازی چند رنگ |
vector graphics display |
بردار نمایش گرافیکی |
enhanced graphics display |
صفحه نمایش نگاره سازی پیشرفته |
enhanced graphics adaptor |
وفق دهنده نگاره سازی پیشرفته |
stand alone graphics system |
سیستم گرافیکی خودکفا |
raster scan graphics |
نمایش بصری صفحه تصویربا خطوط افقی |
random scan graphics |
نگاره سازی با پوشش تصادفی |
all points addressable graphics |
نگاره سازی نشان دهی به همه نقاط |
object oriented graphics |
نگاره سازی موضوعی |
national computer graphics association |
انجمن ملی گرافیک کامپیوتری |
business <adj.> |
تجارتی |
to go away [off] on business |
به سفر تجاری رفتن |
business |
موضوع تجارت |
he had no business to |
حقی نداشت که |
business <adj.> |
بازرگانی |
to get down to business |
به کار اصلی پرداختن [اصطلاح روزمره] |
business <adj.> |
تجاری |
None of your business. |
[این] به شما مربوط نیست. |
to do business |
کاسبی کردن |
that business does not p |
به منتظرشدنش می ارزد صبرکردنش ارزش دارد |
I mean business. I mean it. |
شوخی نمی کنم جدی می گویم |
what is your business here |
کار شما اینجا چیست |
i have come on business |
کاری دارم اینجا امدم |
to get down to business |
کار و بار را شروع کردن [اصطلاح روزمره] |
How is business ? How is everything? |
کار وبارها چطوره ؟ |
he was p in his business |
خوب بود کارش رونق گرفته بود |
he was p in his business |
کارو |
To go about ones business. |
پی کار خود رفتن |
Anyway it is none of his business. |
تازه اصلابه او مربوط نیست |
What is it to me?it is none of my business. |
به من چه؟ |
To go about ones business. |
دنبال کار خود رفتن |
I cant do business with him . |
با او معامله ام نمی شود |
mean business <idiom> |
جدی بودن |
I am here on business. |
برای تجارت اینجا آمدم. |
I am here on business. |
برای کار اینجا آمدم. |
to do business |
معامله کردن |
business |
شرکت تجاری |
business |
کسب و کار |
business |
شرکت |
business |
خرید یا فروش |
business |
داد و ستد تجارتخانه |
business |
دادوستد |
business |
کسب و کار بازرگانی |
business |
موسسه بازرگانی |
business |
کسب |
business |
تجارت |
business |
نمایشگاهی که محصولات را نشان میدهد. |
business |
که باعث میشود یک تجارت کار باشد |
business |
ماشینی که در شرکت استفاده میشود |
business |
مجموعهای از برنامه ها که برای امور تجاری برنامه ریزی شده اند. |
business |
کامپیوتر قوی کوچک که برای امور تجاری مشخص برنامه ریزی شده است |
business |
کار و کسب |
business like |
عملی |
business |
دادوستد کاسبی |
business |
حرفه |
business name |
اسم تجارتی |
business |
بنگاه |
business |
سوداگری |
do business |
معامله کردن |
business like |
منظم |
business like |
مرتب |
He is well versed in business . |
درامور با زرگانی کاملا" وارد است |
What work do you do ? what is your business ? |
کارتان چیست ؟ |
line of business |
پیشه |
He has no business to interfere. |
بیخود می کند دخالت می کند |
line of business |
شاخه پیشه |
small business |
تجارتوشرکتکوچککهتعدادکارمندانآنزیادنیست |
big business |
واحد تجاری بزرگ |
show business |
حرفهی هنرپیشگی و نمایش |
show business |
نمایشگری |
Our business has become tangled up. |
کارمان پیچ خورده است |
He put me out of business. |
مرا از کسب وکاسبی انداخت |
to go away on a business trip |
به سفر تجاری رفتن |
business school |
مدرسهیا دانشکدهاقتصادیوتجاری |
monkey business |
کچلک بازی |
monkey business <idiom> |
شوخی کردن |
transport business |
تجارت حمل و نقل |
carrying business |
تجارت حمل و نقل |
line of business |
حرفه |
transport business |
صنعت حمل و نقل |
carrying business |
صنعت حمل و نقل |
initiated into business |
دست اندرکار |
business park |
[ساخت شرکت تجاری در منطقه ای با چشم انداز طبیعی] |
business group |
شرکت سهامی [شرکت] |
relating to business <adj.> |
تجارتی |
relating to business <adj.> |
تجاری |
monkey business <idiom> |
دوز وکلک ،حقه باز |
relating to business <adj.> |
بازرگانی |
carry on business |
داد و ستد کردن |
business income |
درامد خالص تجارتی |
business hours |
ساعت کاری |
business hours |
ساعت اداری |
business goods |
کالای تولیدی |
hours of business |
ساعتهای کاری |
business firms |
بنگاههای انتقاعی |
business failure |
ناکامی تجاری |
business fluctuations |
نوسانات بازرگانی |
business failure |
شکست تجاری |
business man |
ادم کاسب |
man of business |
وکیل گماشته |
business inventories |
موجودی تجاری |
he prospered in his business |
کارش بالا گرفت |
butchery business |
گوشت فروشی |
business union |
اتحادیه بازرگانی |
business transaction |
داد و ستد بازرگانی |
business software |
نرم افزارهای تجاری |
business prosperty |
رونق کسب و کار |
business prosperty |
رونق سوداگری |
business mechines |
ماشینهای تجاری |
business matters |
مسائل کسبی |
business law |
حقوق تجارت |
he has a rushing business |
کارش خوب گرفته است کارش خیلی رونق دارد |
he prospered in his business |
در کار خود کامیاب شد کارش رونق گرفت |
business expenses |
هزینههای کار و کسب هزینههای شرکت |
mind your own business |
درفکر کار خودت باش |
business enterprise |
بنگاه تجاری |
business economics |
علم اقتصاد بازرگانی |
business depression |
کسادی کار کسادی سوداگری |
business depression |
بحران کسب و کار |
I am minding my own business. |
کاری بکار کسی ندارم |
business cycle |
معادل cycle trade |
business cycle |
دوران اقتصادی یا تجارتی دوران ترقی و تنزل فعالیت تجاری و اقتصادی |
business cycle |
دور فعالیت بازرگانی |
business cycle |
دور کسب وکار |
business cycle |
دور اقتصادی |
business cycle |
دور تجاری |
business cycle |
دور بازرگانی |
business combination |
ادغام دو یا چند موسسه دریکی از ان موسسات |
business activity |
فعالیت بازرگانی |
one who transacts business with another |
معامل |