Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English
Persian
called ball
گوی تعیین شده از طرف بازیگر
Other Matches
so called
کذایی
so called
که چنین نامیده شده
so called
اصطلاحا
so called
به اصطلاح
He is called by this name.
اورا به این رسم می خوانند
so called
نامیده شدن
so-called
باصطلاح
so-called
کذایی
so-called
اصطلاحا
so-called
به اصطلاح
so-called
که چنین نامیده شده
so-called
نامیده شدن
called
فرا خوانده
to be called
به نامی خوانده شدن
so called
باصطلاح
to be called at the bar
به سمت وکالت پذیرفته شدن
called strick
پرتابی که از منطقه توپزن می گذرد ولی ضربه نمیخورد
he called his kindred together
خوبشاوندان خودرافراهم اورد
called pocket
کیسه تعیین شده از طرف بازیگر
called program
برنامه فرا خوانده
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
It was only when she rang up
[called]
that I realized it.
تازه وقتی که او
[زن]
زنگ زد من متوجه شدم.
The old paper money is called in.
اسکناسهای کهنه از جریان خارج می شوند
Last night I called
[rang]
my mom.
دیشب به مادرم زنگ زدم.
The kings horse has been called a pack horse.
<proverb>
به اسب شاه گفتند یابو .
to a. the ball
اماده انداختن
three ball
مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
have something on the ball
<idiom>
باهوش ،زرنگ
to a. the ball
توشدن
on the ball
<idiom>
باهوش
to a. the ball
توپ رانشان دادن
four ball
مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
into a ball
نخ راگلوله کنید
best ball
بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
no ball
اصطلاحیدرورزشچوگان
have a ball
<idiom>
روزگارخوش داشتن
ball
بال
[رقص]
ball
گلوله توپ
ball
ساچمه
ball
گرهک
ball
بیضه
ball
گلوله
ball
کانون
[کاموا]
ball
توپ بازی مجلس رقص
ball
مجلس رقص
ball
بقچه
[کاموا ]
ball
گلوله کردن
ball
توپ دور از دسترس توپزن
ball
ایام خوش
ball
ساچمه توپ
ball
گوی
ball
توپ
ball
رقص
ball games
گوبازی
ball game
ورزش یا بازی با توپ
ball stand
محلتوقفتوپ
ball winder
نخپیچ
black ball
توپسیاه
blue ball
توپآبی
bowling ball
توپبولینگ
ball peen
توپکنوکچکش
ball of clay
توپبرایساختسفال
ball assembly
توپمجمع
beach ball
توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball game
شرایط وضعیت
ball games
شرایط وضعیت
ball games
هماورد
ball game
مسابقه
ball games
مسابقه
ball game
هماورد
ball game
گوبازی
working ball
گوی با سرعت و چرخش کافی
wash ball
صابون دستشویی
squat under the ball
توپگیری با شیرجه
square ball
پاس عرضی
spot ball
گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
sour ball
کلوچه سخت ترش مزه
snow ball
با گلوله برف زدن
snow ball
گلوله برف
small ball
پرتاب بی حالت
sit on the ball
بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball
بازی محافظه کارانه
shadow ball
تمرین گوی اندازی
running with the ball
با توپ دویدن
racket ball
گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
straight ball
پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
track ball
گوی پیگردی گوی شیار
punch the ball
مشت کردن دروازه بان
volley ball
والیبال
track ball
گوی نشان
to play ball
توپ بازی کردن
to open the ball
پیش قدم شدن
to open the ball
اول رقصیدن
to muff a ball
از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball
زدن
to kick a ball
توپی را
to kick a ball
توپ زدن
to keep the ball rolling
رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
ball games
ورزش یا بازی با توپ
to block a ball
نگهداشتن توپ در بازی
push ball
بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
high ball
شوت کردن بالا توپ
[فوتبال]
low ball
شوت کردن پائین توپ
[فوتبال]
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court.
<idiom>
حالا نوبت تو است.
The ball was out of bounds.
توپ خارج
[از زمین بازی]
بود.
Now that you're here, it's a whole new ball game.
حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game
<idiom>
یک ماجرای کاملا متفاوت
ball-flower
[ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
to stay on the ball
<idiom>
تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
to swat the ball away
با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن
[دربازه بان]
movement off-the-ball
بازی بدون توپ
[تمرین ورزش فوتبال]
to give the ball away
توپ را
[از دست]
دادن
to let the ball do the work
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to keep the ball moving
توپ را به جایی غلت دادن
[فوتبال]
to pass the ball to somebody
توپ را به کسی پاس دادن
That's the way the ball bounces.
<idiom>
موضوع اینطوری است.
[اصطلاح روزمره]
ball pens
روان نویس ها
She is a ball of fire.
دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
tennis ball
توپتنیس
squash ball
توپاسکوآش
rugby ball
توپلاستیکی
red ball
توپقرمز
pink ball
توپصورتی
lead ball
کلاهکتوپی
ivory ball
توپعاجی
hockey ball
توپهاکی
green ball
توپسبز
cricket ball
توپبازیگریکت
cork ball
توپچوبپنبهای
carry the ball
<idiom>
قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
get the ball rolling
<idiom>
شروع چیزی
ball pens
خودکار ها
ball pen
روان نویس
[نوشت افزار]
ball pen
خودکار
[نوشت افزار]
play ball with someone
<idiom>
شرکت منصفانه
keep the ball rolling
<idiom>
اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball
<idiom>
ball is in your court
<idiom>
[نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
short ball
شوت کردن کوتاه توپ
[فوتبال]
long ball
[شوت کردن بلند توپ]
[فوتبال]
brown ball
توپقهوهای
earth ball
دنبلان
ball printer
چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player
بازیگر با توپ
ball park
زمین بازیهای با توپ
ball of toe
گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye
تخم چشم
ball mill
اسیاب ساچمهای
ball mill
سنگ شکن گلولهای
ball joint
سیبک
ball joint
توپی اتصال
ball joint
توپی
ball hawking
کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking
دفاع خوب
ball printer
چاپگر توپی
ball return
بازگشت گوی بولینگ
ball test
ازمون ساچمهای
drop ball
انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop ball
دراپ بال
dead ball
توپ خارج ازبازی
dead ball
توپ مرده
darning ball
زیر رفویی
cue ball
گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball
شیرینی چس فیل
canon ball
گلوله توپ
break ball
اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball
ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
belovedby ball
محبوب همه
basket ball
یکجورتوپ بازی
banana ball
برش بیش از حد گوی
ball hawk
مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball hawk
مدافع پرقدرت
ball flower
گل سینه
ball bearing
یاطاقان ساچمهای
ball bearing
کاسه ساچمه
ball bearing
بلبرینگ ساچمهای
ball bearing
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing
بلبرینگ
masked ball
بال ماسکه
masked ball
رقص با هیئت مبدل
masked ball
رقص با نقاب
cannon ball
پرش با بدن جمع
cannon ball
سرویس چکشی
cannon ball
گلوله توپ
crystal ball
گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
ball bearings
بلبرینگ
ball bearings
چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings
بلبرینگ ساچمهای
ball cushion
دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball control
تسلط به توپ
ball control
حفظ توپ
ball control
مهار توپ
ball carrier
بازیگری که با توپ میدود
ball boy
توپ جمع کن
ball back
ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
ball ammunition
مهمات مانوری
ball ammunition
فشنگ مانوری
anchor ball
گوی لنگر
ball bearings
یاطاقان ساچمهای
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com