English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (2 milliseconds)
English Persian
cannon ball گلوله توپ
cannon ball سرویس چکشی
cannon ball پرش با بدن جمع
Other Matches
cannon لوله ومتعلقات توپ توپخانه لوله دار
cannon استوانه
cannon لوله
cannon بتوپ بستن
cannon تصادم دوتوپ
cannon ضربه به دو گوی دیگر بیلیارد
cannon توپ
cannon [ترکیبی از سبک های امپراتوری ناپلئون و فدرال]
cannon لوله توپ
cannon shot تیررس توپ شلیک شده از توپ
cannon bone استخوان ساق پا
cannon balls سرویس چکشی
cannon balls پرش با بدن جمع
cannon primer چاشنی توپ
cannon balls گلوله توپ
cannon primer چاشنی خرج توپ
cannon proof ضد گلوله
cannon proof ضد گلوله توپ
cannon shot گلوله توپ
cannon fodder خوراک توپ
bard cannon theory نظریه بارد- کنون
muzzle-loading cannon بارگیریلولهتوپ
cross section of a muzzle-loading cannon قسمتموربدهانهتوپ
cannon fodder [soldiers pointlessly and unscrupulously sacrificed] خوراک توپ [سربازان بیهوده و بی وجدانه قربانی شده]
four ball مقایسه امتیازهای تیم دونفره در هر بخش باامتیازهای تیم حریف
ball گرهک
ball بیضه
ball گلوله توپ
ball ساچمه توپ
ball توپ دور از دسترس توپزن
into a ball نخ راگلوله کنید
to a. the ball توپ رانشان دادن
to a. the ball اماده انداختن
ball گلوله کردن
ball ایام خوش
on the ball <idiom> باهوش
no ball اصطلاحیدرورزشچوگان
best ball بازی یک نفر درمقابل 2 یا 3نفر برای کسب بهترین امتیاز
have something on the ball <idiom> باهوش ،زرنگ
have a ball <idiom> روزگارخوش داشتن
ball گوی
ball توپ بازی مجلس رقص
ball رقص
three ball مسابقه گلف بین سه بازیگر باسه گوی
ball گلوله
ball کانون [کاموا]
ball بقچه [کاموا ]
ball بال [رقص]
ball مجلس رقص
ball توپ
to a. the ball توشدن
ball ساچمه
ball game مسابقه
ball game هماورد
black ball توپسیاه
bowling ball توپبولینگ
ball games هماورد
ball game شرایط وضعیت
ball games شرایط وضعیت
ball assembly توپمجمع
ball games مسابقه
ball games ورزش یا بازی با توپ
ball games گوبازی
ball of clay توپبرایساختسفال
ball peen توپکنوکچکش
ball stand محلتوقفتوپ
ball winder نخپیچ
blue ball توپآبی
beach ball توپ بزرگ و رنگارنگ برای بازی در کنارهی دریا و دریاچه و یا استخر
ball game گوبازی
straight ball پرتابی در بولینگ که گوی باچرخش مستقیما حرکت میکند
squat under the ball توپگیری با شیرجه
square ball پاس عرضی
spot ball گویی که از نقطه معین هدف ضربه با گوی اصلی بیلیاردقرار می گیرد
sour ball کلوچه سخت ترش مزه
snow ball با گلوله برف زدن
snow ball گلوله برف
small ball پرتاب بی حالت
sit on the ball بازی تاخیری برای حفظ مساوی یابرد
sit on the ball بازی محافظه کارانه
shadow ball تمرین گوی اندازی
racket ball گوی کوچکی که ازپنبه وریسمان درست میکنند)
push ball بازی که منظورازان گذراندن توپ است ازدروازه طرف مقابل بزورتنه و دست
punch the ball مشت کردن دروازه بان
running with the ball با توپ دویدن
to block a ball نگهداشتن توپ در بازی
ball game ورزش یا بازی با توپ
working ball گوی با سرعت و چرخش کافی
wash ball صابون دستشویی
volley ball والیبال
track ball گوی پیگردی گوی شیار
track ball گوی نشان
to play ball توپ بازی کردن
to open the ball پیش قدم شدن
to open the ball اول رقصیدن
to muff a ball از بی دست و پایی توپ رانگرفتن
to kick a ball زدن
to kick a ball توپی را
to kick a ball توپ زدن
to keep the ball rolling رشته سخن رانگسیختن پشتش را امدن
punch ball گلابی تمرین بوکس
long ball [شوت کردن بلند توپ] [فوتبال]
to stay on the ball <idiom> تند ملتفت شدن و واکنش نشان دادن
high ball شوت کردن بالا توپ [فوتبال]
low ball شوت کردن پائین توپ [فوتبال]
The ball is in your court. <idiom> حالا نشان بده که چند مرد حلاجی!
The ball is in your court. <idiom> حالا نوبت تو است.
Now that you're here, it's a whole new ball game. حالا که اینجایی قضیه خیلی فرق می کند.
a whole new ball game <idiom> یک ماجرای کاملا متفاوت
to pass the ball to somebody توپ را به کسی پاس دادن
short ball شوت کردن کوتاه توپ [فوتبال]
ball is in your court <idiom> [نوبت تو هست که قدم بعدی را برداری یا تصمیم بگیری]
movement off-the-ball بازی بدون توپ [تمرین ورزش فوتبال]
to swat the ball away با ضربه سخت جلوی توپ را گرفتن [دربازه بان]
to give the ball away توپ را [از دست] دادن
to let the ball do the work توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
to keep the ball moving توپ را به جایی غلت دادن [فوتبال]
ball-flower [ابزار تزئینی به سبک گوتیک ثانوی]
She is a ball of fire. دختر آتش پاره ای (زرنگ وپرتحرک )
tennis ball توپتنیس
squash ball توپاسکوآش
rugby ball توپلاستیکی
red ball توپقرمز
pink ball توپصورتی
lead ball کلاهکتوپی
ivory ball توپعاجی
hockey ball توپهاکی
green ball توپسبز
cricket ball توپبازیگریکت
cork ball توپچوبپنبهای
carry the ball <idiom> قسمت مهم وسخت را به عهده داشتن
get the ball rolling <idiom> شروع چیزی
That's the way the ball bounces. <idiom> موضوع اینطوری است. [اصطلاح روزمره]
ball pens روان نویس ها
ball pens خودکار ها
ball pen روان نویس [نوشت افزار]
ball pen خودکار [نوشت افزار]
play ball with someone <idiom> شرکت منصفانه
The ball was out of bounds. توپ خارج [از زمین بازی] بود.
keep the ball rolling <idiom> اجازه فعالیت دادن
keep one's eye on the ball <idiom>
brown ball توپقهوهای
earth ball دنبلان
ball test ازمون ساچمهای
ball return بازگشت گوی بولینگ
ball printer چاپگر توپی
ball printer چاپگری که از توپ فلزی کوچک روی سط حی که حروف شکل می گیرند تشکیل شده است
ball player بازیگر با توپ
ball park زمین بازیهای با توپ
ball of toe گوشت زیر پنجه پا
ball of the eye تخم چشم
ball mill اسیاب ساچمهای
ball mill سنگ شکن گلولهای
ball joint سیبک
ball joint توپی اتصال
banana ball برش بیش از حد گوی
basket ball یکجورتوپ بازی
drop ball انداختن توپ بین دو بازیگر برای شرع مجدد
drop ball دراپ بال
dead ball توپ خارج ازبازی
dead ball توپ مرده
darning ball زیر رفویی
cue ball گوی سفید اصلی که با ان ضربه به گویهای دیگربیلیارد زده میشود
corn ball شیرینی چس فیل
canon ball گلوله توپ
called ball گوی تعیین شده از طرف بازیگر
ball bearings یاطاقان ساچمهای
break ball اخرین گوی مانده روی میزبیلیارد
big ball ضربهای در بولینگ که تمام میله ها را می اندازد
belovedby ball محبوب همه
ball joint توپی
ball hawking کار خوب بازیگرمحوطه دوردست
ball hawking دفاع خوب
ball bearings بلبرینگ ساچمهای
ball bearings چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearings بلبرینگ
ball bearing یاطاقان ساچمهای
ball bearing کاسه ساچمه
ball bearing بلبرینگ ساچمهای
ball bearing چرخ فلزی که روی ساچمههای فلزی کوچکی باسانی میلغزد
ball bearing بلبرینگ
masked ball بال ماسکه
masked ball رقص با هیئت مبدل
masked ball رقص با نقاب
crystal ball گنبد انتن رادار انتن صفحه تصویر رادار
ball bearings کاسه ساچمه
ball hawk مدافع خوب بازیگر در محوطه دوردست
ball hawk مدافع پرقدرت
ball flower گل سینه
ball cushion دیوار پشتی دار در انتهای مسیر گوی بولینگ که مانع برگرداندن میله به مسیر میشود
ball control تسلط به توپ
ball control حفظ توپ
ball control مهار توپ
ball carrier بازیگری که با توپ میدود
ball boy توپ جمع کن
ball back ضربه تصادفی با پا به توپ که از مرز بیرون برود ومنتج به تجمع شود
ball ammunition مهمات مانوری
ball ammunition فشنگ مانوری
anchor ball گوی لنگر
crystal ball انتن رادار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com