English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 149 (7 milliseconds)
English Persian
capped watch ساعت شکاری
Other Matches
capped کلاهک
capped طاق
capped سلام دادن بوسیله برداشتن کلاه از سر سربطری یا قوطی
capped پوشش دارکردن
capped چاشنی
capped سرپوش
capped نعل درگاه
capped راس باکلاهک پوشاندن
capped انتخاب برای تیم ملی
capped کلاه
capped pawn پیاده مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
snow-capped دارای قله پوشیده از برف
capped knight اسب مات کننده از پیش اعلام شده شطرنج
capped tee مخزنشکاری
snow capped دارای قله پوشیده از برف برف پوشیده
armor piercing capped دارای کلاهک ثاقب
armor piercing capped گلوله باکلاهک ثاقب
to watch over توجه کردن
to watch over موافبت کردن
Look at the watch. نگاه کنید به ساعت [مچی] ببینید ساعت چند است.
d. of a watch فرافت یا تردی ساعت
to keep watch مراقب بودن
watch out موافب
watch out مراقب بودن
to keep watch کشیک کشیدن موافبت کردن
to keep watch پاس داشتن
By my watch it's five to nine. طبق ساعت [مچی] من ساعت پنج دقیقه به نه است.
i was on the watch for it مراقب ان بودم
keep watch پاییدن
keep watch کشیک کشیدن
first watch نگهبانی شامگاه
to watch something مراقب [چیزی] بودن [توجه کردن به چیزی] [چیزی را ملاحظه کردن]
watch it <idiom> مراقب باش
first watch پاس اول پاس شب
watch پاسداری کشیک
watch نگهبانی دادن
watch مراقبت کردن موافبت کردن
watch نگهبان
watch پاس
watch دیدبان
watch پاسدار
watch پاسداری کردن
watch بر کسی نظارت کردن
watch موافب بودن
watch مراقبت کردن
watch ساعت
watch ساعت جیبی و مچی
watch مدت کشیک
watch نگهبانی
watch guard : syn
to watch نگاه کردن
by my watch مطابق ساعت من
by my watch ساعت من
watch پاییدن
watch پاس نگهبانی
pocket watch ساعت جیبی
watch test ازمون ساعت
watch tower دیدگاه
watch tower برج دیدبانی
watch pocket جا ساعتی که به رختخواب اویزان کنند
watch guard زنجیر یا طنابی که برای نگهداشتن و پاییدن کسی بکارمیبرند
watch key کلید ساعت
watch man نگهبان
watch man مستحفظ
watch man پاسبان مراقب
watch one's time مراقب فرصت بودن
watch one's time گوش بزنگ بودن
to watch the clock [با بیحوصلگی] دائما به ساعت نگاه کردن
watch pocket جیب ساعتی
watch tower برج مراقبت
analogue watch ساعتعقربهای
Watch your health! مواظب سلامتی خودت باش!
I've got to watch what I eat. باید مواظب رژیمم باشم.
Watch yourself up on the roof. مواظب خودت روی پشت بام باش.
Watch the child ! مواظب بچه باش !
pretty to look at [to watch] زیبا [خوشگل] برای نگاه کردن
to watch for certain symptoms توجه کردن به نشانه های ویژه [علایم ویژه مرض ]
digital watch ساعتکامپیوتری
mechanical watch بیلمکانیکی
Face of the watch . صفحه ساعت
To set ones watch . ساعت خودرا میزان کردن
watch/mind one's P's and Q's <idiom> مراقبباش مراقب حرف زدنت باش
I've got to watch what I eat. من باید مواظب به آنچه می خورم باشم. [که چاق نشوم]
to watch children مواظب بچه ها بودن
watch glss شیشه ساعت
wrist watch ساعت مچی
lever watch کارراهرم
lever watch سود مکانیکی اهرم دستگاه اهرمی
listening watch مراقبت به گوش
listening watch پست به گوش رادیویی نگهبانی به گوش
maintain watch به گوش بودن دائم
maintain watch مراقبت دایمی از پیام یک فرستنده رادیویی
middle watch نگهبانی نیمه شب
morning watch پاس صبحگاهی
night watch پاس شب
night watch پاسبان شب گزمه
watch officer افسر نگهبان
officer of the watch افسر نگهبان
lever watch اهرم
lever watch شیوه بکار بردن
wristlet watch ساعت مچی
anchor watch نگهبان لنگر
anchor watch لنگربان
anchor watch گروه نگهبانی لنگر نگهبان لنگر
watch maker ساعت ساز
death watch پاسبان مرده
death watch پاسبان کسیکه محکوم بمرگ است
dog watch پلیس یا نگهبان عصر و غروب افتاب
first dog watch نگهبانی اول
forenoon watch پاس قبل از فهر
if you don't watch it اگرملتفت نباشید
if you don't watch it اگر احتیاط نکنید
port watch نگهبان بندر
to carry a watch ساعت همراه داشتن
watch dog سگ نگهبان
watch dog ناو نگهبان ناوگان
the third watch of the night پاس سوم شب
the watch is warranted خوبی ساعت
the watch is warranted ضمانت شده است
to carry a watch ساعت دربغل گذاشتن
to keep watch and ward حفافت یادفاع کردن
to keep watch and ward پاسداری کردن
to watch one's time منتظرموقع مناسب شدن گوش بزنگ بودن
watch and ward حق نگهبانی روزانه و شبانه
watch bill لوحه نگهبانی ناو
watch fire اتشی که پاسدار یا نگهبان روشن میکند
that watch is a good t. k ان ساعت خوب کارمیکند
port watch پست نگهبانی بندر
watch glass شیشه ساعت
watch ful مراقب
second dog watch پاس غروب
second dog watch نگهبانی دوم
watch case قاب ساعت
set the watch تنظیم نگهبانی
watch ful موافب
stop watch ساعت وقت گذاری
cold iron watch پاس ایمنی
ticker [colloquial] [watch] ساعت
ticker [colloquial] [watch] زمان
cold iron watch پاس موتورخانه کشتی
To be all eyes. To watch like a hawk. چهار چشمی پاییدن ( مراقب بودن )
My watch is fast (gaining). ساعتم جلو می افتد
death-watch beetle موریانه
Can you watch the dog for us this weekend? آیا شماها می توانید آخر این هفته مواظب این سگ باشید؟
Could you watch my bag [for me] until I get back? آیا می توانی مواظب کیف من باشی تا من بر گردم؟
Dont forget to wind up your watch . یادت نرود ساعتت راکوک کنی
You have to watch your diet more [carefully] and get more exercise. شما باید بیشتر به تغذیه خود توجه و بیشتر ورزش بکنید.
Though thy enemy seen a mouse , yet watch him like. <proverb> گر چه دشمنت موش است او را شیر بین .
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com