Dictiornary-Farsi | caraway seeded rye bread | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 85 (5 milliseconds)

English	Persian
caraway seeded rye bread	نانگندم سیاهباتخمزیره


Other Matches

seeded	بذردار
seeded	بازیکن سابقه دار
sesame seeded pitta	نانگردکنجدی
caraway	درخت زیره
caraway	زیره سیاه
caraway seed	دانه زیره [گیاه شناسی] [غذا و آشپزخانه]
caraway [Carum carvi]	زیره ایرانی [گیاه شناسی]
caraway [Carum carvi]	زیره [گیاه شناسی] [غذا و آشپزخانه]
bread	نان
we have no more bread	دیگر نان نداریم
bread alone	تنها نان
bread alone	نان خالی
bread alone	فقط نان
bread	قوت
bread	نان زدن به
bread guide	محلقرارگرفتنناندرتستر
black bread	نانسیاه
bread-boards	تختهی آمادهی مدار سازی
bread-boards	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-boards	تختهی نان بری
bread-boards	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
bread-board	تختهی آمادهی مدار سازی
bread-board	لوحهای که مدارهای آزمایشی الکترونی راروی آن میآرایند
bread-board	تختهی نان بری
milk bread	نانشیرنی
pitta bread	ناننازک
To lend each other bread. <proverb>	نان به هم قرض دادن .
If it has not water for me it certainly has bread . <proverb>	آب براى من ندارد براى تو که دارد .
To butter the bread .	روی نان کره مالیدن
To bake bread.	نان پختن
bread-bin	ناندانی-جانانی
wholemeal bread	نانحجیم
whole wheat bread	انواعنانسفید
unleavened bread	نانتخت
pumpernickel bread	نانتکه
oat bread	نان جو
st john's bread	خرنوب
here is bread in plenty	نان فراوان داریم
here is bread in plenty	نان بقدر کفایت هست
duily bread	رزق
duily bread	روزی
duily bread	نان روزانه
dry bread	نان بی کره
daily bread	نان یارزق روزانه
daily bread	روزی
bread knife	کارد نان بری
bread and point	سیب زمینی و نانش برای خوردن و بقیه اش برای نگاه کردن است
barley bread	نان جوین
barley bread	نان جو
aerated bread	نان گازدار
aerated bread	نانیکه مصنوعابوسیله گازدرامده باشد
swine bread	پنجه مریم
bread and butter	نان وپنیر
bread and butter	وسیله معاش
leavened bread	نان ور امده
light bread	نان سفید
pull bread	مغز نان تازه که دوبار به پزندتا سرخ شود
light bread	نان سهل الهضم
Greek bread	نانیونانی
wheat bread	نان گندم
wheat bread	نان سفید
wheaten bread	نان گندم
bread-board	تختهای که روی آن خمیر را ورز میدهند و نان را با چاقو میبرند
to dine off bread and cheese	ناهار خود را با نان و پنیربرگذار کردن
American white bread	نانسفیدآمریکایی
best thing since sliced bread <idiom>	[یک نوآوری یا اختراع خوب]
best thing since sliced bread <idiom>	[یک ایده یا نقشه خوب]
American corn bread	نانذرتآمریکایی
to break bread with a person	پیش کسی نان ونمک خوردن
small pieces of bread	خرده یاریزه نان
break bread with a person	با کسی نان و نمک خوردن
His bread is buuttered on both side . <proverb>	نانش از هر دو طرف کره مالى شده است .
lrish soda bread	نانسوادیایرلندی
Russian black bread	نانسیاهروسی
lndian naan bread	نانهندی
lndian chapati bread	نانچپتیهند
to bake bread or bricks	پخش اجریانان
German rye bread	نانشیاردارآلمانی
Danish rye bread	نانتکهجویدوسردار
I am the bread winner of the family .	نان آور خانه ( خانواده ) هستم
know which side one's bread is buttered on <idiom>	راه وچاه را بلد بودن
Half a loaf is better than no bread . <proverb>	نیم قرص نانى بهتر از بى نانى است.
He eats bread at the ruling market price. <proverb>	نان را به نرخ روز مى خورد .
He is on easy street . He is in clover. His bread is buttered on both sides .	نانش توی روغن است