English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (10 milliseconds)
English Persian
case history سوابق
case history تاریخچه
case history سابقه مرض ودرمان
case history شرح حال
Other Matches
to go down in history در تاریخ ثبت شدن
history یا سایتهایی در اینترنت که مراجعه شده را نگه می دارند
history صفحاتی که مشاهده شده
history تاریخچه
history سابقه پیشینه
history بیمارنامه
history خصوصیت برخی برنامه ها که کارهایی که کاربر انجام داده
history تاریخ
life history تاریخچه زندگی
medizeval history تاریخ قرون وسطی
economic history تاریخ اقتصادی
consumption history شرح حال مصرف کالائی خاص
modern history تاریخ معاصر
natural history تاریخ طبیعی
intellectual history تاریخ اندیشه ها
materiel history خلاصه وضعیت قطعات ووسایل یا کالاها
Ancient history تاریخ باستان
maintenance history تاریخ تعمیرات
literary history تاریخ ادبیات
History is the best testimony. تاریخ بهترین شاهد است
An Out line of European history . کلیات تاریخ اروپ؟
early German history تاریخ ابتدایی آلمان
economic interpretation of history تفسیر اقتصادی تاریخ
This house has a strange history. تاریخچه این خانه عجیب است
To leave ones mark in the pages of history . درتاریخ از خود نام ونشانی با قی گذاشتن
just in case برای مطمئن بودن
as the case may be تاچه مورد باشد
as the case may be بسته بمورد
case پوشه
in that case <adv.> بعد
in case of need عنداللزوم
in that case دراینصورت
in that case حال که چنین است
in this p case دراین موردبخصوص
that is not the case مطلب چنین نیست
in that case <adv.> دراینصورت
in that case <adv.> پس
in case برای احتیاط
just in case احتیاطا
in no case به هیچ دلیل
case of need مباشر
in that case <adv.> سپس
such being the case حال که چنین است دراینصورت
Such is not the case . That is not so. اینطور نیست
in any case درهر حال
As the case may be . برحسب مورد( آن)
in case <idiom> برطبق
in case هرگاه
in case در صورتیکه
In that case he is right. د رآنصورت حق با اوست
in case چنانچه مبادا
in no case به هیچ وجه
in no case به هیچ صورت
in no case اصلا
case حرف بزرگ یا حرف معمولی [فناوری چاپ]
case قضیه
case مسئله
case غلاف پرچم
case فرف محفظه
case کیف
case چمدان
use case مجموعه ای از رویدادها
case محاکمه
case دعوی مورد
case مورد غلاف
case جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case پرتزیر
case محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case : سرگذشت
case دعوی مرافعه
case اتفاق
case وضعیت موقعیت
case پوشاندن
case حالت
case مورد
case جا
case قالب قاب
case پوسته
case جعبه
case جلد
case درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case صندوق جعبه
case جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
as may be the case <adv.> بطور امکان پذیر
case غلاف
case روکش
case صندوق
case رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case حروف بزرگ یا حروف معمولی
case پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
as may be the case <adv.> احتمالی
case پوشش
case قاب
case وضع
case روکش کردن
case دعوی
case موضوع حالت
case پوشانیدن صندوق
case shot چارپاره
special case مورد خاص یااستثنایی
suit case چمدان
special case مورد ویژه
pillow case رویه بالش
transfer case جعبه انتقال نیرو
transfer case دیفرانسیل
pillow case روه متکا
schreber case مورد شربر
suit case جا رختی
to put the case فرض کردن
show case قفسه جلو مغازه
show case ویترین جعبه اینه
suit case جامه دان
degenerate case تبهگنی [ریاضی] [فیزیک]
running down case دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
At any rate . In any case . Anyway . درهر صورت
the nature of the case ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
the vocative case حالت ندا
referee in case of need داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
cylinder case جعبهسیلندر
pray consider my case تمنی اینکه
to hear a case دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
pray consider my case خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
the vocative case اسم منادی
transmission case جعبه دنده
Supposing that is the case . بفرض اینکه اینطور باشد
It is quite a hypothetical case . این یک قضیه کاملا" فرضی است
In this case ( instance) . دراین مورد
(a) case in point <idiom> مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
in any case (event) <idiom> مطمئنا
brief case [briefcase] کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
attache case کیف اداری [کیف جعبه ای دستی چرمی]
to argue the case for [against] something بطرفداری از [برضد ] موضوعی استدلال کردن
case law قانون موضوعه
case-bottle شیشه چارپر
door-case چارچوب در
gin-case [ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
He wI'll expedite our case. اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
Take an umbrella just in case. احتیاطا"چترهمراه ببرید
packing case جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
transmission case گیربکس
watch case قاب ساعت
withdrawal of a case استرداد دعوی
worst-case بدترین وضع یا احتمال
worst-case بدبینانهترین
bobbin case ماکو
key case جاکلیدی
passport case جایپاسپورت
plastic case جایپلاستیکی
screen case صفحهنمایش
scroll case قسمتطومار
spectacles case جاعینکی
spiral case جعبهمارپیچ
vanity case کیفلوازم آرایش
weekend case چمدانتعطیلاتآخرهفته
writing case محلنوشتن
attachT case کیفدستی
degenerate case تباهیدگی [ریاضی] [فیزیک]
chain case جعبه محافظ زنجیر
case numbers شماره بسته بندی
case numbers شماره بسته ها
case studies مورد پژوهی
case ment غلاف
case ment پنجره پوشش
case ment روزنه
case ment پنجره لولادار
case mate پناهگاه توپ پناهگاه بمب جای نصب توپ در ناو
case mate بمب پناه جای نصب توپ درناو
case of necessity حالت الزام و ضرورت
case sensitive حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
case window پنجره لولادار
case shot جای فشنگ
case shot چار پاره
case histories سوابق
case histories تاریخچه
case bottle چارپر
case histories سابقه مرض ودرمان
case histories شرح حال
case studies بررسی موردی
case mate پناهگاه توپ
case marks علامتهای روی جعبه یا بسته بندی
bullet case پوکه
attache case کیف پیک
attache case کیف دستی
attache case چمدان یا جامه دان مخصوص حمل اسناد
admissible case دعوی مسموع
adjudicated case قضیه محکوم بها
adjudicated case امر مختومه
case study مورد پژوهی
case study بررسی موردی
cartridge case پوکه فشنگ
cartridge case پوکه
case knife چاقوی بزرگ
case knife چاقوی جلد دار
case hardening سخت گردانی سطحی
case harden سخت گردانی سطحی
battery case جعبه باتری
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com