Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
case sensitive
حساس نسبت به بزرگ یاکوچک بودن حرف
Search result with all words
case sensitive search
جستجو برای حساسیت نسبت به بزرگ یا کوچک بودن حرف
Other Matches
sensitive
آنچه حتی تغییرات کوچک را هم احساس میکند
sensitive
حیاتی از نظرعملیاتی منطقه حساس
sensitive
مهم
sensitive
دارای حساسیت
sensitive
نفوذ پذیر
sensitive
حساس
sensitive plant
حساسه
sensitive clay
رس حساس
coloring sensitive
حساسیت رنگ
light sensitive
با حساسیت نوری
sensitive zone
منطقه حساس
context sensitive help
کمک حساس به قرینه
sensitive to light
حساس نسبت به روشنایی
sensitive to corrosion
حساس در برابر زنگ زدگی حساس در برابر خوردگی
sensitive plant
گیاه حساس
graze sensitive
ماسوره مخصوص تیر کمانه
context sensitive
حساس نسبت به متن
graze sensitive
ماسوره مخصوص ترکش کمانهای
light sensitive resistor
مقاومت حساس در برابر نور
light sensitive layer
لایه یا قشر حساس در برابرنور
light sensitive cell
سلول حساس در برابر نور
pressure sensitive pen
قلم حساس به فشار
context sensitive help key
کلید فهور مطالب کمکی درمورد مسئله معین
touch sensitive tablet
تابلو حساس به تماس
a sensitive subject
[topic]
موضوعی حساس
youch sensitive screen
صفحه حساس به تماس
pressure sensitive keyboard
صفحه کلید حساس به فشار
touch sensitive panel
صفحه حساس به تماس
touch sensitive display
صفحه نمایش حساس لمسی
He is jealous . He is sensitive on matters of honor .
غیرتی است
in that case
<adv.>
سپس
in no case
به هیچ دلیل
as the case may be
تاچه مورد باشد
case
پوشه
in that case
<adv.>
دراینصورت
as the case may be
بسته بمورد
in that case
<adv.>
بعد
just in case
احتیاطا
just in case
برای مطمئن بودن
in no case
اصلا
in no case
به هیچ صورت
in no case
به هیچ وجه
in case
هرگاه
in case
در صورتیکه
in case
چنانچه مبادا
in case
برای احتیاط
In that case he is right.
د رآنصورت حق با اوست
in case of need
عنداللزوم
in that case
دراینصورت
case of need
مباشر
in that case
حال که چنین است
in this p case
دراین موردبخصوص
that is not the case
مطلب چنین نیست
use case
مجموعه ای از رویدادها
Such is not the case . That is not so.
اینطور نیست
such being the case
حال که چنین است دراینصورت
As the case may be .
برحسب مورد( آن)
in case
<idiom>
برطبق
in any case
درهر حال
case
پرتزیر
case
مسئله
case
غلاف پرچم
case
فرف محفظه
case
جعبه مقوایی یا چوبی جهت بسته بندی و حمل کالا
case
کیف
case
چمدان
case
محاکمه
case
دعوی مورد
case
قالب قاب
case
محل ماهیگیری سگان بدنبال شکار
case
جعبه
case
مورد
case
: سرگذشت
case
صندوق جعبه
case
جلد
case
پوسته
case
جا
case
حالت
case
وضعیت موقعیت
case
اتفاق
case
دعوی مرافعه
case
قضیه
case
درصندوق یاجعبه گذاشتن جلدکردن
case
پوشاندن
case
مورد غلاف
case
دعوی
in that case
<adv.>
پس
case
صندوق
case
رجوع به بخشی از برنامه که وابسته به نتیجه آزمایش است
case
تابع جستجویی که وقتی جواب میدهد که کلمه جستجو و حالت حروف آن تط ابق داشته باشتد
case
دستور یا عملی که وقتی عمل میکند که حروف به صورت مشخصی وارد شوند
case
کلیدی که حروف را از بزرگ به کوچک تبدیل میکند
case
حروف بزرگ یا حروف معمولی
case
پوشش محافظ برای یک وسیله یا مدار
case
دستور برنامه نویسی که به نقاط مختلف جهش میکند بر حسب مقدار داده
as may be the case
<adv.>
احتمالی
as may be the case
<adv.>
بطور امکان پذیر
case
حرف بزرگ یا حرف معمولی
[فناوری چاپ]
case
روکش
case
غلاف
case
روکش کردن
case
وضع
case
پوشانیدن صندوق
case
قاب
case
جعبه محتوی باروت و فشنگ و غیره قابل انعطاف بودن کمان حق تقدم درتیراندازی انداختن قلاب به اب
case
پوشش
case
موضوع حالت
to put the case
فرض کردن
to hear a case
دعوایی راگوش کردن درامری دادرسی کردن
the nature of the case
ماهیت دعوا یا موضوع خوش خویی
special case
مورد خاص یااستثنایی
pray consider my case
تمنی اینکه
pray consider my case
خواهش دارم بکار من رسیدگی کنید
show case
ویترین جعبه اینه
show case
قفسه جلو مغازه
suit case
چمدان
referee in case of need
داوری که در صورت لزوم می توان به او مراجعه کرد
running down case
دعوی علیه راننده وسیله نقلیه که در نتیجه تصادم باعث جرح یا خسارت شده است
schreber case
مورد شربر
the vocative case
حالت ندا
special case
مورد ویژه
suit case
جامه دان
suit case
جا رختی
the vocative case
اسم منادی
He wI'll expedite our case.
اوکارما ؟ راجلو خواهد انداخت
attache case
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
brief case
[briefcase]
کیف اداری
[کیف جعبه ای دستی چرمی]
in any case (event)
<idiom>
مطمئنا
(a) case in point
<idiom>
مثالی که چیزی راثابت کند یا به روشن شدن چیزی کمک کند
In this case ( instance) .
دراین مورد
It is quite a hypothetical case .
این یک قضیه کاملا" فرضی است
Supposing that is the case .
بفرض اینکه اینطور باشد
At any rate . In any case . Anyway .
درهر صورت
to argue the case for
[against]
something
بطرفداری از
[برضد ]
موضوعی استدلال کردن
degenerate case
تبهگنی
[ریاضی]
[فیزیک]
degenerate case
تباهیدگی
[ریاضی]
[فیزیک]
gin-case
[ساختمان مزرعه با طرح مدور یا چند گوشه]
door-case
چارچوب در
case-bottle
شیشه چارپر
case law
قانون موضوعه
Take an umbrella just in case.
احتیاطا"چترهمراه ببرید
packing case
جعبهبزرگچوبیکهدرآنچیزیراذخیرهمیکنیدویابهجاییمیبرید
cylinder case
جعبهسیلندر
bobbin case
ماکو
worst-case
بدبینانهترین
worst-case
بدترین وضع یا احتمال
withdrawal of a case
استرداد دعوی
watch case
قاب ساعت
transmission case
گیربکس
transmission case
جعبه دنده
transfer case
دیفرانسیل
key case
جاکلیدی
passport case
جایپاسپورت
attachT case
کیفدستی
writing case
محلنوشتن
weekend case
چمدانتعطیلاتآخرهفته
vanity case
کیفلوازم آرایش
spiral case
جعبهمارپیچ
spectacles case
جاعینکی
scroll case
قسمتطومار
screen case
صفحهنمایش
plastic case
جایپلاستیکی
transfer case
جعبه انتقال نیرو
pillow case
رویه بالش
chain case
جعبه محافظ زنجیر
case histories
سوابق
case histories
تاریخچه
case histories
سابقه مرض ودرمان
case histories
شرح حال
case mate
بمب پناه جای نصب توپ درناو
case mate
پناهگاه توپ
case marks
علامتهای روی جعبه یا بسته بندی
case history
سوابق
case knife
چاقوی جلد دار
upper case
حروف بزرگ
case mate
پناهگاه توپ پناهگاه بمب جای نصب توپ در ناو
case ment
پنجره لولادار
case shot
جای فشنگ
case shot
چارپاره
case shot
چار پاره
case of necessity
حالت الزام و ضرورت
case numbers
شماره بسته بندی
case numbers
شماره بسته ها
case ment
غلاف
case ment
پنجره پوشش
case ment
روزنه
case hardening
سخت گردانی سطحی
case harden
سخت گردانی سطحی
case depth
عمق مین
adjudicated case
قضیه محکوم بها
adjudicated case
امر مختومه
case study
مورد پژوهی
case study
بررسی موردی
case studies
مورد پژوهی
case studies
بررسی موردی
case history
شرح حال
case law
رویهای که قاضی CL در موضوع خاصی اعمال میکند و از ان به بعدسابقه میشود
case history
سابقه مرض ودرمان
admissible case
دعوی مسموع
attache case
چمدان یا جامه دان مخصوص حمل اسناد
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com