English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English Persian
center grinding سنگ چاقو تیزکنی
center grinding دستگاه سنگ متمرکز
Other Matches
grinding تراش فلز
grinding ساییدن
grinding تراشیدن سوپاپ
grinding سمباده زدن
grinding stone سنگ سمباده
grinding stone سنگ سائی
grinding wheel چرخ سمباده
grinding wheel چرخ سنگ زنی
grinding wheel چرخ سنباده
teeth grinding دندان قرچه
for grinding and grating برایرندهکردنوریزکردن
grinding machine دستگاه سنگ سمباده
grinding capacity فرفیت سنگ سمباده
grinding attachment تجهیزات سنگ سمباده
grinding arbor محور سنگ سمباده
dry grinding اسیا کردن خشک
cylinderical grinding دستگاه سنگ مدور
abrasive belt grinding سنگ سمباده نواری
cam grinding attachment تجهیزات سنگ زنی قوسی
color grinding mill دستگاه رنگ سای
crushing and grinding equipment دستگاههای خرد کننده
cutter grinding attachment تجهیزات سنگ زنی قلم تراش
free head grinding سنگ زنی دستی
center to center method روش اتصال مرکز به مرکزعکس هوایی
off center خارج از مرکز
center متمرکز کردن
center کانونی کردن تمرکز یافتن مرکز
center متمرکز نقطه اتکاء
center نقطه گره
center سوراخ هایی که اطراف مرکز نوار کاغذی پانچ شده اند
center شخصی که موافب عملیات کامپیوتر مرکزی است
center سوراخ مرکزی که با سوراخ کد گذاری روی نوار پانچ شده در یک امتداد قرار دارند
center قرار دادن یک متن در مرکز کاغذ یا صفحه نمایش
center قرار دادن مناسب نوک خواندن / نوشتن روی دیسک مغناطیسی یا نوار
center کیان
center نقط ه میانی چیزی
center تعیین حدودوسیله ایجاد حرارت برای استفاده در هواپیمای بی موتور
center سانتر
off-center <idiom> عجیب وغریب
center میان
center مرکز
center وسط ونقطه مرکزی
center درمرکز قرارگرفتن
center تمرکز یافتن
center گروه مرکزی
center مجمع
dead center نقطه مرگ
dead center مرکز سکون و بی حرکتی
data center مرکز داده
data center مرکز داده ها
direction center مرکز هدایت عملیات
direction center مرکزهدایت اتش یا حرکت کشتی یاهواپیما
diffracting center مرکز پراشنده
four center arch قوس جناغی چهار پرگاری
filter center مرکزتوزیع اطلاعات
filter center مرکز کنترل و نتیجه گیری ازاخبار پدافند هوایی
education center مرکز اموزش
documentation center مرکز اسناد
feeding center مرکز تغذیه
cost center تمرکز هزینه
community center ساختمان محل انجمن
communication center مرکزارتباطات
communication center مرکز مخابرات
detention center بازداشتگاه
chiral center مرکز کایرال
center web مرکز چرخ
center web هسته
community center مرکزاجتماع
computer center مرکز کامپیوتر
cost center قسمت هزینه در یک موسسه واحدی در یک موسسه که وفیفه اش تعیین قیمت کالا ازطریق توزیع و سرشکن کردن هزینه هاست
cost center مرکز هزینه زا
convalescent center بیمارستان ثابت منطقهای
convalescent center یکان بهداری که فرفیت 0051 تختخواب را داشته باشد
control center مرکزکنترل
control center مرکز کنترل عملیات
computing center مرکز محاسبات
education center اموزشگاه
center stripe خط میانی زمین
How do I get to city center? چطور میتوانم به مرکز شهر بروم؟
relay center مرکز باز پخش
regional center مرکز منطقهای
provision center مرکز تدارکات مرکز توزیع اماد
provision center مرکز توشه
primary center مرکز اولیه
primary center مرکز عمده
sleep center مرکز خواب
pintle center نقطه لولا
reserve center مرکز احتیاط
reserve center مرکز اموزش احتیاط
signal center مرکز پیام
signal center مرکزارتباطات
signal center مرکز مخابرات
shopping center بازار
shopping center مرکز فروش
training center مرکز اموزش
school center مرکز اموزش
respiratory center مرکز تنفسی
speech center مرکز گویایی
operation center مرکز عملیات
switching center مرکز راه گزینی
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
information center مرکز اطلاعات
pintle center مرکز لولای جنگ افزار
vasoconstrictor center مرکز انقباض عروق
wheel center مرکز چرخ
whole blood center مرکز کنترل و اهداء خون مرکز جمع اوری خون
She is the center of attraction . آن زن همه را بسوی خودش می کشد
The city center . میدان ( مرکز ) شهر
inversion center مرکز وارونگی
lathe center مرکز یا محور دوران ماشین تراش
nerve center مرکزفرماندهی
three center bonding پیوند سه مرکزی
nerve center مرکز عصبی
message center مرکز پیام
luminescent center هسته لومینسانس
local center مرکز محلی
dead center <idiom> کاملا وسط
center line خط صفر
center line خط وسط زمین
center line خط میانی زمین
center line خط مرکز
center line اسه
center line خط محور
center lathe ماشین تراش متمرکز
center land خط میانی
center circle دایره میانی
center ice قسمت بی طرف زمین
center line مرکزدوران
center mark مرکز سوراخ
center of gravity گرانیگاه
center of gravity مرکز ثقل
center of distribution مرکز پخش
center of dispersion مرکزمستطیل پراکندگی گلوله ها
center of dispersion مرکز پراکندگی
center of burst مرکزاصابت گلوله
center of burst مرکز ترکش گلوله
center of buoyancy مرکزتعادل اتصال وسایل شناور
center of buoyancy مرکز تعادل شناوری
center mark علامت مرکز نشانه مرکز
center gravity گرانیگاه
center gage مرکز سنج
center back بازیگر میانی خط عقب
center back بک میانی
burst center مرکز گلوله
burst center مرکز ترکش
brain center مرکز مغزی
before top center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ بالا
before bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ قبل از رسیدن پیستون به نقطه مرگ پایین
battery center مرکز اتشبار
after top center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ بالا
after bottom center تعداد درجات گردش میل لنگ بعد از گذشتن پیستون از نقطه مرگ پایین
aerodynamic center مرکز ایرودینامیکی
center base میدان مرکزی
center bit مته سه نبش
center forward بازیگر نوک حمله
center forward نوک حمله بازیگر میانی جلو تور والیبال
center forward سانترفوروارد
center fire اتش درنتیجه ضربه سوزن یاچخماق به مرکز فشنگ
center field قسمت دوردست زمین پایگاه 2و چپ و راست زمین بیس بال
center drill مته متمرکز
center drill مته مرکز
center distance فاصله ازمرکز
center distance فاصله مرکزی
center circle دایره وسط زمین
center board ته قایق بادبانی
active center مرکز فعال
center of symmerty مرکز تقارن
center of gyration نقطهای در یک جسم صلب که اگر همه جرم در ان متمرکزشود ممان اینرسی حول همان محور تغییر نماید
center of impact مرکز ترکش گلوله مرکزاصابت
center punch مرکز سوراخ
center of mass مرکز جرم
center piece میانه
symmerty center مرکز تقارن
center of lift مرکز برا
center of mass مرکز هدف
center of mass مرکز هیولای هدف
center piece قسمت میانی اسباب روی میز
center of mass مرکز حجم هدف
center of thrust امتداد اثر برایند تمام نیروهای جلوبرنده
center of pressure مرکز فشار
center spuare زاویه تمرکز
center of resistance مرکز مقاومت
center punch مرکز منگنه
center punch سنبه نشان
center spot نقطه مرکزی بیلیارد انگلیسی
center sleeve مرغک ماشین تراش
center of gravity مرکزگرایی
center sleeve مرکز مجوف
center strop نوار پهن تور تنیس
center wing بال میانی
center section بال میانی
center strap نوار پهن تور تنیس
area signal center مرکز مخابرات منطقه
shopping center [American] مرکز خرید [تجارت و بازرگانی]
target information center مرکز اطلاعات هدف
army operations center مرکز عملیات نیروی زمینی مرکز عملیات ارتش
arch center for crest مرکز خمیدگی ستیغ
arch center for crest مرکزانحنای ستیغ
army personnel center مرکز عملیات پرسنلی نیروی زمینی
center ice spot نقطه شروع در مرکز دایره میانی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com