English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 147 (7 milliseconds)
English Persian
central pastry kitchen اشپزخانه ثابت پادگانی اشپزخانه غیر صحرایی
Other Matches
kitchen محل خوراک پزی
kitchen اشپزخانه
kitchen stuff لوازم اشپزخانه
kitchen scale ترازویآشپزخانه
kitchen-diner آشپزخانهجادار
kitchen timer زمانسنجآشپزخانه
kitchen knife چاقویآشپزخانه
kitchen sink حملمقدارزیادیازچیزهایغیرضروری
roll kitchen اشپزخانه متحرک
kitchen utensils فروف واسباب اشپزخانه
kitchen stuff اشغال
kitchen stuff اخال
kitchen rudder سکان کروی
kitchen cabinet اشکاف یا گنجه مخصوص فروف اشپزخانه
field kitchen اشپزخانه صحرایی
diet kitchen اشپزخانه بیماران فقیر
kitchen gardens باغ مخصوص سبزیکاری
soup kitchen دار المساکین
kitchen garden باغ مخصوص سبزیکاری
soup kitchen نوانخانه
soup kitchen محل اطعام فقرا
pastry کماج وکلوچه ومانند انها شیرینی پزی
pastry شیرینی
lever kitchen-tap اهرم شیرآشپزخانه
types of kitchen knife انواعچاقویآشپزخانه
phyllo (pastry) خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
pastry cook کلوچه پز
flaky pastry خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
puff pastry خمیر ورقه ای [غذا و آشپزخانه]
french pastry شیرینی اردینه فرانسوی
flaky pastry خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
puff pastry شیرینی دارای خامهی پف کرده
puff pastry نان خامهای
puff pastry خمیر پای فرانسوی [غذا و آشپزخانه]
phyllo (pastry) خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
flaky pastry یکجورشیرینی
pastry brush برسخمیر
pastry cook کماج پز
puff pastry خمیر هزار برگ [غذا و آشپزخانه]
puff pastry خمیر هزارلا [غذا و آشپزخانه]
puff pastry شیرینی پفکی
puff pastry پف کرده
pastry cutting wheel چرخبرشخمیر
pastry bag and nozzles کیسهودهانهخمیر
central مرکزی
central کامپیوتر مرکزی
central ترمینالی که ارتباط بین کامپیوتر مرکز و ترمینالهای راه دور را برقرار میکند
central واحد ورودی و خروجی
central واحد محاسبات و منط ق
central گروهی از مدارها که توابع اولیه یک کامپیوتر را انجام می دهند واز سه بخش تشکیل شده اند واحد کنترل
central که برای تولید کلمات بزرگ CPU با استفاده از روش ها تقسم بیت به کار می رود
central کلمه با طول کوتاه
central فضایی در حافظه که محل آن مستقیماگ و به سرعت توسط CPU قابل آدرس دهی است
central متصدی مرکز تلفن مرکزی مرکزی
central تلفن چی مرکزی
central convolution شکنج مرکزی
switching central مرکز تلفن خودکار
weather central مرکز کنترل اوضاع جوی مرکز هواشناسی
Central America آمریکایمرکزی
central circle دایرهوسط
central gyrus شکنج مرکزی
central exchange مرکز تلفن خودکار
paching central سیستم مرکزی ارتباطات سیستم کنترل فنی مرکزی مدارات مخابراتی
central exchange مرکزتلکس
central fissure شیار مرکزی
central sulcus شیار مرکزی
central pith هسته یا مغز چوب
central government حکومت مرکزی
central column ستونمرکزی
central incisor دندانپیشینمرکزی
central heating حرارت مرکزی
central strip جداکننده جهات
central bank بانک مرکزی
central canal مجرای مرکزی
central city مرکز شهر
central city شهر مرکزی
central stile چهارچوبدربمیانی
central screw پیچمرکزی
central reservation مرکزرزروکردن
central nave کلیسایمرکزی
central head فشار مرکزی
central defender مدافعوسطی
central reserve سکوی میانی
central tendency تمایل به مرکز
central planning برنامه ریزی مرکزی
central position قرارگاه مرکزی
central position وضعیت مرکزی
central purchase خرید اماد به طور تمرکزی خرید اماد به طور یکجا
central strip نوار میانی
central reserve سکوی وسط
central station نیروگاه مرکزی
central site سایت مرکزی
central processor پردازشگر مرکزی
central tendency احتمال مطابقت داده با مقادیرمورد انتظار
central load بار مرکزی
central war جنگ عمومی
central load نیروی وارد به مرکز
central processor پردازنده مرکزی
central office دفتر مرکزی
central office مرکز تلفن
central heating گرمایش مرکزی
central terminal پایانه مرکزی
central office تلکس و تلگراف
central war جنگ عمده
central postal directory دفتر مرکزی خدمات پستی دفتر مدیریت پستی مرکزی
central air data مرکز تهیه اطلاعات هوایی مرکزی
central angle of arch دهانه کمان
central angle at crest فرجه ستیغ
top central manhole حفرهمیانیورودفرد
central focusing wheel چرخهزوم مرکزی
Central Intelligence Agency مرکز اداره اطلاعات [ایالات متحده آمریکا]
central mass storage انباره انبوه مرکزی
central mixing plant مرکز اختلاط بتن
central planning team تیم طرح ریزی مرکزی
central processing unit واحد پردازش مرکزی
battery control central مرکز تلفن خودکار اتشبار مرکز کنترل خودکار
German Central Bank بانک مرکزی آلمان
central refueling provisions سیم سوخت رسانی هواپیماکه در ان تمام تانکهای سوخت از یک نقطه تغذیه میشوند
central control panel تابلوی مرکزی کنترل
Central African Republic جمهوری آفریقای مرکزی
unit central processing واحد پردازش مرکزی
central tendency measures اندازههای گرایش مرکزی
measures of central tendency اندازههای گرایش مرکزی
central treaty organization سازمان پیمان مرکزی سازمان دفاعی متشکل ازایران
central treaty organization انگلستان
central treaty organization پاکستان وترکیه که ایالات متحده امریکانیز در ان نظارت دارد و درمانورهایش شرکت میکند .این سازمان به سال 9591تاسیس یافته و دو سازمان دفاعی دیگر غرب یعنی Natoو Seato را به هم متصل میکند
central information file سیستم اصلی ذخیره داده
central control panel مرکز کنترل
central control desk میزفرمان مرکزی
central processing unit واحدپردازنده مرکزی
central railway station ایستگاه مرکزی راه اهن
central telegraph office مرکز تلگراف اصلی
central pumping station مرکزی
central pumping station تلمبهخانه
central concrete membrane پرده میانی بتنی
telephone central office مرکز تلفن خودکار
central limit theorem قضیه حد مرکزی
central control desk اطاق فرمان اصلی
central heating system دستگاه حرارت مرکزی
organization of central american states سازمان دول امریکای مرکزی
central food preparation facility کارخانجات مرکزی تهیه موادغذایی
sink,kitchen sink تشتک فرفشویی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com