Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
centralized oil shot system
روغنکاری متمرکز فشاری
Other Matches
centralized system
نظام متمرکز
oil shot system
سیستم روغنکاری تحت فشار
centralized
امکانات پردازش داده که در یک محل متمرکز و قابل دستیابی توسط سایر کاربران انجام می شوند
centralized
مین میشود
centralized
به طور تمرکزی انجام شده
centralized
آنچه در یک موقعیت مرکزی قرار دارد
centralized
متمرکزشده
centralized
تمرکزی
centralized
متمرکز
centralized items
اقلام اماد تمرکزی
centralized plan
پلان مرکزی
centralized planning
برنامه ریزی متمرکز
centralized items
اقلامی که دستور کنترل توزیع تمرکزی ان رسیده
centralized lubrication
روغنکاری متمرکز
centralized design
طراحی تمرکز یافته
centralized control
انجام کنترل به طریقه تمرکزی
centralized control
کنترل تمرکزی
centralized data processing
پردازش تمرکز یافته داده پردازش داده متمرکز
centralized network configuration
ساختار شبکهای متمرکز
He shot himself.
او به خودش شلیک کرد.
like a shot
بیدرنگ
like a shot
بی تامل
shot
گلوله
within shot
در تیررس
Take my shot
بند کفشم باز شده
to be shot
خراب بودن
one shot
یک بارهای
to be shot
ازکارافتادن
shot
تیراندازی تیرانداز ماهر
shot
برد
shot
تزریق
shot
جرعه
shot
فرصت ضربت توپ بازی
shot
منظره فیلمبرداری شده
shot
عکس
shot
رهاشده
shot
اصابت کرده
shot
جوانه زده
shot
امپول
shot
یک طول زنجیر لنگر
shot
تیرپرتاب شده
shot
تیراندازی شده تیرخورده
shot
اسم مفعول shoot
shot
ساچمه وزنه برای مردان 62/7 کیلوگرم وبرای زنان 520/4 کیلوگرم
shot
یک گیلاس مشروب
shot
پرتاب وزنه گلوله سربی
shot
تیرزدن
shot
شوت
shot
تیر
shot
ساچمه
shot
رسایی پرتابه
shot
ضربه
shot
گلوله تیراندازی شده
corner shot
ضربه به گوشه دیوار جلو
hook shot
شوت هوک
hole shot
شکست دادن حریف با شروع بهتر
open shot
سیستم باز
passing shot
ضربه دور از دسترس
out of ear shot
بیرون از صدا رس
grape shot
گلولههای بهم چسبیده چون خوشه انگورکه یکباردرتوپ گذارند
gun shot
تیررس
gun shot
در تیررس
gun shot
گلوله توپ
charity shot
پرتاب ازاد
he was shot for a spy
او به جرم جاسوسی تیرباران شد
combination shot
ضربه مرکب با یک سری حرکات گوی تا به کیسه بیافتد
one shot pump
پمپ روغن مرکزی
one shot multivibrator
نوسانساز یکبارهای
one shot lubrication
روغنکاری گروهی
open shot
با کارکرد ازاد
gather shot
ضربه برای نزدیک اوردن 2گوی برای کسب امتیازهای پی درپی باکارامبول
chip shot
ضربه کوتاه
cheap shot
خشونت عمدی
called shot
ضربه معین بطرف گوی یاکیسه یا هر دو
call one's shot
مشخص کردن هدف
net shot
ضربه لب تور
indian shot
خیز ران هندی
to fire a shot
شلیک کردن
break shot
نخستین ضربه برای پراکندن گویهای بیلیارد
to fire a shot
تیرخالی کردن
bounce shot
گویی که به زمین می خورد وبه طرف دروازه می رود
trap shot
ضربه به گوی از محدوده ماسهای
trial shot
گلوله ازمایشی
cannon shot
گلوله توپ
cannon shot
تیررس توپ شلیک شده از توپ
trial shot
تیر ازمایشی
one aircraft was shot down
یک هواپیما
ond shot
بیک حمله دریک حمله
ond shot
یکمرتبه
ond shot
یکجا
case shot
جای فشنگ
case shot
چارپاره
case shot
چار پاره
carom shot
طرز ضربه زدن به گوی بامماس گذاشتن به گوی دیگر
tee shot
ضربه از نقطه شروع بازی گلف
trial shot
تیر قلق گیری
shot clock
ساعت مسابقه
single shot
تک گلولهای تک تیر
single shot
اسلحه تک تیر
slap shot
ضربه محکم که تیغه چوب هاکی پشت گوی به زمین می خورد و ان را بلند میکند
small shot
ساچمه
smell shot
ساچمه
snap shot
عکس فوری
snap shot
فوری
snap shot
عکس فوری گرفتن
set shot
شوت درجا
dunk shot
گل ابشاری
spot shot
ضربه به گویی که در نقطه معین گذاشته شده
drop shot
ضربه اهسته روی تور والیبال
single shot
گلوله منفرد
single shot
یکبارهای
sighting shot
تیرهای قلق گیری یا تنظیم وسایل نشانه روی
shot blast
ساچمه پاشیدن
shot peen
ساچمه پاشیدن
shot blasting
براده اهن
shot effect
اثر ساچمهای
shot noise
اثر ساچمهای
shot group
گروه گلوله هایی که نزدیک هم به هدف خورده باشند
shot gun
تفنگ شکاری
shot line
نخ تفنگ
shot line
نخ پران
shot maker
فشنگ ساز
shot silk
ابریشمی که چون از چند سوبدان نگاه کنندچند رنگ نشان میدهد
shot string
ساچمههای دراز خارج شده از تفنگ
drop shot
جاخالی
drop shot
ضربه اهسته بالای حد مرزی و افتادن به زمین
drop shot
ضربه دراپ
flight shot
تیرپرتاب
dab shot
ضربه ناگهانی از نزدیک تور
flip shot
ضربه با استفاده از مچ
flying shot
تیر سر پرواز
follow shot
ضربه با دادن پیچ به بالای گوی بیلیارد
crosscourt shot
ضربه کوتاه به دیوار مقابل که به طرف دیگر زمین اسکواش بیافتد
crosscorner shot
ضربه به سمت قطر مخالف
forcing shot
ضربهای که حریف را واداربه دفاع میکند
snap shot
بعجله انجام شده
she was shot for a spy
اورابه تهمت جاروزی تیرباران کردند
crashing shot
شوت محکم
course line shot
تیری که درخط حرکت هدف و به جلوی ان اصابت کرده باشد
pull shot
ضربه با اوردن پای عقب جلومیله و حرکت افقی چوب کریکت
push shot
ضربه فشاری
dead shot
تیر خطا
draw shot
ضربه با پیچش به عقب
stop shot
ضربه با چرخش که گوی اصلی بیلیارد بعد از تماس می ایستد
stuff shot
شوت ابشاری
dismantling shot
تیر قطعه قطعه کننده گلوله تخریب کننده
dismantling shot
تیر تخریب کننده
rifle shot
تیر تفنگ تیراندازی با تفنگ
eye shot
تیررس
eye shot
زدن بخال
eye shot
تیرداخل خال سیاه
rifle shot
تیررس تفنگ
one aircraft was shot down
سرنگون گردید
dead shot
تیر اشتباه
course line shot
مشاهده در خط
bank shot
ضربهای که گوی بیلیارد به کناره میز بخورد
long shot
شرکت کنندهای که احتمال پیروزی کمی دارد
long shot
کسیکه درمسابقات
acrack shot
تیراندازماهر
line shot
گلوله در خط
hollow shot
گودالساچمه
alley shot
ضربه شدید کم ارتفاع به دیوار مقابل که بعد به دیوارکناری می خورد
bar shot
ساچمهیمیلهای
wood shot
ضربه با قسمت چوبی راکت
with in gun shot
درمیدان تیر درتیررس
with in ear shot
در حدود صدا رس
wild shot
تیر بی هدف
kill shot
ضربه محکم
wedge shot
ضربه برشی در گلفV
jaw shot
ضربه به گوی در گوشه میزبیلیارد
mug shot
عکسیکهدرزمانارتکابجنایتگرفتهشود
As soon as a shot was heard …
تا صدای تیر شنیده شد …
long shot
شانس کمی برای برنده شدن دارد نوعی شرط که احتمال بردن ان کم است
shot in the dark
<idiom>
تیری درتاریکی
big shot
شخص مهم
big shot
ادم کله گنده
shot in the arm
<idiom>
تشویق یا برانگیختن چیزی
shot putters
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
shot putter
شرکت کننده در پرتاب وزنه وزنه پران
parting shot
تیر سلام برای بدرقه یکانها یامهمانان
give it your best shot
<idiom>
سخت سعی کردن
big shot
<idiom>
شخص مهم وقدرتمند
She shot up last year .
پارسال یکدفعه قد کشید
A shot in the dark
تیری درتاریکی
To fire a shot
تیر انداختن ( درکردن ، شلیک کردن )
solid shot
ساچمهخالص
explosion shot
ضربه چوب به ماسه
wild shot
تیر پراکنده
pot shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
bank shot
ضربهای که به دیوار بخورد و برگردد
pot-shot
تیری که یگانه منظورازانداحتن ان تهیه گوشت شکاربرای خوراک باشد
shot put
پرتاب وزنه
bank shot
پرتابی که به تخته بخورد
long shot
<idiom>
شرط بندی روی چیزی که بنظر میآید ناموفق باشد
doublcd barrcled shot
تفنگ شکاری دو لول
alley oop shot
پرتاب نزدیک سبد
cheap shot artist
بازیگر خشن بصورت عمد
parthian shaft or shot
جنگ و گریز
turnaround jump shot
پرش از پشت و چرخش بهنگام شوت
shot direct at goal
شوت مستقیم به دروازه
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com