English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
challenge round مبارزه با صاحب عنوان
Other Matches
challenge دعوت بجنگ
challenge رقابت کردن سرپیچی کردن
challenge طلب حق گردن کشی
challenge چالش
challenge هماوردجویی
challenge مورد اعتراض یا تردید قراردادن اعتراض و ایراد به عضویا اعضا هیات منصفه انتخاب شده
challenge اعتراض
challenge سرتافتن متهم کردن
challenge بمبارزه طلبیدن
peremptory challenge رد عضو هیات منصفه به وسیله یکی از اصحاب دعوی بدون ذکر دلیل خاص
challenge [of a dog] پارس سگی [پس از دریافت بوی شکار]
challenge and reply ذکر گوینده و گیرنده پیام اعلام دادن و گرفتن پیام
The field is wide open . It is up to you to take up the challenge . بیا این گوی واین میدان
round off گرد کردن برشی
go round دور زدن
round out دورزدن هواپیما برای نشستن
get round بدست اوردن
get round قلق
get round پیش دستی کردن بر
round out گرد کردن
get round از سر خود وا کردن
get round طفره رفتن
get round از زیر [کاری] در رفتن
to look round اطراف کار را دیدن یا پاییدن امکان چیزیی راسنجیدن
look round اطراف کار را دیدن
go round به همه رسیدن
to come round گشت زدن
to get round ازسرخودرفع کردن ریشخندکردن
to come round سرزدن
to go round به همه رسیدن
it is the other way round وارونه است
it is the other way round عکس این است
to go round دورزدن
to go round دیدنیهای غیر رسمی کردن
to get round باحیله پیشدستی کردن بر
to round up گلوله کردن
round and round دور تا دور
round and round گرداگرد
round and round از هرسو
round and round ازهر طرف
round in به هم بستن قرقرههای تاکل ناو
to round on any one چغلی کسیرا کردن
to round up گرد کردن
to round up تبعیدکردن
to round up جمع اوری کردن
round d. دوازده تاتمام
round d. دوجین تمام
to go round برای همه کفایت کردن
round about پر پیچ و خم
to round on any one از کسی چغلی کردن
ro round off کاو کردن محدب کردن
round out دور زدن
round on گرد کردن
round on جمع اوری کردن
round up <idiom> گرد هم آوردن ،جمع آوری
out of round غیرمدور
round off گرد کردن
right round دور تادور
right round گرداگرد
right round از هرسو
right round از هر طرف
ro round off صاف کردن
ro round off ازتیزی دراوردن
round down گرد کردن کاهشی
ro round off گرد کردن
round نوبت گردکردن
round هرروند 3 دقیقه و هرمسابقه 3روند دارد با یک دقیقه استراحت بین روندها
round مدور
round عدم دقت در اعداد به علت گرد کردن
round مشابه 8759
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت بیشتر یا کمتر
round روش سازماندهی استفاده از کامپیوتر توسط چندین کاربر که هر یک آنرا در یک زمان اجرا می کنند و به بعدی می فرستند
round آنچه در دایره حرکت میکند
round گرد کردن
round گرد بی خرده
round نوبت گرد کردن
round بی خرده
round روند بوکس برابر 3 دقیقه زمان مسابقه تکواندو
round دوربازی
round بی خرده کردن
round کامل کردن
round تکمیل کردن
round دور زدن مدور
round گردی
round منحنی
round دایره وار
round عدد صحیح
round مبلغ زیاد
round گلوله
round فشنگ
round تعداد تیر تعداد شلیک دور
round تقریب زدن یک عدد با یک مقدار دقت کمتر
round up گرد کردن افزایشی
all round دورتا دور
come round بحال اول رسیدن
all round سرتاسر
all round کاملا شامل هر چیز یا هرکس
to be round with any one با کسی رک حرف زدن وسخت گیری کردن
come round بازگشتن
come round بهوش امدن
come round شفا یافتن
round up جمع اوری اشیا یا اشخاص پراکنده
round-up ورود ناگهانی پلیس
round about دور سر گرداندن مطلب
round گرد
to come round [around] <idiom> به هوش آمدن [پس از غش یا بیهوشی]
round-up حمله ناگهانی پلیس
this earthly round زمین
this earthly round گیتی
smell round سر و گوش اب دادن
to do a thing in a round way لقمه رادورسرگرداندن
theater in the round تماشاخانه دارای صحنه مدور
smoke round گلوله دودانگیز
to pull round بهبودی یافتن
st george round مسابقه مردان هر کدام با 63تیر در مسافت 001 متر و63 تیر در 08 متر و 63 تیردر 06 متر با تیر و کمان
target round یک دور تیراندازی با تیر وکمان
to round into a man مرد شدن
show one round همه جا را به کسی نشان دادن
to show one round کسیرا دور گرداندن وجاهای تماشایی راباو نشان دادن
to round into a man بمردی رسیدن
the round of heaven گنبد اسمان
to do a thing in a round way بطورغیرمستقیم کاریراکردن
to do a thing in a round way اکل ازقفاکردن
the golden round تاج زرین
round the clock ۲۴ ساعته
year-round <idiom> همه ساله
yean round کار کننده درتمام سال
The news got round that he has come. خبرپیچیدکه اوآمده است
whip-round تهیههدیهدستجمعیبرایفردی
round-eyed چشمگرد
paper round فردیکهدریکمسیرخاصبهدرخانههاروزنامهمیرساند
round pronator عضلهمکبورود
angle-round نبش گرد
right round bracket پرانتز بسته
round bracket پرانتز
common round ابزار فیتیله
negotiation round دور مذاکرات
round of negotiations دور مذاکرات
round neck یقهگرد
round eye دکمهقزن
to come round [British E] [دوباره] به هوش آمدن [پزشکی]
western round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و84 تیر از 05 متری با کمان
we went for a good round گشت خوبی زده برگشتیم به خانه
top round گوشت کبابی
top round قسمت گرد
to turn round برگشتن عقاید دیگری پیدا کردن
to turn round چرخیدن
to turn round گردگشتن
to turn round دور گشتن
windsor round مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
wooden round گلوله سالم و بادوام
yean round در تمام سال
round brush بورسگردمویی
year-round همه ی سال
year-round در تمام مدت سال
round-the-clock پیوسته
round-the-clock لاینقطع
round-the-clock روز و شب
round-the-clock بیست و چهار ساعته
round-the-clock شبانه روزی
york round مسابقه تیراندازی با 07 تیراز مسافت 001 متری و 84تیر از 08 متری و 42 تیر از06 متری با کمان
to turn round دورزدن
round angle زاویه 063 درجه
daily round گردش روزانه
king's round مسابقه با کمانهای صلیبی با6 تیر
in round numbers 00 سر راست 001تا
in round numbers 00 در حدود 001 عد د
illumination round گلوله منور
illumination round گلوله روشن کننده
hunter's round نوعی مسابقه صحرایی
hereford round مسابقه تیراندازی مخصوص زنان در مسافتهای مختلف
half round گج بری نیم گرد
live round گلوله جنگی
live round تیر جنگی
round of ladder پله نردبان
pull round بهبودی یافتن
pull round رفع نقاهت کردن
offer round به همه تعارف کردن
national round مسابقه تیراندازی زنان با 84تیر از مسافت 06 متری و42 تیر از05 متری با تیر وکمان
merry go round چرخ گردان
merry go round چرخ فلک
marking round گلوله نشان کننده
marking round تیر نشان کننده
half round نیم دایره
half round نیم گرد
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن کلاه شرعی سرچیزی گذاشتن
all the year round در تمامی یا سرتاسر سال
aaron's round بنک سفید
aaron's round بوصیر
round trips سفر رفت و برگشت سفردوسره
round trip سفر رفت و برگشت سفردوسره
round-robin تورنمنت دورهای شطرنج
merry-go-round چرخ فلک
round-shouldered دارای شانههای جلو امده شانه گرد
bring round بهوش اوردن
to bring round بهوش اوردن
get round the law با کلاه شرعی از اجرای قانون طفره رفتن
for a mile round تا یک میل از هر سو
fixed round فشنگ ثابت
fixed round فشنگ کامل
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com