Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
character fill
پر کردن کاراکترها
Other Matches
fill up
خاکریزی نمودن
to fill in
درج کردن
to fill in
نوشتن خاکریزی کردن
to fill out
تکمیل کردن توسعه دادن
to fill up
لبریزکردن
to fill up
پرکردن
to fill up
گرفتن تکمیل کردن
to fill up
اشغال کردن
zero fill
پر کردن با صفر
fill (someone) in
<idiom>
جزئیات را به شخصی گفتن
fill (something) in
<idiom>
جای خالی راپرکردن
fill out
<idiom>
نوشتن حقایقی که نوشته شدهاند
fill
پر کردن حروف با جای خالی به طوری که هیچ حرفی جا نماند
fill
پر کردن چیزی
to fill in
پرکردن
fill away
بادبان برافراشتن
fill up
پر کردن
fill up
اشغال کردن
fill up
پر شدن
fill up
پرکردن
fill up
تکمیل کردن
fill up
لبریز کردن
fill out
پر کردن
fill out
تکمیل کردن
fill in
جانشین شونده
fill in
جانشین کردن
fill in
پر کردن
fill in
شرح دادن
fill away
بادبان اراستن
fill up
کاملاگ پر کردن چیزی
to fill out
تمام کردن
fill
حرفی که یک رشته اضافه میشود تا طول آن رشته مناسب شود
fill
اجرا کردن بزرگ شدن
fill
انباشتن اکندن
fill
نسخه پیچیدن
fill
سیر کردن
fill
خاکریزی
fill
پر شدن
fill
پر کردن
fill
خاکریز
fill
باد کردن
fill
پر کردن یا شدن
fill
تار
fill
رسم یک فضای بسته با یک رنگ یا سایر
fill
تعداد میلههای افتاده بولینگ با گوی دوم
selected fill
مصالح انتخابی برای خاکریزی
to fill up an excavation
گودی ای راباخاک پرکردن
to fill up an excavation
خاک ریزی کردن
fill dike
پربرف وباران
fill one's shoes
<idiom>
جابهجایی رضایت بخش
fill oneself out
خود را سیر کردن
fill gap
شکاف پرونده
to fill the chair
ریاست کردن
to fill the chair
برکرسی نشستن
scour and fill
کندن و پر کردن
height of fill
بلندی اکند
rock fill
سنگریز
downstream fill
توده پایاب خاکریز پایاب
eat to your fill
بخوریدتاسیرشوید
to eat one's fill of
سیرخوردن
downstream fill
پشته پایاب
fill the bill
<idiom>
مناسب برای همه جا
back fill
عمل دوباره پر کردن
big fill
افتادن تعداد زیادی از میله هابا گوی اول
raster fill
پر کردن محل تصویر
random fill
خاکریز بی ترتیب
height of fill
ارتفاع خاکریز
rock fill dam
سد سنگریز
dry rubble fill
سنگچینی بدون ملات
loose fill insulation
عایقخاکریز
earth fill dam
سد خاکی
hydraulic fill dam
سد خاکریز ابی
sluiced rock fill
سنگریز ابپاشی شده با فشار
rock fill dam
سد سنگی
She's agreed to fill in for me on Friday, but I'd be pushing my luck if I asked her to do it on Saturday, too.
او
[زن]
موافقت کرد روز جمعه جاینشین من باشد اما من شورش را در می آوردم اگر از او
[زن]
درخواست بکنم که شنبه هم جاینشین من بشود.
character
دخشه
character
صفات ممتازه هرنوع حروف نوشتنی وچاپی
character
نهاد سیرت
character
صفت اختصاصی
character
خیم
in character
<idiom>
مثل معمول
character
یکی از نمادهای مقدماتی که برای بیان اطلاعات بصورت مجزا یا ترکیبی بکار میرود
character
صفت
character
منش
character
مونه
character
نویسه
character
خط
character
عدد صحیح خصوصیت
character
حرف
character
سیرت
character
نشانه گرافیکی که به صورت یک علامت چاپ شده یا نمایش داده شده مثل یکی از حروف الفبا یک عدد یا یک علامت فاهر میشود
character
علامت
character per second
کاراکتر درثانیه
character per second
دخشه در ثانیه
character
شخصیتهای نمایش یا داستان نوشتن
character
دخشه کاراکتر
character
رقم
character
مجسم کردن شخصیت
ionic character
خصلت یونی
illigal character
کاراکتر غیرقانونی
identification character
علامت مشخصه
illigal character
دخشه غیر مجاز
sync character
کاراکتر همگام
graphic character
دخشه نگارهای
global character
کاراکتر سراسری
genital character
منش تناسلی
functional character
دخشه وفیفه بندی
gap character
دخشه شکاف پر کن
illigal character
کاراکتر غیر مجاز
magnetic character
دخشه مغناطیسی
separating character
دخشه جدا ساز
sign character
دخشه علامت نما
special character
دخشه
special character
ویژه
special character
دخشه ویژه
special character
علامت ویژه کاراکتر مخصوص
substitute character
حرفی که در صورتی که حرف دریافت شده تشخیص داده نشود نمایش داده میشود
oral character
منش دهانی
character actor
هنرپیشه ای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character actors
هنرپیشهای که نقش اشخاص نابهنجار یاعجیب و غریب را بازی میکند
character correction
نمایشتغییرات
extended character
دکمهبازکنندهصفحه
He has a clean character.
اخلاقا" آدم سالمی است
historic character
[شخصیت های تاریخی که در طرح های مناظر برای توصیف ساختارها و ویژگی های معماری و تاریخی استفاده می شد.]
out of character
[OOC]
دور از منش من
rub out character
دخشه پاک کن
reserved character
حرف مخصوص درسیستم عامل یا حرفی که تابع خاصی برای کنترل سیستم عامل داردوبرای مصارف دیگربه کارنمیرود
reserved character
فضایی ازدیسک که برای کنترل ذخیره داده به کارمی رود
magnetic character
کاراکتر مغناطیسی
membership character
ویژگی عضویت
most significant character
رقم سمت چپ عدد که ارزش بیشتر را در پایه دارد.
new line character
دخشه تعویض سطر
nongraphic character
کاراکتر غیر گرافیکی
null character
دخشه پوچ
null character
کاراکتر تهی
numeric character
دخشه عددی
numeric character
کاراکتر عددی
optical character
دخشه نوری
optical character
کاراکتر نوری
pad character
حرف اضافی افزوده شده به رشته یا بسته یا فایل تا به اندازه مورد نظر برسد
pad character
کاراکتر میانگیر برای پر کردن فصای خالی
receptive character
منش پذیرا
reserved character
کلمه یاعبارتی که به عنوان مشخصه درزبان برنامه سازی به کارمی رود.
forbidden character
دخشه ممنوعه
character sketch
شمایل
character printer
چاپگر دخشهای
character pitch
type elite
character pitch
pica
character pitch
تعداد کاراکترها در واحد اینچ در یک خط متن
character per inch
کاراکتر دراینچ
character per inch
دخشه در اینچ
character neurosis
روان رنجوری منش
character map
شبکهای از بلوک ها روی صفحه نمایش
character printer
چاپگرعلامتی
character printer
چاپگر کاراکتری
character set
دخشگان مجموعه دخشه ها مجموعه کاراکترها
character set
مجموعه علائم
character set
دخشکان
character recognition
تشخیص کاراکتر
character recognition
دخشه شناسی
character reader
دخشه خوان
character guidance
راهنمایی و مشاوره با افراد سخنرانی مذهبی
character graphics
نگاره سازی دخشهای
blank character
دخشه فاصله
blank character
کاراکتر جای خالی
blank character
کاراکتر تهی
blank character
دخشه
bell character
کد کنترلی که باعث میشود ماشین یک سیگنال قابل شنیدن ایجاد کند
backspace character
دخشه پسبرد
anal character
منش مقعدی
alphanumeric character
دخشههای الفبا عددی
character analysis
تحلیل منش
character checking
تست کاراکتری
character code
رمز دخشهای
character generator
مولد کاراکتر
character generator
دخشه زا
character disorder
اختلال منش
character density
تراکم کاراکترها
character density
تراکم دخشه ها
character code
رمز کاراکتر
character code
کد کاراکتری
aknowledge character
کاراکتر مورد قبول
character string
رشته دخشهای
escape character
کاراکتر گریز
escape character
حرفی که نشان دهنده کد espace باشد
compliant character
منش تسلیم گر
control character
دخشه کنترل
escape character
ترتیب ارسال کد که به گیرنده اعلام میکند که حروف مقابل کمکی برای اعمال کنترلی هستند
control character
علامت کنترلی
control character
دخشه کنترلی
escape character
کلیدی روی صفحه کلید که به کاربر امکان وارد کردن کد espace را میدهد برای کنترل حالت ابتدایی یا عملیات کامپیوتر
control character
کاراکتر کنترلی
crc character
کاراکتر CRC
blank character
فاصله
enquiry character
کاراکتر پرس و جو
erase character
دخته پاک کن
erase character
حرفی که به معنای انجام هیچ کار است
exploitative character
منش بهره کش
check character
کاراکتر مقابلهای
character template
مبدل کاراکتری
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com