English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
charge a kiln چیدن کوره
Other Matches
kiln درکوره پختن
kiln کوره
kiln اجاق
kiln تنور
kiln تنوره
kiln خشک کردن
kiln کوره گچ یااجرپزی
chambered kiln قمیر
lime kiln کوره اهکپزی
kiln dry کوره خشک کردن
kiln dry درکوره خشکانیدن
kiln lining استر کوره
kiln tax مالیات کوره پزی
kiln tax مالیات فخاری
brick kiln خشت تابه
brick kiln کوره اجرپزی
lime kiln کوره اهک پزی
electric kiln کورهالکتریکی
chambered kiln اطاق کوره اجرپزی
tunnel kiln کوره تونلی
drying kiln کوره خشک کننده
glass kiln کوره شیشه گری
glazing kiln کوره رنگپزی
glazing kiln کوره لعابی کوره لعاب پزی
revolving kiln کوره گردان
fire a kiln پختن
tile kiln کوره کاشی پزی
rotary kiln کوره گردان
underground duct of kiln هواکش کوره
gypsum burning kiln کوره گچ پزی
lime burning kiln کوره اهکپزی
portland cement kiln کوره پختن سیمان
portland cement kiln کوره سیمان پزی
like charge قطبهای همنام
charge دستگاه با ماده منفجره
like charge شارژ همنام
be charge with متهم شدن به
take over in charge تصدی
charge some one with به عهده کسی گذاشتن
(in) charge of something <idiom> مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge <idiom> مسئول بودن
in the charge of <idiom> تحت مراقب یا نظارت
in charge <adj.> پاسخگو
in charge متصدی
in charge <adj.> مسئول
take over in charge تحت اختیار دراوردن
charge زیربار کشیدن
charge بار
charge جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge خطای حمله
charge وزن
charge اتهام
charge بار الکتریکی
charge حمله به حریف
charge هزینه
charge پر کردن
charge خرج منفجره
charge متهم ساختن
charge مطالبه بها
charge پرکردن
charge موردحمایت
charge عهده دارکردن
charge متهم کردن
charge خرج
charge گماشتن
charge بار مسئولیت
charge عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge بار کردن
charge شارژ کردن شارژ
charge وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
charge بدهکار کردن
charge 1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge عهده داری
charge که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
on charge of به اتهام
charge تصدی
charge ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge حمله اتهام
charge مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge محفظهای
sticky charge خرج چسبنده
sprining charge خرج چال کننده یا گود کننده
section charge خرج جزء جزء
section charge خرج چند قسمتی
spotting charge خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
static charge برق ساکن
statement of charge مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
shaped charge خرج گود
spinning charge بار چرخان
reduced charge خرج کمتر یا پایین تر توپ
space charge ناحیه بار فضا
space charge بار پیرامونی
snow charge بار برف
statement of charge اعلام اتهامات
shaped charge خرج مقعر
satchel charge خرج کیسهای
pole charge خرج دستکی
point charge بار نقطهای
plaster charge خرج انفجاری افشان
partial charge بار جزیی
nuclear charge بار هسته
nucleon charge بار نوکلئون
officer in charge افسر مسئول
officer in charge افسر مسئول اجرا
pole charge خرج میلهای
positive charge بار مثبت
satchel charge خرج خورجینی
soaking charge بار سولفات زدای
residual charge بار الکتریکی مانده
propelling charge خرج
propelling charge خرج پرتاب
propellant charge خرج پرتاب
normal charge خرج معمولی توپ
powder charge خرج پرتاب گلوله
powder charge خرج باروت
plaster charge خرج شراپنل
export charge هزینه صادرات
export charge تعرفه صادرات
import charge تعرفه واردات
import charge هزینه واردات
import charge حقوق واردات
electrostatic charge بار الکتریسیته ساکن [که در اثر مالش بوجود می آید.]
physician in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
export charge حقوق صادرات
charge carrier حامل بار [فیزیک] [شیمی] [مهندسی]
elementary charge بار بنیادی [فیزیک]
elementary charge بار الکترون [فیزیک]
explosive charge دستگاه با ماده منفجره
bursting charge دستگاه با ماده منفجره
to charge the battery باتری را بار کردن
doctor in charge دکتر پاسخگو [در بیمارستان]
unlike charge قطب غیر همنام
trickle charge پر کردن اهسته
total charge بارگذاری کامل
toll charge باج
to give in charge سپردن
to give in charge تسلیم کردن
to charge a gun خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge هزینه تلفن
tapering charge پر کردن شیبدار
surface charge بار سطحی
supplementary charge خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge خرج تکمیلی
volume charge بار حجمی
zero charge potential پتانسیل بار صفر
charge indicator اندازهشارژ
What's the charge per hour? کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge حداقل هزینه
minimum charge حداقل قیمت
What's the charge per day? اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week? اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile? اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby? آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day? کرایه روزانه چقدر است؟
community charge گونهایمالیات
charge nurse سر پرستار
charge hand کارگر معمولی
baton charge حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
sticky charge خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
negative charge بار منفی
detonating charge خرج منفجر کننده
charge with a fault تخط ئه کردن
charge pits چالههای خرج
charge of the electron بار الکترون
charge neutrality خنثایی بار
charge neutrality تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
charge density چگالی بار
charge d'affaires شارژ دافر
charge d'affaires کاردار سفارت
charge d'affaires نایب وزیر مختار
coke per charge ذغال کک شارژ
collection charge هزینه وصول
collection charge هزینه وصول مطالبات
charge daffaires شارژدافر
density of charge چگالی بار برقی
deep charge خرج عمیق دریایی
deep charge خرج گود
cratering charge خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge خرج تخریب
counter charge دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge تهمت متقابله
conservation of charge بقای بار الکتریکی
condenser charge بار خازن
charge d'affaires نایب سفارت
charge d'affaires کاردار
bank charge هزینههای بانکی
accumulator charge بارگیری اکومولاتور
service charge سرویس مهمانخانه وغیره
service charge اضافه کار
service charge انعام
tas de charge پاطاق
charge sheets ورقه حاوی مشخصات متهم
charge sheet ورقه حاوی مشخصات متهم
depth charge بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
depth charge خرج زیرابی بمب زیرابی
boost charge ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge بار بسته
bring a charge against someone به کسی تهمت زدن
charge cavity فرفیت بار
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com