Dictiornary-Farsi | charge and discharge statements | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 202 (10 milliseconds)

English	Persian
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث


Other Matches

charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
statements	شرح
statements	تذکر
statements	افهار صورت حساب
statements	بیانیه افهاریه
statements	بیان کردن توضیح دادن تاکید کردن
statements	اعلام کردن
statements	گفته بیانیه
statements	تقریر
statements	اعلامیه
statements	شرح توضیح
statements	صورت حساب
statements	صورت وضعیت
statements	افهاریه
statements	بیانیه
statements	ادعاء تصریح
statements	عبارت
statements	1-اصط لاح بیان یک دستور یا یک فرآیند. 2-دستور به زبان اصلی که به چندین دستور که ماشین ترجمه میشود
statements	1-دستور برنامه که یک برنامه را هدایت میکند
statements	دستور برنامه که کنترل برنامه را طبق خروجی یکرویداد مجدداگ هدایت کند
statements	دستور برنامه برای کنترل صفر زبان به کامپایلر,....
statements	بیانیه دستور
statements	دستور برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statements	خط ی در برنامه کامپیوتری که حاوی بیش از یک دستور یا عبارت باشد
statements	عبارتی که متغیرها را تنظیم میکند و فضای ذخیره سازی به آنها اختصاص میدهد
statements	به مجموعهای از مابارات دستوری
statements	شماره انتساب شده
statements	صورتحساب اعلامیه
statements	صورت
statements	قطعنامه
statements	تقریر صورتمجلس
statements	ابلاغ
statements	گفته
statements	حکم
statements	بیان
statements	کشف صورتحساب
statements	بیان وضعیت
statements	2-دستور برنامه که CPU را هدایت میکند تا عملیات کنترلی انجام دهد یا عملیات CPU را کنترل کند
statements	افهار
bank statements	صورتحساب بانکی
divers statements	گفته هایی چند
inconsistent statements	گفتههای ناجوریا متناقص
it confirms my statements	موید افهارات من است
bank statements	صورت حساب بانکی
A detailed (itemized)statements.	صورت جزء ( ریز به ریز ؟ قلم به قلم )
The written statements of the witness.	اظهارات کتبی شاهد
data formatting statements	احکام قالب بندی داده ها
Pay attention to the house rules [hazard statements] .	توجه بکنید به قواعد جایگاه [اظهارات خطر] .
discharge	ابراء
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	ترشح کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	بده
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	برون ریزی
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	خالی کردن باتری
discharge	تادیه
discharge	پرداخت
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	تبرئه
discharge	ازاد کردن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	خارج کردن
discharge	رفع اتهام
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	تادیه کردن
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	دبی
discharge	دشارژ
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	تخلیه بار
discharge	اداء کردن
discharge	مرخص کردن
discharge	درکردن
discharge	خالی کردن
discharge	تخلیه
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	محل تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
discharge currect	جریان تخلیه
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
order of discharge	حکم تصفیه
order of discharge	حکم برائت ذمه
discharge head	سر لوله
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge opening	راهگاه تخلیه
sediment discharge	بده جامد
discharge of solids	بده جامد
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge chute	سرسره تخلیه
internal discharge	تخلیه داخلی
conditional discharge	ازادی مشروط
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
coefficient of discharge	ضریب جریان
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
corollary discharge	تخلیه تبعی
residual discharge	تخلیه مانده
point discharge	تخلیه نقطهای
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
oscillating discharge	تخلیه مواج
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
undulatory discharge	تخلیه مواج
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
electron discharge	تخلیه الکترونها
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
glow discharge	تخلیه تابناک
glow discharge	تخلیه تابنده
surging discharge	تخلیه نوشی
honorable discharge	ترخیص محترمانه
impulse discharge	تخلیه ضربهای
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
general discharge	خاتمه خدمت
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
utilizable discharge	بده مفید
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
flaming discharge	تخلیه مشتعل
flood discharge	بده طغیان
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
main discharge	تخلیه اصلی
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge valve	سوپاپ دود
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
discharge tube	مجرایتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
electrical discharge	تخلیه برقی
electric discharge	تخلیه الکتریکی
discharge bay	صفحهشارژنشده
discharge pipe	لولهتخلیه
mutual discharge	مبارات
neural discharge	تخلیه عصبی
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge end	سمت تخلیه
anuual discharge	بده سالانه
average discharge	بده متوسط
average discharge	بده میانگین
average available discharge	بده متوسط مفید
average available discharge	بده میانگینی دسترس
brush discharge	تخلیه جارویی
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
absolute discharge	آزادی مطلق
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
lightning discharge current	جریان تخلیه
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا