Dictiornary-Farsi | charity begins at home. | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 201 (9 milliseconds)

English	Persian
charity begins at home. <proverb>	صدقه از خانه شروع می شود .


Other Matches

begins	اغاز نهادن شروع کردن
begins	اغاز شدن
begins	اغاز کردن
charity	نیکوکاری
charity	موسسه خیریه
charity	صدقه
charity	دستگیری
charity	خیرات نیکوکاری
Please be (feel ) at home . Please make yourself at home .	اینجا را منزل خودتان بدانید ( راحت باشید و تعارف نکنید )
an act of charity	صدقه
charity line	خط پرتاب ازاد
charity shot	پرتاب ازاد
to subscribe to a charity	تعهدپرداخت مبلغی ...
an act of charity	احسان
charity organization	سازمان خیریه
to subscribe to a charity	در دادن اعانهای شرکت کردن
charity covers a multitude of sins. <proverb>	صدقصه گناهان را پاک می کند .
The hotel was home from home .	هتل مثل منزل خودمان بود ( راحت وکم تشریفات )
Home , sweet home .	هیچ کجا منزل خود آدم نمی شود ( ازنظرراحتی وغیره )
home like	راحت
home like	وطنی
It came home to me.	به فکرم رسید.
It came home to me.	به نظرم رسید.
come home	کشیده شدن لنگر به طرف ناو
home like	خانگی
third home	بازیگر مهاجم
may i see you home?	اجازه دهید شمارابخانه
home help	کمکحالبیمار
On my way home. . .	سرراهم بمنزل ...
at home <idiom>	درخانه
nobody home <idiom>	فکرش جای دیگر است
WI'll you take me home?	مرا به منزل می رسانید ؟
Is there anybody at home ? Anybody home ?	کسی منزل هست ؟
On my way home. . .	اگر سرم راببرند امضاء نخواهم کرد
home	سرزمین پدر و مادر
home	میهن
home	وطن
home	زادبوم
at home	پذیرایی در ساعت معین
may i see you home?	برسانم
home	خانه دادن
home	اولین رکورد داده در فایل
home	جا به داخل لوله راندن
home	روش بررسی و حمل تراکنشهای باک به خانه کاربر به وسیله ترمینال یا مودم
home	امور مالی شخصی و پردازش کلمه است
home	بازی
home	ریز کامپیوتر طراحی شده برای مصرف خانگی که برنامههای کاربردی آن شامل آموزش
home	وطن
home	زمین خودی
home	اقامت گاه
home	شهر بخانه برگشتن
home	وطن اسایشگاه
home	میهن
home	بطرف خانه
home	محل زندگی کسی
home	مرزوبوم
home	کلیدی که نشانه گر را به شروع خط متن می برد
home	منزل
home	خانه
home	منزلگاه
home	میهن وطن
home	که معمولا در بالا سمت چپ قرار دارد
home	نقط ه شروع چاپ روی صفحه
home stretch	گام های پایانی
home town	زادگاه
run home	جا انداختن
home stretch	مرحله نهایی
home town	شهر موطن
home town	خاستگاه
home town	زادشهر
home towns	شهر موطن
home towns	زادگاه
home towns	خاستگاه
home towns	زادشهر
home-grown	خانگی
home stretch	پایانراه
we sang them home	ایشان را با اواز و سرود تامنزلشان همراهی کردیم
to bring home	ثابت کردن
to make one's way home	راه خانه را پیش گرفتن
to pine for home	دلتنگی برای میهن کردن ارزوی وطن کردن
stay at home	خانه نشین
soldiers' home	پادگان
soldiers' home	سربازخانه
sickfor home	دلتنگی کننده برای میهن وخانه خود بیماروطن
to pay home	تلافی کامل کردن
sickfor home	دلتنگ
run home	توگذاشتن
to freight out and home	دوسره کرایه کردن
run home	جا گذاشتن
to bring home	حالی کردن
tumble home	خم درونی
home-grown	محصول خانه
take-home pay	مزد پس از کسر مالیات و غیره
close to home <idiom>	به احساسات شخصی نزدیک شدن
Theres no place like home . <proverb>	هیچ جا مثل خانه نمى شود .
You have my home address.	شما آدرس من را دارید.
home address	آدرس منزل
He came straight home.	صاف آمد خانه
Home appliances	لوازم خانگی
Home appliances	وسایل خانگی
home-made <adj.>	در خانه ساخته [تهیه] شده
home-made <adj.>	خانگی
to send home	به خانه [از جایی که آمده اند] برگرداندن
I'll be at home today .	امروز منزل خواهم بود
He went home on leave .	مرخصی گرفت رفت منزل
take-home pay	حقوق خالص
take-home pay	مزد خالص
take-home pay	خالص دریافتی
home plate	صفحهبازی
home straight	خطمستقیموسطبازی
children's home	محلنگهداریبچههاییکهپدرومادر خوبوشایستهایندارند
home ground	آشنا بهمحیط
She lost her way home .	راه خانه اش را گه کرد
Home Secretary	مسئولدفتر
home time	زمانیکهمدارستعطیلمیشود
home truth	حقایقیکهدربارهخودتاناز دیگریمیفهمید
stately home	خانهاشرافی
Try to be home before dark.	سعی کن قبل از تاریک شدن بیایی منزل
to start for home	رهسپار به [راه] خانه شدن
What is your home address?	نشانی منزلتان چیست ؟
at home and abroad	در داخل و خارج [از کشور]
home made	ساخت بومی
home building	ساختمان مسکونی
home born	خانه زاد
home born	طبیعی
home born	بومی
home address	نشانی مبداء
home address	نشانی منزلگاه
harvest home	محل جمع اوری خرمن
harvest home	پایان درو
harvest home	اخر خرمن
home consumption	مصرف خانگی
home computers	کامپیوتر خانگی
home made	ساخت داخلی
home key	کلید Home
home hole	اخرین بخش زمین یا یک دوربازی گلف
home front	عملیات غیر نظامیان وشخصی ها در زمان جنگ
home currency	پول ملی
home currency	پول داخلی
home country	محل تولید
home country	کشور اصلی
home consumption	مصرف داخلی
funeral home	محلی که دران مرده را جهت انجام مراسم تدفین یا سوزاندن اماده میکنند
funeral home	مرده شوی خانه
delivery to the home	تحویل در خانه
mobile home	خانه متحرک
home computer	کامپیوتر خانگی
Home Office	وزارت داخله
Home Office	وزارت کشور
broken home	خانواده گسیخته
nursing home	اسایشگاه پیران
home economics	اقتصاد منزل
home economics	اقتصاد خانه داری
home-brew	مشروبات خانگی
mobile home	تریلی
home-made	ساخت میهن
convalescent home	نقاهت خانه
home economics	تدبیر منزل
bound for home	اماده رفتن به کشور میهن
at home and abroad	در سفر و حضر
at home and abroad	در درون و بیرون کشور
at home and abroad	در داخله و خارجه
rest-home	اسایشگاه
rest home	اسایشگاه
home-made	وطنی
home brew	مشروبات خانگی
home trade	داد و ستد داخلی
home rule	حکومت ملی
home rule	حکومت داخلی
home rule	حکومت به دست خود اهالی حکومت مردم بر مردم
home run	گل زدن
home work	کار خانگی
home wiring	سیم کشی ساختمانی
home run	بازی پر هیجان با امتیازتماس با زمین
home whistle	امتیاز واقعی یا فرضی
home run	مسابقه پرامتیاز
home service	خدمات فروش در داخل کشور
home trade	خرید وفروش داخلی
home visit	بازدید خانواده
home use entry	اعلامیه مصرف شخصی
home trade	تجارت داخلی
home use entry	اعلامیه مصرف
home row	ردیفی از کلیدها روی صفحه کلید که انگشتان شخص درحالت عادی روی انها قرارمی گیرد
home market	بازار داخلی
let us make a p for home	کوشش کنیم زودبخانه برسیم
home market	بازار داخل کشور
i wrote home	کاغذنوشتم
home page	باز کردن صفحهای از وب سایت
home port	پایگاه اصلی
home port	پایگاه مادر
home record	رکورد مبدا
home product	محصولات داخلی
home product	محصولات ملی
home range	اغل
home record	سررکورد
home range	قلمرو
home range	جایگاه حیوانات
home range	جای محدود برای فعالیت حیوانات
i should p stay at home	بهتر است در خانه بمانم
i wrote home	برای خانه