English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 91 (7 milliseconds)
English Persian
circulating medium وسیله انتقال قدرت خرید
Other Matches
circulating چرخش ذخیره سازی که دادههای ذخیره شده رابه صورت مجموعهای از باس ها که در طول رسانه حرکت می کنند نگهداری میکند و وقتی به انتها می رسند دوباره تولید میکند
circulating ثبات حرکتی که خروجی آن از طریق یک حلقه بسته به ورودی آن بر می گردد
circulating سیار
circulating آنچه به راحتی می چرخد
circulating رایج
circulating library کتابخانهای که کتاب کرایه میدهد
non-circulating materials اجناسی که قرض داده نمی شوند [بیشتر در کتابخانه]
circulating storage انباره گردشی
circulating asset دارایی در گردش
circulating asset دارایی جاری
circulating capital سرمایه در جریان
circulating pump پمپ دوار
circulating edium وسیله رواج
circulating capital سرمایه در گردش
oil circulating lubrication روغنکاری نوع گردشی
medium رسانه مغناطیسی خالی و فرمت شده که آماده پذیرش داده است
medium رسانهای که امکان ذخیره و نمایش داده میدهد مثل دیسک مغناطیسی یا VDU
medium هر ماده فیزیکی که قادر به ذخیره سازی داده برای برنامههای کاربردی کامپیوتری باشد
medium مدل حافظه خانواده پردازنده Intel x که امکان ارسال چند کیلوبایت داده و تا چند مگا بایت کد میدهد
medium وسط یا میانگین
medium واسط
medium میانی
medium محیط
medium رسانه
medium متوسط
medium واسطه
medium متوسط معتدل
medium وسیله
medium میانجی واسطه
medium محیط کشت
medium مادهای که الگوی فلوی مغناطیسی را پس از اثر میدان مغناطیسی برمی گرداند.
medium مقدار متوسط
medium معدل
medium ملا "
medium میانه
medium حد وسط
medium وسیله انجام کار
medium واسطه دلال
medium range با شعاع عمل متوسط
medium gravle شن متوسط
medium pacer توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium of exchange وسیله مبادله
medium of exchange وسیله داد وستد
medium lampholder سرپیچ معمولی
medium range وسیله یا جنگ افزار برد متوسط
medium scale در مقیاس متوسط
medium scale نقشه مقیاس متوسط
medium voltage ولتاژ متوسط
polarization of a medium قطبش محیط
transfer medium رسانه انتقال
virgin medium واسطه دست نخورده
virgin medium رسانه بکر
medium-dry شرابنهچندانشیرین RO
medium steak استیک متوسط سرخ یا پخته شده
medium frequency فرکانس میانه
end of medium انتهای رسانه
dispersive medium محیط پخش
data medium رسانه داده ها
data medium داده رسان
empty medium رسانه تهی
dispersion medium محیط پاشندگی
medium speed بیت در ثانیه
medium artillery توپخانه متوسط
medium frequency بسامد متوسط
medium wave موج متوسط
medium curing قیرهای محلول کندگیر
medium cloud ابرهای متوسط
medium term میان مدت
iron at medium setting درجهمیانیدراتو
secondary storage medium رسانه انباره ثانوی
a medium sized car یک اتومبیل متوسط
medium format SLR (6 x 6) شکلمتوسطSLR
medium term planning برنامه ریزی میان مدت
medium energy particle ذره میان انرژی
medium energy particle ذره با انرژی متوسط
medium pace bowler توپ انداز با روش پرتاب مستقیم و سرعت متوسط
medium carbon steel فولادباکربن متوسط
medium frequency motor موتور با فرکانس میانی
medium scale integration مدار مجتمع با دو قطعه
medium term loan وام میان مدت
medium term forecast پیش بینی میان مدت
medium scale integration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
medium scale intergration مجتمع سازی در مقیاس متوسط
track [on a sound recording medium] تیتر موسیقی [روی محیط ضبط صوت]
track [on a sound recording medium] تیتر آهنگ
Short medium and long wave موج کوتاه ومتوسط و بلند
medium range ballistic missile موشک بالستیک میان برد
medium tension distribution line خطسیرپخشفشارمتوسط
tumble dry at medium to high temperature بادرجهمتوسطبهبالاوخشکبهمبزنید
Unimog [a range of multi-purpose auto four-wheel drive medium trucks] یونیماک [حمل و نقل]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com