Dictiornary-Farsi | civilian internee information bureau | Persian/Farsi English Dictionary انگلیسی فارسی

Total search result: 197 (10 milliseconds)

English	Persian
civilian internee information bureau	دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان


Other Matches

american civilian internee information	قسمت اطلاعات مربوط به غیرنظامیان بازگشته ازسرزمین دشمن به امریکا
information bureau	دفتر اطلاعات
information bureau	مرکز جمع اوری اطلاعات
internee	فراری ازخطوط دشمن افراد وارد شده به منطقه
internee	سوقی
internee	پناهنده
civilian	شخص غیر نظامی
civilian	کشوری
civilian	غیر نظامی
civilian	شخصی
civilian enterprise	موسسه غیرنظامی
civilian supply	امور اماد غیرنظامی رسانیدن اماد به غیرنظامیان در منطقه
civilian employees	کارمندان غیرنظامی
civilian preparedness for war	بسیج غیرنظامیان
civilian occupational specialty	کدهای تخصصی غیرنظامی
civilian occupational specialty	تخصص غیر ارتشی
civilian preparedness for war	اماده کردن مردم برای جنگ امادگی غیرنظامیان
bureau	دفتر
bureau	دفترخانه
bureau	دیوان
bureau	هیئت اداری
bureau	کمیته
bureau	ادارهای که داده را از حالت برنامه DTP یا رسم ذخیره شده روی دیسک به صورت کارهای هنری تبدیل میکند
bureau	ادارهای که اطلاعات در اختیار میدهد
bureau	ادارهای که متخصص تایپ داده و پردازش دستهای داده ادارههای کوچکتر است
bureau	ادارهای که متخصص در پردازش کلمه است
bureau	اداره
bureau	دایره میز کشودار یا خانه دار گنجه جالباسی
travel bureau	آژانسمسافرتی
weather bureau	اداره هواشناسی
budget bureau	دفتر بودجه
technical bureau	دفتر فنی
service bureau	اداره خدماتی
service bureau	دفتر خدماتی موسسه خدماتی
federal bureau of investigation	I.B.F
Citizens' Advice Bureau	دفترمشاوره
bureau of naval personnel	اداره پرسنل نیروی دریایی دفتر پرسنل دریایی
asking for information	استعلام
information [on] about somebody] [something]	آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something]	خبر [در باره کسی یا چیزی]
for your information	برای اگاهی شما
Where can I get information?	از کجا می توانم بپرسم؟
further information	آگاهی بیشتر
information [on] about somebody] [something]	داده ها [در باره کسی یا چیزی]
information	معلومات اگاهگان
information	اخبار
information	مفروضات اطلاعات
information	تهمت
information	پرسشگاه
information	سوابق
information	اطلاع دادن
information	معلومات
information	خبر
information	اگاهی
information	اطلاعات
information	استخبار خبر رسانی
information	اطلاع
information	داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
information	نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information	معلومات معیطات
information	داده ها
information	اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information	دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information	اتهام
information sheet	برگه اطلاعات
ministry of information	وزارت اطلاعات
redundant information	یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
perfect information	اطلاعات کامل
public information	اطلاعات عمومی
false information	خبر نادرست
public information	اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
information banks	بانکهای اطلاعاتی
information office	دفتر اطلاعات
stationary information	اطلاعات لایتغیر
teachnical information	اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
to dig for information	خبرجویی کردن
to dig for information	جویای خبرشدن
troop information	برنامه اگاه سازی
troop information	مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
wrong information	اطلاعات نادرست
information console	کنسولاطلاعاتی
information counter	جایگاهاطلاعات
to fish for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
Ministry of Information .	وزارت اطلاعات
information desk	میز اطلاعات
Where is the information desk?	میز اطلاعات کجاست؟
false information	اطلاعات نادرست
a few scraps of information	یک خرده اطلاعات [ناکافی]
pieces of information	چندها تکه اطلاعات
hidden information	اطلاعات پنهان کرده
to gather information [about; on]	جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
[pieces of] information	اطلاعات
We would appreciate it if you could provide us with some information about ...	ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
to pump somebody for information <idiom>	یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
leakage of information	نشت اطلاعات
a piece of information	یک تکه اطلاع
spatial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
Please send me information on ...	خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
information on demand	اطلاعات با تقاضا
oral information	اطلاعات گفتاری [شفاهی]
spacial information	اطلاعات فضایی [فاصله ای]
market information	اطلاعات و دادههای بازار
information explosion	انفجار اطلاعات
information providers	تهیه کنندگان اطلاعات
flow of information	گردش اطلاعات
information retrieval	بازیابی اطلاعات
information revolution	تحول اطلاعات
information routing	مسیریابی اطلاعاتی
information flow	روانه خبر
derived information	اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
defense information	اطلاعات دفاعی
information science	علم اطلاعات
information science	علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
information service	خدمت اطلاعاتی
defense information	اطلاعات نظامی
information program	اگاه سازی برنامه اطلاعات
information program	برنامه اگاه سازی
information center	مرکز اطلاعات
information hiding	یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
information capacity	فرفیت خبری
information networks	شبکههای اطلاعاتی
information processing	تقویم اخبار
information processing	نتیجه گیری ازاخبار
information processing	پردازش اطلاعات
information box	قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information bits	بیتهای اطلاعاتی
information approach	روش کسب اطلاعات
genetic information	اطلاعات وراثتی
information center	مرکز جمع اوری اطلاعات
information service	سرویس اطلاعاتی
information service	خدمات اطلاعات
information source	منبع اطلاعات
information theory	نظریه اطلاعات
information transmission	انتقال اطلاعات
information technology	تکنولوژی اطلاعات
lay an information against someone	بر علیه کسی اعلام جرم کردن
information utility	utility computer
lay an information against some one	نسبت به کسی اعلام جرم کردن
inside information	اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
input information	اطلاعات ورودی
information theory	نظریه خبر
input information	اطلاعات اولیه
information theory	نظریه اگاهی
information test	ازمون معلومات
information system	سیستم اطلاعات
information unit	واحد اطلاعات
information system	سیستم اطلاعاتی
information and storage and retrieval	ذخیره و بازیابی اطلاعات
action information center	مرکز اخبار تاکتیکی
action information center	مرکزاطلاعات تاکتیکی
aeronautical information overprint	اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
association in information systems	انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
association in information systems	professionals
general information data	اطلاعات و امار عمومی
command information program	برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
computer information system	سیستم اطلاعات کامپیوتری
combat information center	اطاق عملیات
combat information center	مرکز اطلاعات رزمی
essential elements of information	عناصر اصلی اخبار
essential elements of information	عناصراصلی اطلاعات
executive information system	نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
central information file	سیستم اصلی ذخیره داده
to pass on [information or news]	به بقیه اطلاع دادن
to give [provide] somebody [some] information	به کسی آگاهی دادن
freedom of information act	قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
To glean information . To nose around .	سر وگوش آب دادن
To obtain first-hand information .	خبر دست اول کسب کردن
information storage and retrieval	بازیابی و ذخیره سازی اطلاعات
flight information board	تابلواطلاعاتپرواز
to broad cast information	خبری که درهمه جا منتشرشود
target information center	مرکز اطلاعات هدف
target information center	مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
survey information center	مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
machine readable information	اطلاعات خواندنی توسط کامپیوتر
personal information manager	برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
management information system	نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
on line information service	سرویس اطلاعاتی مستقیم
office information system	سیستم اطلاعات اداری
In regard to the proposed changes I think we need more information.	در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
management information system	سیستم مدیریت اطلاعات
information processing machine	computer
information processing systems	نظامهای خبرپردازی
information processing carriculum	دوره پردازش اطلاعات
information management system	سیستم مدیریت اطلاعات
information resource management	مدیریت منبع اطلاعات
information retrieval system	سیستم بازیابی اطلاعات
It would not be proper for me to give you that information.	درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
information processing center	مرکز پردازش اطلاعات
national crime information center	شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
automatic terminal information service	ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
biographical information blank form	فرم پر نشده بیوگرافی افراد
dow jones information service	سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
canadian information processing society	انجمن کانادایی پردازش اطلاعات
To try to pick up some information . to nose around. To pry about .	سر وگوشی آب دادن
American Standard Code for Information Interchange	کدی که حروف الفبا عددی را به صورت کد دودویی بیان میکند

civilian internee information bureau

دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان