English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 203 (3 milliseconds)
English Persian
clean handed پاک
clean handed مبرا
clean handed بیگناه
Other Matches
clean هواپیمای فاقد هرگونه بارخارجی
clean بدون قید و شرط
clean بی نقص
clean حرکت بدون نقص
clean شکل مناسب اتومبیل از لحاظ مقاومت هوا دو ضرب
clean خالص
clean زدودن
clean درست کردن
clean پاک کردن
clean تمیزکردن
clean عفیف
clean نظیف طاهر
clean تمیز
clean تمیز کردن
to clean down پاک کردن
clean-up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean up عمل تمیز کردن وپاک کردن تصفیه
clean تمیز کردن چیزی
clean بدون کثیفی یا خرابی یا برنامه
clean کامپیوتری که کمترین کد پایه ROM مورد نیاز را برای راه اندازی سیستم از دیسک دارد. هر زبان مورد نیاز هم باید بار شود
clean مایع یا پارچهای که کثیفی را از صفحه VDU پاک کند
clean فضایی که دیسکهای سخت و قط عات ساخته شده اند. هوای درون تصفیه میشود تا هیچ گونه آلودگی در آن نباشد تا به قط عات آسیب برساند
clean دیسک مخصوصی که کثیفی را ازنوک خوندن / نوشتن پاک میکند
clean پاک کردن خطا از داده
clean که از زمان خواندن تغییری نکرده است
clean صفحهای
clean کپی که آماده تایپ است و تغییرات زیادی روی آن اعمال نشده است
clean بی نقض
clean بی قید و شرط
clean ساده
clean پاکیزه
clean پاک
to clean down گردگرفتن از
clean تمیز کردن
Please get it off ! [Please clean it up !] لطفا این را پاک کنید !
clean پاکیزه کردن
come clean <idiom> راست گفتن
clean پاک کردن
To clean someone out. جیب کسی ؟ ؟ خالی کردن
clean مرتب کردن
clean زدودن
right handed در سمت راست
four handed چهاردست
four handed چهاردستی چهارتایی
handed down به تواتر رسیدن
three handed سه دستی
one handed یک دست
three handed سه نفره
even handed منصف
even handed منصفانه
even-handed منصف
one handed یک نفره
one handed تنهاانجام شده
right handed راست گرد
right handed راست دست
even-handed منصفانه
two handed محکم استوار
two handed قوی
handed تهی دست
handed با سخاوت
handed دست و دل باز
handed دست دار
right-handed راستگرد
two handed دارای دو دست
clean payment پرداخت بی قید و شرط
clean limbed اراسته
clean limbed پاکیزه
dry clean لباس را بابخار تمیز کردن
dry clean خشک شویی کردن
clean weapon جنگ افزار اتمی کم ریزش جنگ اتمی که اثار باقیه کم داشته باشد
clean up party گروه مسئول نظافت محل اقامت افراد گروه مسئول رفت و روب
clean the bases ضربه زدنی که بازیگران درپایگاهها را به پایگاه اصلی می رساند
clean record عدم سوسابقه حسن پیشینه
clean record نداشتن پیشینه بد
clean house زدودن
clean receipt رسید بی قید و شرط
clean-shaven ریش تراشیده
squeaky clean بسیار تمیز
clean house پاک کردن
clean house پاکیزه کردن
This isn't clean. این تمیز نیست.
to clean arives رودخانه ایی را لاروبی کردن
keep one's nose clean <idiom>
clean slate <idiom> بدون هیچ اشتباهی
He has a clean character. اخلاقا" آدم سالمی است
squeaky clean بیکاستی
clean house تمیز کردن
as clean as a new pin <idiom> مثل دسته گل
Clean and tidy. پاک وپاکیزه
spring-clean تمام وکمالتمیزکردن
clean sweep بردنهمهجوایزدریکمسابقه
squeaky clean بی عیب
squeaky clean مثل دستهی گل
clean hands بی الایشی
clean hands پاکی
clean bill برات ساده
clean animal جانورپاک یاحلال
clean-cut صریح
clean-cut روشن
clean cut مشخص واضح
clean and press حرکت پرس وزنه برداری
clean cut صریح
clean aircraft هواپیمای اماده بلند شدن هواپیمای بدون مخازن خارجی
clean and jerk حرکت دوضرب وزنه برداری
clean cut روشن
clean-cut مشخص واضح
clean fingered رشوه نگرفته
clean handedness برائت
clean collection وصولی ساده
dry-clean لکه گیری کردن
clean handedness پاکی
dry-clean بابنزین پاک کردن
short-handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
short handed داشتن کمبود نیروی انسانی کمبود نفرات
red-handed بخون الوده
red-handed دست درخون هنگام ارتکاب جنایت
heavy-handed زشت
heavy-handed بی مهاره ت
red-handed دست
left-handed چپ دست
right handed rotation گردش به راست
single handed تنها
single handed یکدستی
fast handed خسیس
fast handed خشک دست
high-handed امرانه
high-handed تحکم امیز
heavy-handed خام دست
high-handed <idiom> رئیس بازی درآوردن
heavy-handed سنگین دست
left-handed دورو مشکوک
left-handed دوپهلو
light-handed <adj.> دست خالی
empty-handed <adj.> دست خالی
open-handed <adj.> دست و دلباز
free-handed, <adj.> دست و دلباز
to come away empty-handed با دست خالی [معامله ای را] ترک کردن
heavy-handed <adj.> بی ترحم
left-handed با دست چپ بازی کردن
left-handed دست چپ
heavy-handed <adj.> بی رحم
heavy handed زشت
heavy handed بی مهاره ت
heavy handed خام دست
even-handed treatment رفتار [عملکرد] عادلانه
heavy handed سنگین دست
empty-handed تهی دست
ham handed سنگین دست
ham handed بی مهارت
ham handed زشت
empty handed بینوا
light handed اسان راحت
light handed : سبک دست
left handed چپ دست
empty handed تهیدست
left handed چپ گرد
large handed دست باز
high handed مکارانه
high handed خودخواهانه
high handed امرانه
hard handed خسیس
hard handed دارای دستهای پینه خورده سخت گیر
free handed بی اسباب
free handed با سخاوت
four handed game بازی چهارنفره
left handed واقع در سمت چپ ناشی
empty handed بدون هدیه دست خالی
light handed ماهر
light handed تردست
single-handed یک دستی
bare handed دست تنها
bare handed بی اسلحه
bare handed بی وسیله
red handed حین وقوع جنایت
red handed درحین ارتکاب جنایت
red handed هنگام ارتکاب جنایت
open handed دست باز
red handed دست بخون الوده
open handed بخشنده
single-handed تنها
right handed helix مارپیچ راستگرد
neat handed زیر دست
neat handed ماهر
open handed گشاده دست گشاده کف
right handed rope طناب راست گرد
clean bill of lading بارنامه بی نقض
clean bill of lading بارنامه ساده
new broom sweeps clean <idiom> شخص تازهای موجب تغییرات زیادی شود
clean bill of lading بارنامه تمیز
clean bill of lading بارنامه بدون قیدوشرط
clean bill of exchange بارنامه بی نقص
clean bill of lading بارنامه بی نقص
clean bill of health گواهی نامه بهداشت کشتی
clean bill of health <idiom> گواهی سلامتی
to wipe the slate clean <idiom> شروع تازه ای کردن [تخلفات قبلی را کاملا از پرونده پاک کردن] [اصطلاح]
two-hand clean and jerk وزنهبرداریدوضرب
fair or clean copy پاکنویس
Erase ( clean ) the blackboard. تخته سیاه راپاک کنید
The surely clean you out in this nightclub . دراین کارباره آدم را لخت می کنند ( می چاپند )
left handed mouse تشخیص Mouse به طوری که کار دو دگمه از پیش مشخص شده است
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com