English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 169 (8 milliseconds)
English Persian
close coordination همکاری نزدیک
close coordination هماهنگی نزدیک
Other Matches
coordination سازماندهی کارهای پیچیده همزمان کردن دو یا چند فرآیند
coordination کوئوردیناسیون
coordination تشریک مساعی تطبیق دادن هم اهنگ کردن
coordination هم اهنگی
coordination هماهنگ سازی
coordination هماهنگی
fire coordination تطبیق اتش
fire coordination هماهنگ کردن اتش تطبیق کردن اتشها
flight coordination هماهنگ کردن پرواز هماهنگی پرواز
inductive coordination توافق بین تولیدکننده توان الکتریکی و تولیدکننده ارتباط به روش کاهش واسط های اجباری
staff coordination هماهنگی ستادی
neuromuscular coordination هماهنگی عصبی- عضلانی
coordination chemistry شیمی کوئوردیناسیون
coordination compounds ترکیبات کوئوردیناسیون
coordination geometry هندسه کوئوردیناسیون
coordination sphere فضای کوئوردیناسیون
coordination number عدد کوئوردیناسیون
final coordination line اخرین خط هماهنگیها
area coordination group گروه هماهنگ کننده عملیات منطقه
fire support coordination هماهنگ کردن پشتیبانی اتش تطبیق پشتیبانی اتش
fire support coordination تطبیق اتش
fire coordination line خط هماهنگی اتش هلی کوپترها و نیروهای هوابردو نیروهای الحاقی
eye hand coordination هماهنگی چشم و دست
to close down بستن
to keep close نزدیک ماندن
to close down تعطیل کردن
close چهار گوشه
close up! پشت توپ رو !
close in نزدیک شدن به دشمن
close in نزدیک شدن شمشیرباز به بدن حریف
close in نزدیک شدن
close with اخذتماس با دشمن درگیر شدن با دشمن
close with نزدیک شدن به دشمن
close by دم دست
close بن بست
close پایان
close ایست توقف
close تنگ
close نزدیک
close : بستن
close منعقدکردن
close مسدود کردن
close محصورکردن
close نزدیک به ناو
close نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
close بستن
close انتها
close چهاردیواری محوطه
close up از نزدیک
close up از جلو
close up کاملا افراشته
close-up از نزدیک
close-up از جلو
close-up کاملا افراشته
close-up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close حیاط
to be quite close نزدیک به هم بودن
close جای محصور
close پرچم افراشته
close by نزدیک
close up نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
close تغییر وضع درایستادن
close نزدیک شدن به فورواردها
close نزدیک بهم
close season فصلصید ماهیو شکار در بریتانیا
close-cropped مویکوتاهشده
to close airspace محصورکردن فضای هوایی
To close the ranks . صفوف خود را فشردن
I had a close shave . خطر ؟ زبغل گوشم پرید
close-set چشمهاینزدکبهم
to close airspace مسدود کردن فضای هوایی
close to home <idiom> به احساسات شخصی نزدیک شدن
to have someone [something] under [close] scrutiny کسی [چیزی] را با دقت آزمودن [نظارت کردن]
close-fisted <adj.> دست بسته
close ranks <idiom> برای جنگیدن درکنارهم جمع شدن
close reach نزدیکبهنقطهپایان
run close سخت دنبال کردن
he had a close shave of it مفت جست
close-up lens لنزکلوزآپ
to close up the rear اخر از همه امدن
to draw to a close به پایان یا خاتمه نزدیک شدن
to lie or keep close پنهان بردن یاماندن
close-knit ریز بافت
close-knit همبسته
disorderly close down آسیبی در سیستم که اخطار لازم برای قط ع طبیعی نداده است
danger close خطرنزدیک است
danger close خطر نزدیک
close-knit صمیمی و متحد
of a close texture سفت باف
close up view نمای درشت نمای نزدیک عکس درشت
close aboard چسبیده به
close control رهگیری به روش کنترل نزدیک
close controlled رهگیری بروش کنترل نزدیک
close corporation شرکت یا بنگاهی که توسط عده معدودی از افراد اداره میشود
breach of a close تجاوز به ملک دیگری
close corporation شرکتی با صاحبان سهام محدود که معمولا" همین صاحبان سهام نیز مدیریت وسایر امور شرکت را بر عهده دارند
close coupling جفتگری قوی
close fitting چسباندن
close defence سه مدافع
close-ups نزدیک شدن به دشمن تقرب به دشمن
close controlled همکاری نزدیک
close fisted خسیس
breach of close تجاوز به ملک دیگری
close control کنترل نزدیک
close confinement زندان انفرادی
close aboard پوشش هوایی نزدیک
close aboard نزدیک به قایق دیگر
close aneal باز پختن مسدود
close aneal گداختن مسدود
close attack سه مهاجم
close column ستون جمع
close aboard نزدیک
close column ستون بسته
close combat رزم نزدیک
close combat جنگ تن به تن
close confinement حبس انفرادی
close fistedness خشک دستی
close fistedness خست
close range فاصله نزدیک
close ranks فرمان " صفها جمع " فرمان " فاصله جمع "
close station خدمه بدو مرخص
close-fitting چسباندن
close station افراد بدو مرخص
close supervision نظارت نزدیک
close supervision نظارت مستقیم
close support پشتیبانی نزدیک
close fitting قالب تن
close the door please بیزحمت در را ببندید
close the door please خواهش دارم
close the door please اگرزحمت نیست
close range مسافت نزدیک
close price دز خرید وفروش سهام حالتی را گویندکه قیمت خرید و فروش به هم خیلی نزدیک باشد
close fit مناسب
close grain دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close grained دارای الیاف یا بلورهاویاساختمان فریف وبهم پیوسته
close in security برقراری تامین در نزدیک شدن به دشمن تامین تقرب به دشمن
close interval فرمان " فاصله جمع " فرمان " جمع به جلو "
close march راهپیمایی با فاصله جمع فرمان " فاصله جمع " درراهپیمایی
close-ups کاملا افراشته
close price قیمت نزدیک
close up view نمای کلوزاپ
close-fitting قالب تن
close-ups از نزدیک
close-ups از جلو
close call/shave <idiom> خطراز بیخ گوشش گذشت
Do you mind if I close the window? اشکالی دارد اگر پنجره را ببندم؟
He is a close friend of mine . دوست نزدیک من است
She was pretty when I saw her at close quarters . از نزدیک که اورا دیدم خوشگه بود
close packed cubic مکعبی تنگچین
close order drill مشق صف جمع
close packed hexagonal شش گوشه ای تنگچین
close packed structure ساختار تنگچین
close covering group ناو گروه پشتیبانی نزدیک
close covering group ناو گروه مامور پوشش نزدیک
sail close to the wind اندکی از اصول تجاوزکردن
close defensive fires اتشهای پدافندی نزدیک
to cut grass close علف را طوری چیدن که کوتاه باشد
blade close stop محلبرخورددولپهقیچی
close air support پشتیبانی هوایی نزدیک
close support mission ماموریت پشتیبانی نزدیک
To clinch (close)the deal. معامله راتمام کردن ( انجام دادن )
To hold (keep) a secret close to ones chest. رازی درسینه نگهداشتن
To clinch(close,finalize)a deal. معامله یی را جوش دادن
Be sure to lock ( shut , close ) the door . مبادا در راباز بگذاری
high/low/close/open graph نمودار بالا / پایین / بسته /باز
If these projections are anywhere close to accurate, it would be a great success. اگر این پیش بینی ها حتی کمی دقیق باشند، این موفقیت بزرگی می بود.
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com