English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 150 (7 milliseconds)
English Persian
closed society جامعه بسته
Other Matches
society انسگان
society اشتراک مساعی
society جمعیت
society نظام اجتماعی گروه
society شرکت حشر ونشر
society انجمن
society معاشرت
society جامعه اجتماع
society مجمع
society جامعه
society اجتماع
society شرکت کمیته
atomistic society واحدهای کوچک تولیدی
benefits society انجمن خیریه
transitory society جامعه انتقالی
affluent society جامعه مصرفی
affluent society جامعه ثروتمند
affluent society جامعه مرفه
atomistic society جامعه ذرهای
law society کانون وکلا
classless society جامعه بی طبقه
Every individual in the society should . . . هر فردی درجامعه با ید ...
cooperative society شرکت تعاونی
preliterate society جامعه نانویسا
friendly society انجمن تعاونی) که اعضای ان همدیگر رادرتنگدستی یاپیری یاری میکنن
primitive society جامعه ابتدایی
affluent society جامعه رفاه
secret society انجمن سری
mass society جامعه انبوهیده
join a society عضو انجمنی شدن
inert society جامعه بیهوده
the society is like a vortex جامعه مانندگردابی است
throwaway society جامعه مسرف
withdrawal from society اعتکاف
building society شرکتوام دهندهمسکن
co-operative society موسسهعام المنفعه
A classless society. جامعه بی طبقه
The various strata of society. طبقات مختلف اجتماع
egalitarian society جامعه تساوی طلب
nonliterate society جامعه نانویسا
iranian physical society انجمن فیزیک ایران
society for computer medicine انجمن پزشکی کامپیوتر
society for computer simulation انجمن شبیه سازی کامپیوتر
word processing society انجمن پردازش کلمه
to live at the expense of society روی دوش جامعه زندگی
society of certified processors سازمانی که علائق و خواستههای متخصصین تایید شده کامپیوتر را ارائه میدهد
to live at the expense of society بار دیگران شدن
canadian information processing society انجمن کانادایی پردازش اطلاعات
To rub shoulders with people of high society. Tobecome prominent. سری توی سرها درآوردن
closed محصور
closed مسدود
closed محرمانه بسته
closed ممنوع الورود
closed <adj.> <past-p.> بسته شده
closed مسابقه محدود به سن یاجنس
closed وضع اماتوری یاحرفهای
closed پای جلو را نزدیک خط گذاشتن
closed بسته
closed <adj.> <past-p.> مسدود شده
closed <adj.> <past-p.> مانع شده
closed <adj.> <past-p.> بلوکه شده
closed <adj.> <past-p.> سد شده
closed <adj.> <past-p.> بندآورده شده
closed universe جهان بسته
closed variation واریاسیون بسته
closed system سازگان بسته
closed traverse خطوط متقاطع
closed traverse پیمایش بسته
closed variation دفاع تاراش
closed universe جهان متناهی
normally closed contact اتصال معمولا بسته
closed to bicycles دوچرخهسواریممنوع
closed back بافت پشت بسته که در آن گره های نامتقارن بدور تارهای مخالف گره خورده و در نهایت خود تار دیده نمی شود
He is closed -fisted. <proverb> آدم خسیسى است .
closed interval فاصله محدود [کراندار] [ریاضی]
closed to trucks عبورکامیونممنوع
closed to pedestrians عبورپیادهممنوع
closed to motorcycles موتورسواریممنوع
closed meeting گردهمایی محرمانه
closed conference گردهمایی محرمانه
closed meeting نشست مسدود
closed conference نشست مسدود
to have a closed meeting نشست محرمانه داشتن [بخصوص سیاست]
to be closed to [all] traffic برای [همه نوع] ترافیک بسته بودن
closed circuit تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed shop موسسه کارشناسی
closed area منطقه ممنوعه
closed chain زنجیر حلقهای
closed area منطقه بسته
closed defence دفاع بسته در روی لوپس
closed economy اقتصاد بسته
closed file ستون بسته
closed file فایل بسته
closed fist مشت بسته
closed formation فرم بسته پیادهای
closed shops قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops موسسه کارشناسی
closed circuit تلویزیون مداربسته
closed circuit مدار بسته
closed circuits تصویر تلویزیونی که علائم ان بوسیله سیم به چندگیرنده منتقل میشود
closed circuits تلویزیون مداربسته
closed circuits مدار بسته
closed shop سیستم بسته
closed shop با کارکردانحصاری
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
closed shops سیستم بسته
closed shops با کارکردانحصاری
closed game بازی بسته
closed system سیستم بسته
closed mind ذهن بسته
closed mortgage سند رهنی غیر ازاد
closed network شبکه بسته
closed routine روال بسته
closed sea دریای غیر ازاد
closed sea دریایی که جزو قلمرو کشوری باشد
closed stock اجناس ذخیره
closed stock اجناس انبارشده ثابت
closed subroutine زیرروال بسته
closed subroutine زیرروال مسدود
closed system نظام اقتصادی بسته
closed system منزوی
closed system نظام بسته
closed season فصل منع ماهیگیری یا شکار
closed loop حلقه مسدود
closed loop حلقه بسته
closed joint کوربند
closed indent دستور خرید خارجی ازفروشنده یا سازندهای خاص
closed height حداکثر ارتفاع لیفتراک
closed group گروه بسته
closed-circuit camera دوربین مدار بسته
closed footed magnet اهنربای چنبری
closed jet tunnel تونل بادی نه الزاما با مداربسته بلکه قسمت اصلی ان کاملا بسته است
closed-circuit camera دوربین نظارت
closed-circuit camera دوربین امنیتی
closed-circuit television تلویزیون مدار بسته
closed magnetic circuit مدار مغناطیسی بسته
closed bus system سیستم گذر بسته
abel closed tester دستگاه ابل
closed magnetic core هسته مغناطیسی بسته
closed loop gain بهره تقویت درطبقه بسته
closed circuit battery باتری با مدار بسته
closed circuit tunnel تونل مدار بسته
closed coil armature ارمیچر مدار بسته
closed-door meeting مجلس جدا از مردم عمومی [سیاست]
closed circuit television تلویزیون مدار بسته
closed cycle reactor system در هسته شناسی راکتوری که در ان گرمای اولیه حاصل ازشکافت برای انجام کار مفیدتوسط دوران یا گردش ماده سرد کننده در یک مدار بسته دارای مکانیزم تبادل حرارتی به خارج از هسته منتقل میشود
a closed mouth catches no flies <proverb> تا مرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد
cubic closed packed structure ساختار مکعبی تنگچین
He closed the door against the peace agreement. تمام درها را بروی موافقتنامه صلح بست
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com