English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (2 milliseconds)
English Persian
closest point of approach نزدیکترین نقطه گذر
Other Matches
target approach point اخرین نقطه بازرسی درمنطقه فرود یا بارریزی
approach approach conflict تعارض گرایشی- گرایشی
closest تنگ
closest نزدیک شدن احاطه کردن نزدیک
closest پرچم افراشته
closest نزدیک بهم
closest نزدیک شدن به فورواردها
closest تغییر وضع درایستادن
closest در یک زبان برنامه سازی دستوری که بیان میکند برنامه دستیابی به فایل یا وسیله خاص را تمام کرده است
closest بستن
closest نزدیک به ناو
closest محصورکردن
closest مسدود کردن
closest چهاردیواری محوطه
closest جای محصور
closest انتها
closest ایست توقف
closest بن بست
closest نزدیک
closest : بستن
closest منعقدکردن
closest پایان
to approach somebody [something] نزدیک شدن به کسی [چیزی]
to approach somebody [something] به سمت کسی [چیزی] رفتن
to approach به طرف کسی رفتن برای برخورد
to approach به طرف کسی رفتن
approach معبر
to approach something نزدیک آمدن به چیزی
to approach one another به هم نزدیک شدن [همچنین اصطلاح مجازی]
approach دورخیر دو کشتی گیر در اغاز مسابقه
approach نزدیک شدن
approach دورخیز
approach فاصله نقطه شروع تا نقطه خطا
approach ضربه برای نزدیک شدن به هدف گلف
approach پرواز هواپیما درست قبل ازفرود
approach نزدیک شدن داخل گفتگو شدن مسیر نزدیک شدن هواپیما به باند فرودتقرب
approach مسیر فرود
approach رویکرد
approach برداشت روش
approach شیوه
approach برخورد
approach مشی
approach نزدیک امدن معبر
approach رسیدن
approach حرکت به سمت جلو
to approach somebody [something] نزدیک آمدن به کسی [چیزی]
approach دیدگاه
to approach something نزدیک شدن به چیزی
avenues of approach راههای نفوذی مسیرهای تقرب
hump approach برآمدگیکناری
clinical approach روش بالینی
approach route مسیر تقرب به باند
approach ramp فرازای ورود
angle of approach زاویه حاده
approach ramp فرازورودی
approach wall دیواره ورودی
approach ramp شیب ورودی
approach line خط نزدیک شدن به ساحل خط تقرب به دشمن خط مسیرفرود
approach route مسیرفرود به باند
approach schedule برنامه تقرب هواپیما به باند ترتیب فرود هواپیماها روی باند
approach sequence ترتیب توالی تقرب هواپیماها
approach time زمان تقرب هواپیما
approach time زمان نزدیک شدن به باند
approach transition تبدیل ورودی
approach ramp سربالائی ورودی
approach parapets جان پناه دیوار
approach gradient شیب گرایش
approach formation صورت بندی تقرب به باند صورت بندی تقرب به دشمن
approach end ابتدای باند فرود
approach end نقطه شروع تقرب هواپیما ابتدای محوطه دویدن هواپیما
approach clearance اجازه فرود
approach chart نقشه تقرب هواپیما
approach chart نقشه مسیر فرود
approach channel کانال ورودی- نهر ورودی
angle of approach زاویه تقرب هواپیما
to approach [a topic] ذکر کردن [موضوعی]
angle of approach زاویه فرود هواپیما
angle of approach زاویه تند
approach clearance اجازه تقرب
approach lane مسیر نزدیک شدن به ساحل خطوط نزدیک شدن به ساحل
approach line خط تقرب به باند
approach march راهپیمایی برای تقرب به دشمن راهپیمایی برای تماس با دشمن
approach lane مسیر تقرب
commodity approach بررسی بازار با مطالعه مسیرتولید تا مصرف
avenues of approach معابر وصولی
landing approach مسیر تقرب
intrinsic approach رهیافت درونی
intrinsic approach رهیافت سرشتی
intermediate approach مسیر تقرب فرعی
initial approach تقرب اولیه هواپیما
systems approach رویکرد نظام نگر
expenditure approach روش هزینه
expenditure approach روش مخارج
initial approach مسیر تقرب اصلی
final approach مسیر نهایی فرود
final approach مسیرنهایی فرود هواپیما
radio approach دستگاه هدایت فرود هواپیما بوسیله بی سیم
radio approach دستگاه تقرب رادیویی
quantitative approach دیدگاه کمی
quantitative approach روش کمی
power approach تقرب به روش فرود اجباری در فرودگاههای نامناسب با سیستم برقی
landing approach مسیر نشستن هواپیما مسیر پیاده شدن به ساحل
line of approach راه تقرب به دشمن
covered approach مسیر پوشیده
counter approach استحکامات متقابله
missed approach فرود ناقص
line of approach راه وصول
information approach روش کسب اطلاعات
missed approach فرود اضطراری
line of approach مسیر تقرب یا فرود
underpass approach سرازیری پیوند
covered approach پیشروی پوشیده معابر مخفی
covered approach راه نفوذی پوشیده
velocity of approach سرعت متوسط اب هنگام رسیدن به تاج سرریز یا سد
underpass approach نشیب پیوند
ground controled approach دستگاه فرود خودکار هواپیما
approach avoidance conflict تعارض گرایشی- اجتنابی
income and expenditure approach مطالعه جریان پول و اثاراقتصادی ان
ground controled approach دستگاه تقرب خودکار
automatic approach and landing روش کنترل خودکار سرعت ومسیر هواپیما در تقرب
point to point network شبکه نقطه به نقطه
point to point line خط نقطه به نقطه
point-to-point connection اتصال نقطه به نقطه
0.42 [zero point four two] [zero point forty-two] [forty-two hundreths] صفر ممیز چهار دو [ریاضی]
point to point را پشتیبانی میکند و برای تامین ارسال داده بین کامپیوتر کاربر و سرور راه دور روی اینترنت با استفاده از پروتکل شبکه ICPIFP به کار می رود
The point is that… چیزی که هست
beside the point <idiom> مسائل حاشیهای
point out <idiom> توضیح دادن
zero point نقطه صفر
let point امتیازی که بخاطر مداخله حریف به رقیب او داده میشود
point four اصل چهار
come to the point <idiom> به نکتهاصلی رسیدن
way point ایستگاههای هوایی ایستگاههای اصلی عملیات هوانوردی
point four رهبری این گونه ممالک را به دست گیرد
zero point نقطه مرکزی گلوله اتشین اتمی در لحظه انفجار
near point نقطه نزدیک
on the point of going در شرف رفتن
off to a point باریک شده نوک پیدامیکند
not to point بیرون از موضوع
try for point تلاش برای کسب امتیاز
to the point بجا
point to point پروتکلی که اتصال شبکه آسنکرون
point to point نقطه به نقطه
in point در خور
in point بجا
in point مناسب
point to point 1-اتصال مستقیم بین دو وسیله . 2-شبکه ارتباطی که در آن هر گره مستقیما به سایر گره ها وصل هستند
far point برد بینایی
three point فن 3 امتیازی کشتی
to come to a point بنوک رسیدن
to come to a point باریک شدن
to the point مربوط بموضوع
off the point بطور بی ربط
off the point بطور نامربوط
off the point بدون اینکه وابستگی داشته باشد
not to point پرت بیجا
point four چهارمین ماده از مواد اصلی نطق افتتاحیه ترومن رئیس جمهور امریکادر ژانویه 9491 در کنگره که در ان پیشنهاد شده بود که ایالات متحده امریکا به وسیله تامین کمکها و مساعدتهای فنی در کشورهای توسعه نیافته جهان
not to the point خارج از موضوع
point اصل
point ممیز [در کسر اعشاری] [ریاضی]
point تیزکردن
point گوشه دارکردن
point نوکدار کردن
point درجه امتیاز بازی
point سب زدن به دایرههای مختلف هدف از 01 به پایین
point باریک کردن
to point to something به چیزی متوجه کردن
to point to something به چیزی اشاره کردن
Now he gets the point! <idiom> دوزاریش حالا افتاد! [اصطلاح]
point اشاره کردن دلالت کردن متوجه کردن نکته
point راس
point مرحله قله
point پایان
point قطبهای باطری یاپلاتین
point به سمت متوجه کردن
point امتیاز
to let it get to that point اجازه دادن که به آنجا [موقعیتی] برسد
point نشان دادن
point نقطه
point اشاره کردن
point متوجه ساختن
point نشانه روی کردن
One point for you. یک درجه امتیاز [ بازی] برای تو.
point هدف گیری کردن
point نوک گذاشتن
point خاطر نشان کردن
point رسد نوک
point نقطه گذاری کردن ممیز
point نوک
point محل یا موقعیت
point نقطه گذاری کردن
point نقطه نوک
point موضوع
point دماغه
point محل
point مرکز راس حد
point جهت
point محل شروع چیزی
point نقط های در برنامه یا تابع که مجددا وارد میشود
point نقط های در تخته مدار یا در نرم افزار که به مهندس امکان بررسی سیگنال یا داده را میدهد
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com