English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
closing head سرهای پرچ
Other Matches
self closing بطور خودکار بسته شونده
closing بستن پیمایش
closing بستن
closing خاتمه عملیات
closing نهایی
closing اخری
closing plug درپوش
closing time زمانتعطیلیمغازهها
closing of account تفریغ حساب
closing prices اخرین قیمت معامله شده
closing date تاریخ انقضاء
closing date اخرین روز اخرین فرصت
closing plug درپوش گلوله درپوش دهانه
closing prices قیمت سهام درپایان روز
critical closing speed سرعت بحرانی پایین
fly front closing پوششدکمه
closing azimuth error اشتباه گرای بستن پیمایش
I look forward to hearing from you soon. [letter closing line] مشتاقم به زودی از شما آگاه شوم. [پایان نامه]
head to head polymer بسپار سر به سر
on/upon one's head <idiom> برای خودش
over one's head <idiom> خیلی سخت برای درک
go head پیش بروید
over one's head <idiom> به مقام بالاتری رفتن
head-on نوک به نوک
head for به سمت معینی در حرکت بودن
head first باکله
head first سربجلو
head first از سر سراسیمه
head-first باکله
head-first سربجلو
head-first از سر سراسیمه
Off with his head ! سرش را ببرید !
to head off عازم شدن [گردش]
keep one's head <idiom>
head up <idiom> رهبر
to go off one's head دیوانه شدن
to get anything into ones head چیزیراحالی شدن یافهمیدن متقاعدشدن
head way پیشرفت
R/W head وسیله
R/W head HEAD WRITE/READ
over head هزینه سربار
off with his head سرش را از تن جدا کنید
head to head رقابت شانه به شانه
head up بردن قسمت جلوی قایق بسمت باد
head way بجلو
head way بلندی طاق سرعت
head way پیشروی
head well مادر چاه
head well چاه پیشکار
keep one's head خونسردبودن
to keep one's head ارام یاخون سردبودن
well head سر چشمه
head out <idiom> ترک کردن
head-on <idiom> برعلیه کسی بودن
head-on <idiom> فرجام مواجه شدن با
head off <idiom> مانع شدن از ،جلوگیری کردن
head off <idiom> به عقب برگشتن
go to one's head <idiom> مغرور شدن
get it through one's head <idiom> فهمیدن ،باورداشتن
per head متوسطمیانگین
from head to f. ازسرتاپا
go head ادامه بدهید بفرماید
go to head of مست کردن
one way head سریکجهته
head down دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
head off دور کردن قسمت جلوی قایق از باد
with head on سربه پیش سر به جلو
keep one's head دست پاچه نشدن
head فرق سرصفحه
head موضوع در راس چیزی واقع شدن
head عنوان مبحث
head راس
head سردرخت
head نوک پیکان
head پیش رو
head موضوع
head سالار عنوان
head بخش بالایی وسیله
head دماغه
head ارتفاع فشاری
head افت
head ارتفاع ریزش سر رولور سر
head دهنه ابزار
head رهبری کردن مقاومت کردن
head دستشویی قایق بالای بادبان
head طول سر اسب بعنوان مقیاس فاصله برنده از نفر بعد
head سرستون
head سرپل توالت ناو
head رهبر یا دسته پیشرو یک ستون
head عناصر اولیه ستون
head سرفشنگ
head خط سر
head عازم شدن سرپل گرفتن
head دربالا واقع شدن
head انتهای میز بیلیارد
head هد
head ضربه با سر
head منتها درجه موی سر
head توپی کامل و سایر متعلقات
head مواجه شدن سرپرستی شدن به وسیله
head فهم
head ریاست داشتن بر رهبری کردن
head شبکه یا بدنه
head سر
head-on شاخ بشاخ
head نوک
head اولین عنصر داده در لیست بودن
head on نوک به نوک
head on روبرو
head راس عدد
head : سرگذاشتن به
head on شاخ بشاخ
head on از طرف سر
head کله
head on از سر
head انتها دماغه
head دیسک مخصوص برای تمیز کردن نوک خواندن / نوشتن دیسک
head اصلی
head رئیس
head وسیله ارتباطی بین آنتن و شبکه کابل تلویزیونی
head دادهای که نشان داده آدرس شروع لیست دادههای ذخیره شده در حافظه است
head ابتداء
head بعد بالایی کتاب یا بدنه
head عمده
head دهانه
head دارای سرکردن
head مهم
head-on روبرو
head-on از طرف سر
head-on از سر
sculptured head پیکره سر ادمی
round head برگردان
sculptured head سردیس
running head خط عنوان هرصفحه در متن
scald head کچلی
raw head نوک خواننده
rivet head کله پرچ
raw head نوک خواندن
read head نوک خواننده
raise its head پدید امدن
read head نوک خواندن
read head هد خواندن راس خواندن
record head نوک ضبط
recording head نوک ضبط
round head سر گرد
she has a well poised head وضع سرش در روی بدنش خیلی خیلی خوش نما است
to knock head سجود
swelled head دارای عقاید بزرگ خود فروش
t head bolt پیچ چکشی شکل " T "
tension head بار کشش
the crown of the head فرق سر
to gather head قوت گرفتن سرپیداکردن
to keep ones head above water خود را از بار بدهی رها کردن
to knock head پیشانی برخاک نهادن
ti lift one's head نیرو گرفتن
to bob one's head کوتاه کردن موی سر کسی
to gather head نیروگرفتن
swelled head خودخواه
static head فشار ایستایی
to poke one's head با سرپایین اویخته راه رفتن
shock head انبوه گیسو
to poke one's head دولادولا راه رفتن
shock head دارای موی فراوان
spear head گروه جلودار
spear head گروه نوک درحمله یا سر جلودار
to pitch on one's head از سر پرت شدن
to hit someone on the head بر سر کمی زدن
spindle head سر هرزگرد
to knock head چیزی که عبارت ازگذاشتن پیشانی بر روی زمین
splash head پاشش گیر
to hide one's head ازشرمساری پنهان شدن پناه بردن
my head aches سرم درد میکند
long head زیرکی
lose one's head دیوانه شدن
lost head افت بار
lunk head ادم کله خر
magnetic head نوک مغناطیسی
magnetic head هد مغناطیسی
mast head نوک دکل کشتی
movable head با نوک متحرک
moving head با نوک متحرک
navigation head بارانداز کنار اسکله دریایی محل مبادله بار کشتیها دراسکله
long head دوراندیشی
letter head کاغذیکه نشان چاپی دارد
it turned my head سرم را بدوران انداخت یا گیج کرد
keep one's head above water رهایی یافتن
keep one's head above water قصر دررفتن
knock on the head خنثی کردن
knock on the head باطل کردن
knock on the head نقش بر اب کردن
knock one on the head مشت بر کله کسی زدن
knurled head سر عدسی اج دار
lapping head سمبه توپ
lapping head سمبه فلزی
letter head سر کاغذ
net head ارتفاع موثر
output per head تولید سرانه
output per head بازده سرانه
poppy head خشخاش ارایش گلدسته واردربالای صندلیهای کلیسا
power head سر موتور
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com