Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 129 (7 milliseconds)
English
Persian
coats of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
Other Matches
coats
پوشاندن
coats
اندودن
coats
پوشاندن روکش کردن
coats
روکش
coats
نیمتنه
coats
کت
coats
لایه
coats
روکش کردن استر کردن
coats
پوشش
coats of mail
زره نیم تنهای
trench coats
پالتو کمربنددار
frock coats
نیم تنه دامن بلند مردانه فراک
trench coats
پالتو بارانی نظامی
short coats
جامه کوتاه که به بچهای که تا اندازهای بزرگ شده بپوشانند چون نیم تنه
morning coats
نیم تنه دامن گرد
up in arms
مسلح واماده جنگ
under arms
مجهز باسلحه سبک و انفرادی
to take arms
جنگ اغاز کردن
in arms
مسلح
under arms
تحت سلاح
to take up arms
مسلح شدن
take up arms
<idiom>
آماده جنگیدن
up in arms
<idiom>
آماده حمله
all arms
کلیه نیروها
arms
جنگ افزار
in arms
<idiom>
آماده جنگیدن
arms
نشان دولتی نیرو
sling arms
حالت بند فنگ
to cross the arms
دست بسینه گذاشتن
side arms
جنگ افزارکمری
side arms
اسلحه کمری
to fling out ones arms
بازوهاراناگهان گشادن
to fly to arms
اماده جنگ شدن
to fly to arms
سلاح برداشتن
to fold in ones arms
دراغوش گرفتن
stack arms
فرمان چاتمه فنگ
spiral arms
بازوهای مارپیچی
to carry arms
سلاح برداشتن
stack arms
چاتمه کردن تفنگها
stack arms
تفنگها راچاتمه کنید
supply arms
یکانهای تدارکاتی یا ادارات وقسمتهای امادی
supporting arms
نیروی پشتیبانی کننده یکانهای پشتیبانی کننده
suspension of arms
اتش بس موقت
suspension of arms
اعلام اتش بس موقت یا تعلیق موقت حالت جنگی
suspension of arms
اتش بس
to bear arms
سربازی کردن
to bear arms
خدمت نظام کردن
to carry arms
سربازشدن
to keep at arms length
دوری کردن از
to keep at arms length
اشنائی نکردن با
comrades in arms
همخدمت
to present arms
پیش فنگ کردن
arms race
مسابقه تسلیحاتی
To lay down ones arms .
اسلحه رابزمین گذاشتن
with open arms
<idiom>
با گرمی استفاده کردن
to keep at arms length
<idiom>
رو ندادن
achievement of arms
مجموعه ای از نشان های زرهی
with folded arms
دست به سینه
to call to arms
اعلام دست به اسلحه کردن
comrades in arms
سرباز
comrade in arms
همخدمت
comrade in arms
سرباز
to lay down arms
ترک جنگ کردن
to lay down ones arms
سلاح خودرا بزمین گذاشتن
to pile arms
چاتمه زدن
to present arms
نشانه روی کردن
to trainb arms
تفنگ رابایک دست وتقریباموازی بازمین نگاه داشتن
with arms folded a
دست بسینه
with folded arms
دست بسینه
with the arms crossed
دست بسینه
with open arms
بااغوش باز بابازوهای گشاده
small arms
جنگ افزارسبک یا کالیبر کوچک
combined arms
مرکب
fire arms
اسلحه ی گرم
inspection arms
سلاح برای بازدید حاضر بازدید اسلحه اسلحه رابازدید کنید
king of arms
متصدی تشخیص وتعیین نشانهای خانوادگی
man at arms
سرباز
master at arms
درجه دار انتظامات ناو درجه دار ارشد ناو
oder arms
پافنگ
order arms
فرمان پافنگ
order arms
پافنگ
combined arms
یکان مرکب
combined arms
رستههای مرکب
combat arms
یکان رزمی یکان درگیر در رزم
small arms
سلاحهای کالیبر کوچک
coat of arms
نشان یا علامت دولت یاخانواده وامثال ان
arms control
کنترل جنگ افزار
arms control
کنترل سلاح
bear arms
تحت سلاح رفتن
bear arms
سلاح به دست گرفتن خود را به خدمت معرفی کردن
carry arms
دوش فنگ
small arms
سلاحهای سبک
combat arms
رسته رزمی
order arms
فرمان بجای خود در حال مسلح بودن با تفنگ
orders arms
پافنگ
passage at arms
زدو خورد
right shoulder arms
فرمان دوش فنگ
port arms
پیش فنگ
port arms
فرمان پیش فنگ پیش فنگ کردن
present arms
پیش فنگ
right shoulder arms
فرمان ازراست نظام
present arms
سلام درحال پیش فنگ
present arms
پیش فنگ کردن
present arms
پیش فنگ فرمان پیش فنگ
profession of arms
تخصص نظامی گری
profession of arms
شناخت رسته ها اشنایی با رسته ها
sergeant at arms
مامور اجرا
sergeant at arms
فراش
passage at arms
پیکار
shoulder arms
دوش فنگ
passage at arms
نبرد مواقعه
passage of arms
نبرد
passage of arms
رزم
passage of arms
جنگ
passage of arms
زد و خورد
sergeant at arms
مامور اجرا و انتظامات
The jacket is too tight in the arms.
این ژاکت بازوهایش تنگ است.
arms control measures
مقررات کنترل جنگ افزار اقدامات کنترلی جنگ افزار
arms material position
شغل همه رستهای
combat support arms
یکان پشتیبانی رزمی
combat support arms
رسته پشتیبانی رزمی
combined arms army
ارتش مرکب
combined arms army
ارتش مختلط ارتش متشکل از نیروهای مرکب
combined arms team
تیم مرکب
combined arms team
تیم رستههای مرکب
to pinion the arms of a person
کت کسیرا بستن
roller board and arms
بازوهاوبردغلتک
To fling ones arms round some bodys neck .
دست را دورگردن کسی انداختن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com