Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 163 (9 milliseconds)
English
Persian
cock of the walk
پهلوان میدان
Other Matches
cock-up
خر تو خر
cock-up
سر در گمی
to cock something up
بهم زدن چیزی
to cock something up
زیرورو کردن چیزی
cock
پرنده نر
cock
کج نهادگی کلاه
cock
چخماق تفنگ
cock
:مثل خروس جنگیدن گوش ها را تیز وراست کردن
cock
کج نهادن
cock
یک وری کردن
cock
مسلح کردن
cock
چخماق کشیدن ضربه زدن به چاشنی
cock-up
شلوغی
to cock something up
تباهی کردن
cock
خروس
cock-ups
سر در گمی
cock-ups
شلوغی
gauge cock
اندازه نما
stop cock
شیر
game cock
خروس جنگی
gland cock
شیر جعبه اببندی
fighting cock
خروس جنگی
discharge cock
شیر تخلیه
cock pheasant
قرقاول نر
cock loft
اطاق زیرشیروانی
cock horse
اسب چوبی
cock horse
اسپ
cock fighting
بهم انداختن خروسان
cock-ups
خر تو خر
stop cock
شیرسماوری
pete cock
شیربخار
hen and cock
مرغ وخروس
weather cock
باد نما ادم دمدمی مزاج
heath cock
خروس کولی باقرقره سیاه نر
moor cock
خروس کولی
pet cock
شیر بخار
pet cock
شیر هوا
pete cock
شیر کوچک که ازان هوا یابخار بیرون می اید
pete cock
شیر هوا
shuttle cock
توپ بدمینتون
stop cock
شیر بستن جریان اب
hay cock
پشته علف
hay cock
تل علف
hay cock
کومه مخروطی از علف خشک علف
cock fighting
خروس بازی
cock fight
جنگ خروسان
half cock
چخماق در حال نیم پا
turkey cock
بوقلمون نر
bibb cock
شیر اب سرکج
at half cock
از بند دوم رد شده
air cock
شیر هواگیری
cock a hoop
لافزن
sea cock
شیر دریا
cock-a-hoop
شادی کنان
cock-a-hoop
بادکنان
drain cock
لوله تخلیه
cock boat
کرجی کوچک
cock eyed
احمق
cock a hoop
سرمست
cock eyed
کودن
cock eyed
ناجور
cock a hoop
شادومغرور
cock feather
پر وصل به کمان
cock eyed
لوچ
walk out on
ترک گفتن
walk out on
خالی ازسکنه کردن
to walk in
قدم نهادن در
walk-on
بازیگر فرعی
walk off with
دزدیدن
walk off with
بلند کردن
walk out
اعتصاب کردن
walk out
کاری راناگهان ترک کردن
to walk
به تکرار ظاهر شدن روحی به محلی
to walk in
توآمدن
to walk in
واردشدن
walk-up
آپارتمان طبقهی اول
He can hardly walk.
بزور راه می رود
walk all over someone
<idiom>
براحتی برنده شدن
walk away/off with
<idiom>
دزدیدن
walk out
<idiom>
ناگهانی رفتن
walk (all) over
<idiom>
انجام هرکاری که دوست داشته باشه
walk-up
بی آسانسور
to walk
قدم زدن
to walk in
داخل شدن
walk through
بررسی هر مرحله از یک نرم افزار
walk out on
قال گذاشتن
to walk off
ناگهان رفتن
to walk off with
دزدیدن
walk
مسابقه راهپیمایی
walk
گام معمولی اسب
i know you by your walk
میشناسم
i know you by your walk
من شما را از گام برداری
to go for a walk
گردش رفتن
go for a walk
گردش رفتن
do not walk
راه نروید
walk
راه پیما
to walk away with
ربودن
to walk away with
دزدیدن
to walk off with
ربودن
walk
پیاده رو
walk
راه رفتن گام زدن
walk
گردش کردن پیاده رفتن
walk
گردش کننده راه رونده
to take a walk
گردش کردن یا رفتن
take me for for a walk
مرابه گردش ببرید
take a walk
گردش کردن
walk
گردش پیاده گردشگاه
walk
راه رو
cock-and-bull story
چاخان
cock-and-bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock a doodle doo
نامی که بچه بخروس میدهد
cock a doodle doo
قوقو
air relief cock
مجرای تهویه
cock-and-bull stories
چاخان
cock-and-bull stories
داستان جعلی برای تعریف ازخود
cock and bull story
چاخان
cock and bull story
داستان جعلی برای تعریف ازخود
oil drain cock
شیر تخلیه روغن
walk the plank
<idiom>
مجبور به استعفا شدن
walk the plank
<idiom>
مجبور به ترک کشتی بوسیله دزدان دریایی
to walk on eggshells
<idiom>
در برخورد با فردی یا موقعیتی بیش از اندازه مراقب بودن
cat-walk
راهرو باریک
walk of life
پیشه
walk of life
شغل
to walk around the block
دور بلوک خیابان راه رفتن
walk the floor
<idiom>
بیقرار بودن
cat walk
راه رو اویخته
walk-ups
بی آسانسور
to walk . To go on foot.
پیاده رفتن
walk-in wardrobe
راهرویجارختی
parapet walk
سنگرقدم زدن
sheep walk
چراگاه گوسفند
walk-ups
آپارتمان طبقهی اول
milk walk
دور
code walk through
گردش درطول برنامه
gravel walk
جاده سنگ فرش
gravel walk
سنگ فرش
side walk
پیاده رو
to walk fast
تندراه رفتن
walk back
شل کردن
walk on air
<idiom>
روی ابرها راه رفتن (ازخوشحالی)
walk of life
<idiom>
طرز زندگی کردن
cat walk
تک گذر
to walk a bicycle
دوچرخه را با دست بردن
to walk the boards
بازیگری کردن
to walk the chalk
بوسیله درست راه رفتن ازمیان خطهای گچ کشیده هوشیاری خود را ثابت کردن
cat walk
ادم رو
to walk the plank
چشم بسته روی الواری که دربغل کشتی نصب سده راه رفتن وتوی دریا افتادن
walk back
به عقب خم شوید
milk walk
گشتی که شیر فروش میزند گشت
by product cock oven plant
محصولات فرعی کک سازی
He is trying to run before he has learned do walk.
<proverb>
او مى خواهد قبل از آنکه راه رفتن را یاد بگیرد شروع به دویدن کند.
To walk with firm steps .
با قدمهای محکم راه رفتن
Lets go for a walk ( stroll) .
برویم یک قدری بگردیم ( قدمی بزنیم )
He cannot sit up, much less walk
[ to say nothing of walking]
.
او
[مرد]
نمی تواند بنشیند چه برسد به راه برود.
To sit (walk) straight.
راست نشستن ( راه رفتن )
covered parapet walk
گذرگاهسنگرسرپوشیده
To walk with ones feet wide apart.
گشاد گشاد راه رفتن
Lets walk to the edge of water.
بیا تا لب آب قدم بزنیم
We had a nice long walk today.
امروز یک پیاره روی حسابی کردیم
You cannot make a crab walk straight .
<proverb>
نمى توان خرچنگ را واداشت منظم و صاف راه برود .
learn to walk before yaou run.
<proverb>
قبل از اینکه بدوى راه رفتن را یاد بگیر.
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com