English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 168 (8 milliseconds)
English Persian
coffee shop قهوه خانه
coffee shop رستوران
Other Matches
I'd like some coffee. من یه مقدار قهوه میخواهم.
coffee قهوه
coffee درخت قهوه
coffee room خوارک خانه
coffee room اطاق ناهارخوری درمهمانخانه
we had coffee of a kind یکجورقهوهای داشتیم یاخوردیم
coffee tree درخت قهوه
iced coffee قهوه سرد
coffee roaster اسباب بودادن قهوه
coffee roaster قهوه بوده
coffee house قهوه خانه
white coffee شیرقهوه
coffee berry بن قهوه
coffee berry دانه قهوه
black coffee قهوه سیاه
decaffeined coffee قهوه بدون کافئین
black coffee قهوه بی شیر
I'd like a cup of coffee, please. لطفا یک فنجان قهوه میخواهم.
white coffee قهوه با شیر
coffee break تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee break تنفس
coffee breaks تعطیل چند دقیقهای کار برای استراحت و صرف قهوه
coffee breaks تنفس
coffee mills قهوه خرد کن
coffee pots قهوه جوش
coffee pots کتری قهوه
coffee pots قهوه ساز
coffee pots قوری قهوه
coffee mug لیوانقهوه
coffee spoon قاشققهوه
black coffee قهوه بدون شیر
coffee bar محلفروشقهوهواسنک
coffee bean دانهدرختقهوه
coffee morning آنچهدرصبحدرخانهافرادرویدهد
I could do with a cup of coffee. از یک فنجان قهوه بدم نمی آید
irish coffee قهوه داغ شیرین با ویسکی ایرلندی و کرم
black coffee قهوه تلخ
coffee and milk شیر قهوه
coffee and milk قهوه و شیر
coffee table میزپیشدستی
coffee tables میزپیشدستی
coffee grinders حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee grinder حرکت دورانی یک پای ژیمناست با دو دست روی زمین
coffee grounds تفاله قهوه
coffee mills دستگاهی که با آن دانههای قهوه را آرد میکنند
The coffee is piping hot. این قهوه خیلی داغ است
coffee-table books کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
Would you care for a cup of coffee? آیا دوست دارید یک لیوان قهوه داشته باشید؟
vacuum coffee maker تخلیهقهودرستکن
Neapolitan coffee maker قهوهسازناپلی
coffee-table book کتاب پر تصویر و بزرگ و پر جلایی که روی میزپیشدستی قرار میدهند
to pulp coffee beans دانههای قهوه را مغز کن
espresso coffee maker قهوهجوش
automatic filter coffee maker صافیقهوهجوشاتوماتیک
A strong (weak)coffee (tea,etc. ) قهوه ( چای وغیره ) پررنگ (کم رنگ )
shop مغازه
shop کارگاه تعمیرگاه
shop دکان
shop فروشگاه
keep shop دکانداری کردن
shop خریدکردن
shop around <idiom> به مغازههای مختلفی برای خریدچیزی رفتن
shop کارخانه خرید کردن
shop محل ساخت
shop کارخانه
shop کارگاه
to keep shop دکان داشتن
shop مغازه گردی کردن دکه
to keep shop دکان داری کردن
union shop مغازه یاکارگاهی که اعضای خارج از اتحادیه کارگری رامیپذیرد مشروط باینکه بعداعضو شوند
grocer's shop خواربار فروشی
union shop یکی از اصول سیستم سندیکایی که به موجب ان کارگرانی که عضو اتحادیه نیستند می توانند استخدام شوند ولی پس از استخدام باید به عضویت اتحادیه درایند
food shop بقالی
welding shop کارگاه جوشکاری
winding shop کارگاه سیم پیچی
window shop به کالاهای درون ویترین مغازه نگاه کردن
grocer's shop بقالی
pawn shop مغازهی کارگشایی و گروبرداری
shop floor کارگرانکارخانهدرمقایسهبامدیران
shop-soiled آسیبدیدهوکثیف
talk shop <idiom> درموردکار شخصی صحبت کردن
antique shop فروشگاه اشیاء عتیقه
shop assistant دستیار مغازه دار
sex shop فروشگاهمربوطبهلذاتجنسی
shop steward رئیس گروه
shop stewards رئیس گروه
chemist's shop داروخانه
food shop خواربار فروشی
betting shop جائیکهرویاسبهاشرط بندی میکنند
chip shop مغازهایکهدر آنموادخوراکیفروختهمیشود
sweet shop مغازهشیرینیوسیگارفروشی
corner shop مغازهکوچک
to shut up a shop مغازه ای را بستن
shop fronts ازاره نمای بنا
shop front ازاره نمای بنا
die shop حدیده سازی
dram shop جایگاه نوشابه فروشی
electroplating shop کارگاه عملیات گالوانیزهای
field shop کارگاه صحرایی
field shop تعمیرگاه صحرایی
fitting shop کارگاهی که در انجا اجزای ماشین را سوار میکنند کارگاه مونتاژ
jumble shop دکانی که خرده ریز و کالای گوناگون ارزان و نیمدار دران میفروشند
lathe shop تراشکاری
lathe shop کارگاه تراشکاری
machine shop کارگاه محاسبات ماشینی
tea shop نهارخوری قهوه خانه
maintenance shop کارگاه تعمیر و نگهداری تعمیرگاه
milling shop کارگاه فرزکاری
cartwright's shop دوچرخه سازی
break into a shop دکانی را زدن
bucket shop جای شرط بندی وقمار روی سهام و مانند ان
closed shop سیستم بسته
closed shop با کارکردانحصاری
closed shop موسسه کارشناسی
closed shop قانون عضویت اجباری دراتحادیههای کارگری
tea shop رستوران
acre shop حق الارض
assembly shop کارگاه مونتاژ
base shop تعمیرگاه نگهداری امادگاهی تعمیرگاه پایگاهی
base shop تعمیرگاه پادگانی
beauty shop ارایشگاه
beauty shop سالن ارایش وزیبایی
molding shop کارگاه قالب گیری
tuck shop مغازه حلویات
shop boy شاگرد
shop drawing نقشه یا تفصیل مشخصات فنی که بکارخانهای فرستاده میشود
shop girl شاگرد دکان
shop girl شاگرد پادو
shop keeper صاحب دکان
shop lifter دکان بر
shop lifter دزد مشتری نما
shop lifting دزدی از مغازه ها
shop boy پادو
shop supply اماد تعمیرگاهی
shop supply وسایل لازم برای تعمیرگاه تدارک کردن تعمیرگاه
shop test ازمایش کارگاهی
smith's shop اهنگری
smith's shop کارگاه اهنگری
to talk shop در باره کار صحبت کردن
tommy shop دکان خواربارفروشی یانانوایی
tuck shop مغازه قنادی
shop boy شاگرد دکان
repair shop تعمیرگاه
repair shop workshop
open shop بنگاه دارای سیستم استخدام ازاد
open shop سیستم باز
open shop با کارکرد ازاد
pattern shop کارگاه مدل سازی
print shop بسته گرافیکی ساده که چندین خدمت چاپی را بخوبی انجام میدهد
pro shop فروشگاه باشگاه حرفهای
nickel shop ساچمه نیکلی
railway shop تعمیرگاه راه اهن
shop keeper دکان دار
mobile repair shop تعمیرگاه سیار
fish and chip shop جائیکهغذاهاییمثل"ماهیسرخشده" "سوسیس"وغیرهمیفروشد
shop or work drawing نقشه در حین انجام کار
bull in a china shop <idiom> کسی که همه چیزرا به هم میریزد
loam molding shop قالب گیری ماسهای
plate molding shop مدلسازی
machine shop tool ابزار ماشینی
The goods in this shop could not be flogged. اجناس این مغازه باد کرده
automatic turning shop کارگاه تراشکاری
hand molding shop قالبریزی دستی
ingot dressing shop پرعیار کردن شمش
This shop deals in goods of all sorts . دراین مغازه همه چیز معامله می شود
I walked past the shop ( store ) . از جلوی فروشگاه گذشتم
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com