English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
cold blast pig iron اهن خام دمیده سرد شده
Other Matches
cold iron watch پاس ایمنی
cold iron watch پاس موتورخانه کشتی
cold spell or cold snap <idiom> یک جعبه هوای سرد
blast it مرده شورش را ببرد
blast ترکش
blast ضربه انفجار
blast منفجر شدن بوق کوتاه سوت کوتاه
blast برخاستن از سکوی پرتاب
blast دمیدن
blast هوای دم کوره بلند دم
blast ربع داده در یک وسیله قابل برنامه ریزی ROM
blast سوزاندن
blast صدای ترکیدن ترکاندن
blast سوز
blast وزش
blast باد
blast-off پرواز
blast off شروع بپرواز کردن
blast off پرواز
blast جریان هوایا بخار
blast انفجار
blast صدای انفجار
blast آزاد کردن بخش هایی از حافظه که قبلاگ اختصاص داده شده بودند
blast دم
out of blast <adj.> خراب [ازکارافتاده]
blast ضربه به گوی برای خروج ازماسه یا شن نرم
to blast something با صدای خیلی بلند بازی کردن [آلت موسیقی]
out of blast <adj.> ازکارافتاده
blast-off شروع بپرواز کردن
blast صدای شیپور بادزدگی
air blast هوای دم
blast effect اثر موج انفجار
hot blast هوای دم داغ
blast effect اثر انفجار
blast box اطاقک هوا
full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
at full blast <adv.> در حداکثر قدرت یا شدت
blast line مسیرموج انفجار خط موج انفجار
fire blast یرقان سوزنده گیاهی
To blast the opposition . مخالفین راکوبیدن
blast furnaces کوره مرتفع
blast furnaces کوره بلند
blast furnaces کوره ذوب اهن
blast furnaces کوره قالبگیری اهن
blast furnace کوره مرتفع
blast furnace کوره بلند
blast furnace کوره ذوب اهن
blast furnace کوره قالبگیری اهن
short blast بوق کوتاه
blast pressure فشار کوره بلند
sand blast شن باران کردن
prolong blast سوت بلند
blast through alphanumerics حروفی که در یک ترمینال تصویری در حالت گرافیکی قابل نمایش اند
blast valve سوپاپ ازاد کننده هوای گرم برای صعود بالن
blast wave موج انفجار
blast line مسیر موج ضربتی
blast main لوله دم
blast pipe لوله دم
blast nozzle افشانک دم
blast grit ماسه هوا داده شده
blast nozzle شیپوره دم
shot blast ساچمه پاشیدن
short blast سوت کوتاه
short blast اژیر کوتاه ناو
blast furnaceman مسئول یا متصدی کوره بلند
blast roasting تشویه با هوای دم
blast furnace slag تفاله کورههای مرتفع روباره کوره بلند
Blast (damn) this life. تف ولعنت کردن
hot blast main هدایت هوای دم داغ
commutator air blast بادبزن جابجاگر
air blast transformer مبدل بادی
blast furnace slag روباره تفاله کوره بلند
blast furnace plant تاسیسات کوره بلند
blast hole drill مته دورانی که با هوای فشرده خورده سنگها را ازسوراخ خارج میکند
blast injection engine موتور تزریق دم
blast furnace gas گاز کوره بلند
blast furnace gun وسیله تزریق کوره بلند
blast furnace coke کک کوره بلند
blast furnace burden بار کوره بلند
gas blast switch کلید جریان گاز
hot air blast دم گرم
hot blast cupola کوپل هوای گرم
lead blast furnace کوره بلند سربی
sand blast unit واحد ماسه پاشی
sand blast nozzle شیپوره ماسه پاشی
pre mature blast انفخار زودرس
jet blast deflector توری محافظ
foamed blast furnace slag سرباره کوره بلند
blast furnace gas main لوله اصلی گاز کوره بلند
cold سرماخوردگی
cold بدون آماده بودن
to keep cold دست پاچه نشدن
cold نه گرم
cold خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
i f. cold سردم است
out in the cold <idiom> تنها
out cold <idiom> به کما رفتن
cold روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold روشن کردن یک کامپیوتر
cold زکام سردشدن یا کردن
cold سرما
keep cold دست پاچه نشدن
cold اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
it is cold سرد است
I have a cold. من سرما خورده ام. [پزشکی]
keep cold خونسردی خود را حفظ کردن
It's too cold. آن خیلی سرد است.
cold light نور سرد
cold shut جوش سرد
cold shortness سرد شکنندگی
cold shortness قابلیت شکست سرد
cold short شکسته سرد
cold short شکنندگی در سرما
cold reduce نورد کردن در حالت سرد
cold rubber لاستیک سرد
cold rolling عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold roll نورد کردن در حالت سرد
cold riveting پرچکاری سرد
cold spot نقطه سرماگیر
cold redrawing دوباره کشی سرد
cold heartedness بی عاطفگی
cold heartedly ازروی بی عاطفگی
cold heartedly باخون سردی
cold hearted بی عاطفه
cold glue چسب سرد
cold galvanize گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold forming حالت دهی در حالت سرد
cold form در حالت سرد شکل دادن
cold fault نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold extrusion فشردگی سرد
cold extrusion تراکم سرد
cold extrude فشردگی سرد
cold heartedness بیرحمی
cold infusion خیسانده
cold rating خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold plug شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold pig اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
it is proof against cold سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
cold mix امیخته سرد
cold livered خون سرد
cold livered بی عاطفه
cold link پیوند دستی
cold link پیوند سرد
cold is merely privative گرما نیست
nurse a cold سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
cold is merely privative سرما چیزی جز عدم
cold infusion اب
cold extrude تراکم سرد
cold coolant مخزنخنککننده
head cold نزله
cold turkey به طور صریح و بیپرده
cold thrust ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold turkey بلامقدمه
cold turkey بدون آمادگی
cold turkey بدون تهیه وتدارک
cold turkey خمار
cold test ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage اهنگری کردن در حالت سرد
i wonder he did not catch cold تعجب میکنم
head cold سرماخوردگی معمولی زکام
he is recovered from his cold سرما خوردگی او برطرف شد
exposure to cold درمعرض سرما بودن
deep cold سرمای ژرف
cold fish غیر احساساتی
stone-cold بسیارسرد
cold air هوایخنک
cold working شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working سردکاری
cold work کار سرد
cold work عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
cold turkey بیرو دربایستی
i wonder he did not catch cold که سرما نخورد
cold turkey محروم
cold turkey ترک اعتیاد
slight cold سرما خوردگی کم یا جزئی
paradoxical cold سرمای تناقضی
cold straining تغییر بعد نسبی در حالت سرد
cold strain تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold steel جنگ افزار سرد
cold steel اسلحه سرد
cold starting راه اندازی در حالت سرد
cold start boot cold
cold start شروع سرد
cold start روش بازنشاندن کامپیوتر
to benvmb with cold از سرما بیحس کردن
to catch cold سرماخوردن
cold sweat سردخو
cold strength استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
cold sweat عرق سرد
cold storage سردخانه
cold frames سرما دورکن
cold frame سرما دورکن
we were perished with cold از سرما مردیم
to shiver with cold از سرمالرزیدن
to grow cold سردشدن
to catch cold زکام شدن
cold start دوباره روشن کردن
some cold water مقداری آب سرد
cold sores تاول تبخالی
cold sore تاول تبخالی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com