Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (2 milliseconds)
English
Persian
cold heartedness
بی عاطفگی
cold heartedness
بیرحمی
Other Matches
cold spell or cold snap
<idiom>
یک جعبه هوای سرد
faint heartedness
بزدلی
stout heartedness
جرات
hard heartedness
سنگدلی
half heartedness
بی میلی سردی
free heartedness
ازادگی
free heartedness
رک گوئی
faint heartedness
فتور
false heartedness
خیانت
faint heartedness
ترسوئی
half heartedness
عدم خلوص
free heartedness
سخاوت
hard heartedness
قساوت
open heartedness
خوش گمانی
open heartedness
رک گویی صداقت
open heartedness
راست بازی
light heartedness
خوشدلی
kind heartedness
خوش قلبی
kind heartedness
مهربانی
stout heartedness
قوت قلب
keep cold
خونسردی خود را حفظ کردن
i f. cold
سردم است
to keep cold
دست پاچه نشدن
out in the cold
<idiom>
تنها
out cold
<idiom>
به کما رفتن
it is cold
سرد است
cold
بدون آماده بودن
keep cold
دست پاچه نشدن
It's too cold.
آن خیلی سرد است.
cold
روشن کردن یک کامپیوتر
cold
سرما
cold
سرماخوردگی
cold
زکام سردشدن یا کردن
cold
خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold
اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold
روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold
نه گرم
I have a cold.
من سرما خورده ام.
[پزشکی]
cold steel
اسلحه سرد
cold starting
راه اندازی در حالت سرد
cold steel
جنگ افزار سرد
deep cold
سرمای ژرف
cold straining
تغییر بعد نسبی در حالت سرد
nurse a cold
سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
cold start
boot cold
cold start
شروع سرد
cold start
روش بازنشاندن کامپیوتر
cold start
دوباره روشن کردن
paradoxical cold
سرمای تناقضی
slight cold
سرما خوردگی کم یا جزئی
cold strength
استحکام در حالت سرد مقاومت در حالت سرد
i wonder he did not catch cold
که سرما نخورد
exposure to cold
درمعرض سرما بودن
cold working
شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working
سردکاری
cold work
کار سرد
cold strain
تغییر بعد یافتن در حالت سرد
cold work
عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
it is proof against cold
سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
cold thrust
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
he is recovered from his cold
سرما خوردگی او برطرف شد
head cold
سرماخوردگی معمولی زکام
head cold
نزله
cold test
ازمایشی برای تعیین حداقل دمای لازم برای عبور ازادانه سیال
cold swage
اهنگری کردن در حالت سرد
i wonder he did not catch cold
تعجب میکنم
to go through cold turkey
<idiom>
رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد
[به ویژه هروئین]
to stop cold something
چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold.
غذا سرد است.
cold cuts
گوشت پخته سرد
some cold water
مقداری آب سرد
He is sky -cold.
<proverb>
آدم آسمان جلى است .
in cold blood
<idiom>
خیلی خونسرد
get cold feet
<idiom>
درآخرین لحظات ترسیدن
cold turkey
<idiom>
ترک کردن اعتیاد بدون دارو
to feel cold
از سرما یخ زدن
to feel cold
احساس سردی کردن
to go cold turkey
یکدفعه اعتیادی را ترک کردن
[روانشناسی]
[پزشکی]
cold turkey
بوقلمون سرد
[آشپزی]
cold turkey
ترک اعتیاد بلامقدمه
to get cold feet
نامطمئن شدن
catch a cold
<idiom>
سرما خوردن
I was shivering all over with cold .
از سرما مثل بید می لرزیدم
I feel cold.
سردم است
cold sweat
سردخو
cold sweat
عرق سرد
cold storage
سردخانه
cold frames
سرما دورکن
cold frame
سرما دورکن
we were perished with cold
از سرما مردیم
to shiver with cold
از سرمالرزیدن
to grow cold
سردشدن
to catch cold
زکام شدن
to catch cold
سرماخوردن
cold turkey
ترک اعتیاد
cold turkey
محروم
cold turkey
خمار
To kI'll someone in cold blood.
درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
stone-cold
بسیارسرد
cold fish
غیر احساساتی
cold coolant
مخزنخنککننده
cold air
هوایخنک
cold turkey
بیرو دربایستی
cold turkey
به طور صریح و بیپرده
cold turkey
بلامقدمه
cold turkey
بدون آمادگی
cold turkey
بدون تهیه وتدارک
to benvmb with cold
از سرما بیحس کردن
cold extrusion
تراکم سرد
cold blooded
خونسرد
cold bloodedness
خون سردی
cold blood
خون سردی
cold bath
ابتنی با اب سرد
catch cold
زکام شدن
catch cold
سرما خوردن
blow cold
هوای سرد دمیدن
asphalt cold
اسفالت سرد
cold sores
تاول تبخالی
cold sore
تاول تبخالی
cold snaps
یخ بندان بی مقدمه
cold snap
یخ بندان بی مقدمه
cold blooded
بی عاطفه
cold body
منبع سرد
cold extrude
فشردگی سرد
cold extrude
تراکم سرد
cold draw
در حالت سرد کشیدن سردکشی
cold die
حدیده سرد
cold cracking
ترک خوردگی فلز سرد
cold chisel
قلم سردکار
cold cathode
کاتد سرد
cold brittleness
شکنندگی سرد
cold brittleness
شکستگی سرد
cold boot
راه اندازی سرد
cold boot
روشن کردن کامپیوتر و بارکردن سیستم عامل به درون ان
cold-shoulders
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulders
خونسرد
cold fronts
جبهه هوای سرد
cold front
پیشان هوای سرد
cold front
جبهه هوای سرد
cold-blooded
خون سرد
cold war
جنگ تبلیغاتی وروانی
cold war
جنگ تبلیغاتی ومطبوعاتی
cold war
جنگ سرد
ice-cold
مثل یخ
ice-cold
فوق العاده سرد
ice cold
مثل یخ
cold fronts
پیشان هوای سرد
common cold
سرماخوردگی
cold-shouldering
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldering
خونسرد
cold-shouldered
بی اعتنایی کردن به
cold-shouldered
خونسرد
cold-shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder
خونسرد
cold shoulder
بی اعتنایی کردن به
cold shoulder
خونسرد
cold cuts
گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold cream
یکجور مرهم
common cold
زکام
common cold
گریپ نزله
ice cold
فوق العاده سرد
cold extrusion
فشردگی سرد
cold link
پیوند سرد
cold reduce
نورد کردن در حالت سرد
cold roll
نورد کردن در حالت سرد
cold riveting
پرچکاری سرد
cold infusion
اب
cold infusion
خیسانده
cold heartedly
ازروی بی عاطفگی
cold heartedly
باخون سردی
cold hearted
بی عاطفه
cold is merely privative
سرما چیزی جز عدم
cold rating
خروجی ماکزیمم موتور جت بدون استفاده از سیستم پس سوز
cold war
عموما" به مبارزات تبلیغاتی بلوکهای شرق و غرب علیه یکدیگربخصوص بعد از جنگ جهانی دوم اطلاق میشود
cold light
نور سرد
cold livered
بی عاطفه
cold livered
خون سرد
cold mix
امیخته سرد
cold pig
اب سردی که روی ادم خوابیده میریزند تابیدارشود
cold plug
شمعی با الکترود عایق شده کوتاه
cold link
پیوند دستی
cold is merely privative
گرما نیست
cold redrawing
دوباره کشی سرد
cold short
شکسته سرد
cold form
در حالت سرد شکل دادن
cold forming
حالت دهی در حالت سرد
cold shortness
سرد شکنندگی
cold rolling
عملیاتی که برای افزایش سختی و استکام فولاد روی ان صورت میگیرد
cold shut
جوش سرد
cold shortness
قابلیت شکست سرد
cold rubber
لاستیک سرد
cold fault
نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold short
شکنندگی در سرما
cold glue
چسب سرد
cold spot
نقطه سرماگیر
cold galvanize
گالوانیزه کردن در حالت سرد
cold work steel
فولاد کارسرد
to quit something cold turkey
چیزی را یکدفعه ترک کردن
[مانند سیگار یا الکل]
give someone the cold shoulder
<idiom>
با کسی نامهربان بودن
cold working property
قابلیت عملیات شکل دهی وچکش کاری فلزات
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com