Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 201 (10 milliseconds)
English	Persian
cold rubber	لاستیک سرد
Other Matches
cold spell or cold snap <idiom>	یک جعبه هوای سرد
rubber	کائوچو لاستیکی
rubber	لاستیک
rubber	رزین
rubber	ابریشمی یا کاپوت مالنده یاساینده
rubber bands	نوارکش
synthetic rubber	لاستیک همگذاشت
synthetic rubber	لاستیک ساختگی
synthetic rubber	لاستیک مصنوعی
rubber-stamps	تصدیق کردن
rubber-stamps	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamps	مهر لاستیکی
rubber-stamping	تصدیق کردن
rubber-stamping	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamping	مهر لاستیکی
rubber-stamped	تصدیق کردن
rubber-stamped	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamped	مهر لاستیکی
rubber-stamp	تصدیق کردن
to metallizo rubber	گوگرد زدن پلاستیک و انراکشدارتر کردن
rubber thread	ریسمانلاستیکی
rubber bands	کش
butyl rubber	لاستیک بوتیل
rubber bands	نوار لاستیکی
rubber band	کش
india rubber	لاستیک هندی
india rubber	ساخته شده از لاستیک
india rubber	لاستیک
india rubber	کائوچو
rubber mat	کنارهلاستیکی
rubber boot	چکمهلاستیکی
rubber band	نوارکش
rubber band	نوار لاستیکی
rubber bullet	پاککنتوپی
rubber bulb	بالبسائنده
rubber ferrule	حلقهلاستیکیبهعصا
rubber-stamp	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber-stamp	مهر لاستیکی
coral rubber	لاستیک کورال
rubber stamps	مهر لاستیکی
foam rubber	لاستیک متخلخل
natural rubber	لاستیک طبیعی
hevea rubber	کائوچو
hevea rubber	لاستیک طبیعی
full rubber	حرکت هریک از این سطوح تااخرین حد ممکن
foam rubber	ابر حمام ابرلاستیکی
foam rubber	اسفنج لاستیکی
crepe rubber	لاستیک کرپ
crepe rubber	لاستیک تخت کفش
rubber plants	درخت کائوچو
rubber plant	درخت کائوچو
crepe rubber	کرپ
to burn rubber	بوکس و باد کردن چرخ
natural rubber	کائوچو
rubber tile	فرش لاستیکی
rubber stamp	با مهر لاستیکی مهر کردن
sponge rubber	ابرحمام
rubber tube	لوله لاستیکی
rubber stamp	تصدیق کردن
rubber stopper	درپوش لاستیکی
rubber separator	میان گیر لاستیکی
rubber stamps	با مهر لاستیکی مهر کردن
rubber stamp	مهر لاستیکی
rubber bitumen	لاستیک قیری
rubber banding	قابلیتی از CAD که به یک مولفه اجازه میدهد تا درطول صفحه نمایش بوسیله قلم الکترونیکی یا دستگاه ماوس به مکان مورد نظرکشیده شود
rubber banding	مراجعه شود به GLASTIC BANDING
rubber stamps	تصدیق کردن
hard rubber	لاستیک سخت
solid rubber tyre	لاستیککائوچوییسفت
rubber snaffle bit	لجام لاستیکی
wiper blade rubber	تیغهپاککنندهبرفپاککن
foam-rubber insulation	عایقاسفنجیلاستیکی
flexible rubber hose	شلنگلاستیکیانعطافپذیر
rubber covered wire	سیم با روکش لاستیکی
thread rubber separator	میانگیر نخدار
to keep cold	دست پاچه نشدن
keep cold	دست پاچه نشدن
i f. cold	سردم است
it is cold	سرد است
cold	روشن کردن یک کامپیوتر
It's too cold.	آن خیلی سرد است.
cold	زکام سردشدن یا کردن
cold	سرما
I have a cold.	من سرما خورده ام. [پزشکی]
cold	بدون آماده بودن
cold	نه گرم
cold	روشن کردن کامپیوتر یا اجرای برنامه از نقط ه شروع آن
cold	اجزای اجرا میدهد ولی دادههای فرار را از دست می دهند
cold	خطای کامپیوتری که در لحظه روشن کردن کامپیوتر رخ میدهد
cold	سرماخوردگی
keep cold	خونسردی خود را حفظ کردن
out in the cold <idiom>	تنها
out cold <idiom>	به کما رفتن
deep cold	سرمای ژرف
exposure to cold	درمعرض سرما بودن
nurse a cold	سرما خوردگی را ماندن درخانه علاج کردن
to feel cold	از سرما یخ زدن
it is proof against cold	سرما در ان کارگر نسیت دافع سرما است
to go through cold turkey <idiom>	رنج و درد کشیدن در حین ترک اعتیاد [به ویژه هروئین]
cold turkey	به طور صریح و بیپرده
He is sky -cold. <proverb>	آدم آسمان جلى است .
cold working	شکل دادن به قطعات فلزی دردمای معمولی که باعث افزایش شکنندگی سختی واستحکام و کاهش خاصیت تورق پذیری یا مفتول پذیری ان میگردد
cold working	سردکاری
cold work	کار سرد
cold work	عملیات شکل دادن و چکش کاری فلزات در حالت سرد ودر دماهای پایین
i wonder he did not catch cold	که سرما نخورد
to go cold turkey	یکدفعه اعتیادی را ترک کردن [روانشناسی] [پزشکی]
cold turkey	بوقلمون سرد [آشپزی]
he is recovered from his cold	سرما خوردگی او برطرف شد
head cold	سرماخوردگی معمولی زکام
head cold	نزله
cold turkey	ترک اعتیاد بلامقدمه
to get cold feet	نامطمئن شدن
to feel cold	احساس سردی کردن
i wonder he did not catch cold	تعجب میکنم
paradoxical cold	سرمای تناقضی
slight cold	سرما خوردگی کم یا جزئی
cold turkey	خمار
cold turkey	بدون تهیه وتدارک
cold turkey	بدون آمادگی
cold turkey	بلامقدمه
in cold blood <idiom>	خیلی خونسرد
cold turkey	بیرو دربایستی
get cold feet <idiom>	درآخرین لحظات ترسیدن
cold turkey <idiom>	ترک کردن اعتیاد بدون دارو
catch a cold <idiom>	سرما خوردن
I was shivering all over with cold .	از سرما مثل بید می لرزیدم
cold air	هوایخنک
cold coolant	مخزنخنککننده
I feel cold.	سردم است
To kI'll someone in cold blood.	درنهایت خونسردی خون کسی را ریختن ( کشتن )
stone-cold	بسیارسرد
cold turkey	محروم
cold turkey	ترک اعتیاد
to stop cold something	چیزی را فوری کاملا متوقف کردن
The food is cold.	غذا سرد است.
cold cuts	گوشت پخته سرد
to benvmb with cold	از سرما بیحس کردن
to catch cold	سرماخوردن
to catch cold	زکام شدن
to grow cold	سردشدن
some cold water	مقداری آب سرد
to shiver with cold	از سرمالرزیدن
we were perished with cold	از سرما مردیم
cold frame	سرما دورکن
cold frames	سرما دورکن
cold storage	سردخانه
cold sweat	عرق سرد
cold sweat	سردخو
cold fish	غیر احساساتی
cold heartedly	ازروی بی عاطفگی
cold fault	نقص کامپیوتر که به محض روشن کردن اشکار میشود
cold cuts	گوشت سرد با پنیر یخ زده کالباس واغذیه مشابه
cold extrusion	فشردگی سرد
cold extrusion	تراکم سرد
cold extrude	فشردگی سرد
cold extrude	تراکم سرد
cold shoulder	خونسرد
cold shoulder	بی اعتنایی کردن به
cold-shoulder	خونسرد
cold-shoulder	بی اعتنایی کردن به
cold draw	در حالت سرد کشیدن سردکشی
ice cold	فوق العاده سرد
cold forming	حالت دهی در حالت سرد
cold cream	یکجور مرهم
cold heartedly	باخون سردی
cold form	در حالت سرد شکل دادن
cold hearted	بی عاطفه
cold bloodedness	خون سردی
cold fronts	پیشان هوای سرد
cold glue	چسب سرد
common cold	سرماخوردگی
common cold	گریپ نزله
cold galvanize	گالوانیزه کردن در حالت سرد
common cold	زکام
cold die	حدیده سرد
cold cracking	ترک خوردگی فلز سرد
cold-shouldered	خونسرد
cold-shoulders	خونسرد
cold-shoulders	بی اعتنایی کردن به
ice cold	مثل یخ
cold bath	ابتنی با اب سرد
catch cold	زکام شدن
catch cold	سرما خوردن
cold snap	یخ بندان بی مقدمه
cold snaps	یخ بندان بی مقدمه
blow cold	هوای سرد دمیدن
cold sore	تاول تبخالی
cold sores	تاول تبخالی
cold blood	خون سردی
cold blooded	خونسرد
cold blooded	بی عاطفه
cold chisel	قلم سردکار
cold cathode	کاتد سرد
cold-shouldered	بی اعتنایی کردن به
cold brittleness	شکنندگی سرد
cold-shouldering	خونسرد
cold-shouldering	بی اعتنایی کردن به
cold brittleness	شکستگی سرد
cold boot	راه اندازی سرد

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com