English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 204 (2 milliseconds)
English Persian
command language زبان فرماندهی
command language زبان فرمان
command language زبان دستوری
Search result with all words
software command language زبان فرمانی نرم افزاری
Other Matches
under command زیرفرماندهی
under command تحت کنترل
specified command نیروی اختصاصی
specified command فرماندهی اختصاصی فرماندهی نیروی اختصاصی
at my command به فرمان من
self command خودفرمانی
self command کف نفس
self command خودداری
second in command معاون فرماندهی جانشین فرماندهی
second in command معاون
command.com در -MS DOS فایل برنامهای که حاوی مفسر دستورات سیستم عامل است این برنامه همیشه در حافظه مقیم است و دستورات سیستم را تشخیص میدهد و به عمل تبدیل میکند
command.com COCO.ANDفایل
command سرکردگی فرماندهی
command یکان قرارگاه عمده
command امریه
command دستور
command فرمان دستوردادن
command یکان عمده قرارگاه فرماندهی کردن امر دادن
command فرماندهی
command فرمان
command امرکردن
command حکم کردن
command فرمان دادن
command حکم
command امر
command کلمه یا عبارتی که توسط یک سیستم کامپیوتری تشخیص داده میشود و یک عمل را آغاز و پایان میکند
command فرمایش
combined command یکان مرکب
filter command فرمان FILTER
comp command COفرمان P
command altitude ارتفاع فرمان داده شده برای پرواز ارتفاع تعیین شده برای هواپیمای رهگیر
base command فرماندهی پایگاه
command and control کنترل و فرماندهی
commodity command یکان امادکالاهای مصرفی
component command قرارگاه نیروی شرکت کننده درعملیات فرماندهی نیروی مسلح شرکت کننده درعملیات
full command کنترل کامل
full command اداره کامل
commodity command فرماندهی اماد
combined command فرماندهی مرکب
continuity of command مداومت فرماندهی
dosmount command فرمان پیاده کردن
embeded command فرمان تعبیه شده
external command فرمان برونی
direct command فرماندهی مستقیم فرماندهی بلاواسطه تیراندازی به روش فرمان مستقیم
chain of command سلسله مراتب
chain of command سلسله مراتب فرماندهی
AT command set مجموعهای استاندارد از دستورات برای کنترل کردن یک مودم که توسط Hayes Coprotion ایجاد شده است
channel command فرمان کانال
AT command set حالتی در مودم که آماده پذیرش دستورات با استفاده از مجموعه دستورات Hayes AT است
external command فرمان خارجی
command automatism فرمانبری مطلق
command axis محور حرکت یکان
command key کلید فرمان
command liaison افسر رابط فرماندهی
command liaison شبکه رابط یکان
command mode حالت فرماندهی
command mode وضعیت دستوری
command net شبکه فرماندهی
command net شبکه یکان
command of execution ریاست اجرایی
command of execution فرمان اجرای عمل یکان اجرایی
command report گزارش فرماندهی
command processing پردازش دستورالعمل
command signal علامت فرمان
command socialism سوسیالیسم دستوری
command axis محورحرکت قرارگاه فرماندهی محور ارتباط فرماندهی
command channels ردههای فرماندهی
command channels سلسله مراتب فرماندهی سلسله مراتب
command unit واحد فرمان
command strength استعداد یکان
command detonated منفجر شونده از راه دور قابل انفجار با فرمان دور
command ejection پرتاب کابین خلبان با فرمان سیستم پرتاب خودکار کابین
command group گروه فرماندهی
command heading مسیر تعیین شده برای هواپیماتوسط برج کنترل
command heading مسیرپیش بینی شده
command speed سرعت تعیین شده هواپیما سرعت پیش بینی شده برای هواپیما
command processor سیستم عامل فرمانی
command module نقشهراهنما
command economies اقتصاد دستوری
command economy اقتصاد دستوری
command post پست فرماندهی
command post پاسگاه فرماندهی
command posts پست فرماندهی
command posts پاسگاه فرماندهی
high command فرماندهی عالی
high command سرفرماندهی
sealift command یکان حمل و نقل دریایی
sealift command فرماندهی حمل و نقل دریایی
administrative command یکان اداری
administrative command فرماندهی اداری
Send To command دستور منو در منوی فایل یک برنامه کاربری ویندوز که به کاربر امکان ارسال فایل یا داده موجود و در برنامه به برنامه دیگر میدهد
sequence of command ترتیب توالی فرامین
support command فرماندهی پشتیبانی
word of command فرمان انتصاب
word of command فرمان نظامی
unified command نیروهای متحد فرماندهی متحده یکانهای متحده متشکل از چندنیرو یا کشور
unified command فرماندهی متحد
type command نوع یکان ناو گروه
transient command فرمان ناپایدار
to perform a command فرمانی را اجرا کردن
terminal command فرماندهی بارانداز نظامی یکان عملیات سکوی نظامی
tactical command یکان تاکتیکی
tactical command فرماندهی تاکتیکی
support command فرمانده پشتیبانی یکان مسئول پشتیبانی
support command یکان پشتیبانی
scheme of command طرح فرماندهی
scheme of command طرح عملیاتی یکان
operational command فرماندهی از نظر عملیاتی
national command یکان یا قسمت نظامی مربوط به هر ملت در عملیات چندکشور
major command فرماندهی عمده قسمت عمده ارتشی
major command یکان عمده
logistical command یکان لجستیکی
type command فرماندهی ناو گروه
joint command یکان مشترک
area command فرماندهی منطقه
joint command فرماندهی مشترک
internal command فرمان درونی
logistical command فرماندهی لجستیکی
operator command فرمان متصدی
oversea command یکان خارج از کشور فرماندهی برون مرزی
air command فرماندهی نیروی هوایی
air command یکان هوایی
air command فرماندهی هوایی
retraining command قسمت ندامتگاه
retraining command یکان بازاموزی
airlift command فرماندهی ترابری هوایی قسمت حمل و نقل هوایی فرماندهی حمل و نقل هوایی
resume command به دست گرفتن فرماندهی شروع فرماندهی
preparatory command فرمان حاضرباش
preparatory command فرمان خبر
tactical command ship ناو فرماندهی
division support command فرماندهی پشتیبانی لشگر
forward command post پست فرماندهی جلو
forward command post پاسگاه مقدم
officer in tactical command فرمانده تاکتیکی
command sponsored dependent بستگان نظامیانی که با خرج ارتش بخارج مسافرت می کنند
hayes command set مجموعه فرمانهای هیز
embedded formating command فرمان قالب بندی مندرج
command select system سیستم فرمان انتخابی
His request was in the nature of a command. خواهش اوحالت حکم ودستور را داشت
army reserve command فرماندهی احتیاط نیروی زمینی قسمت احتیاط ارتش
air strategical command فرماندهی استراتژیکی هوایی
air defense command فرماندهی پدافند هوایی
advance command post پاسگاه رده جلو
amphibious command ship ناو فرماندهی عملیات اب خاکی
advance command post پاسگاه فرماندهی جلو
channel command word کلمه فرمان محرا
area support command فرماندهی پشتیبانی منطقه
army material command فرماندهی اماد نیروی زمینی
base logistical command یکان مبنای لوجستیکی فرماندهی لجستیکی پایگاه
alternate command authority مقام جانشین فرماندهی
command issuing office دفترتوزیع دستورالعملهای یکان
command issuing office دفتر توزیع فرامین یکان
command driven software نرم افزار فرمان گرا
command destruct signal علامت تخریب موشک با فرمان دور
command destruct signal علامت به کار افتادن سیستم تخریب کننده موشک
command budget estimate براوردبودجه
command post exercise تمرین پاسگاه فرماندهی
command budget estimate براورد بودجه یکان
command management system سیستم مدیریت فرماندهی سیستم مدیریت یکان
alternate command authority افسر جانشین فرمانده
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
army airdefense command post پاسگاه فرماندهی پدافندهوایی نیروی زمینی
tactical air command center مرکز فرماندهی و کنترل نیروی هوایی تاکتیکی
command active sonobuoy system وسیله اکتشاف زیردریایی
command and general staff college دانشکده فرماندهی وستاد دانشگاه جنگ
command and general staff college دافوس
language نرم افزاری که به کاربر امکان وارد کردن برنامه به زبان خاص و سپس اجرای آن میدهد
language قالب و فرمت دستورات و داده ها در یک زبان مشخص
language هر برنامهای که هر خط برنامه را به زبان دیگری ترجمه میکند.
language برنامهای که را در یک زبان به دستور مشابه در زبان دیگر تبدیل میکند
language مترجم زبان از یک زبان به کد ماشین .
language برنامهای که به عنوان مترجم
language در زمان اجرا
language تبدیل و اجرا میکند
language استفاده از کامپیوتر برای ترجمه یک متن از یک زبان به زبان دیگر
language زبان برنامه نویسی که از نشانه هایی استفاده میکند تا دستورات ای که باید به کد ماشین تبدیل شوند را کد کند
pl. language زبان پی ال وان
language سیستم کلمات و نشانه ها که امکان ارتباط با کامپیوترها را فراهم میکند.
language ابزارهای سخت افزاری و نرم افزاری برای کمک به نوشتن برنامه هایی به زبان خاص توسط برنامه نویس
language زبان اصلی که برنامه با آن نوشته میشود تا توسط کامپیوتر پردازش شود
language زبان در سیستم هدایت پایگاه داده ها که امکان میدهد در پایگاه داده ها به راحتی جستجو شود و پرسش شود
language زبان برنامه نویسی که حاوی دستورات کد دولویی است و مستقیما توسط CPU قابل فهم است
language زبانی که برای برنامه نویسی طولانی و پیچیده است که هر دستور نشان دهنده یک دستور کد ماشین است
language زبان برنامه نویسی کامپیوتر با دستورات تو کار که برای نمایش گرافیک مفید هستند
language دستوراتی که منابع لازم برای یک کار که باید توسط کامپیوتر انجام شود را مشخص می کنند
language زبان برنامه نویسی ساخته شده از توابع برای کارهای مختلف که توسط مجموعه دستوراتی فراخوانی میشود
language بصورت لسانی بیان کردن
language کلام
for a language course برای یک دوره زبان
language زبان
second language زباندوم
I am here for a language course من برای برای یک دوره زبان به اینجا آمدم.
language لسان
first language زبانیکهازهمهبهآنبیشترتسلطدارید
language زبان
language سخنگویی تکلم
Use this command to send the output to a file instead of to the screen. برای فرستادن بازده به یک فایل بجای به صفحه نمایش این دستور را بکار ببرید.
algebraic language زبان جبری
reference language زبان مرجع
to translate something [from/into a language] برگرداندن [نوشتنی] چیزی [از یک زبان یا به زبانی]
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com