English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (9 milliseconds)
English Persian
company grade در رده گروهان
company grade پرسنلی که در رده گروهان کار می کنند
Other Matches
grade درجه بندی کردن رتبه بندی کردن
grade شیب
grade مرحله گراد
grade رتبه
grade طبقه
grade نوع درجه بندی کردن
grade در پایهای قرار گرفتن
of the same grade هم رتبه
at grade در یک ترازو
grade درجه بندی
grade سطح یا محدوده
grade نوع
grade زبری
grade کلاس کیفیت
grade درجه رتبه
grade طبقه بندی کردن کلاسه کردن
grade دسته بندی کردن
grade کلاس
on the down grade پایین رونده
on the up grade بالارونده
sub grade لایه زیرین
which grade are you in? که درجه شما را در؟
grade مدرک
grade گواهی
grade گراد [یکای زاویه] [ریاضی]
grade گرادیان [یکای زاویه] [ریاضی]
grade پایه
grade درجه
grade درجه بندی رتبه
grade شیب منظم دادن تسطیح کردن
grade نمره
grade اصلاح نژادکردن هموارکردن
grade جورکردن باهم امیختن
grade دسته بندی کردن طبقه بندی کردن
grade درجه بندی کردن
grade الگوی لباس ارزش نسبی سنگ معدنی درجه موادمعدنی
grade انحراف ازسطح تراز
grade نمره دادن
grade درجه شدت
grade مرحله
grade of channel درجه کانال
grade norm هنجار کلاسی
grade line خط مبنا
grade equivalent معادل کلاسی
fuel grade درجه سوخت
conduct grade نمره انضباط
field grade افسر ارشد درجه افسر ارشدی
conduct grade درجه هدایت یک ماده
low grade کم طبقه بندی
field grade رده رزمی
field grade افسر ارشد ارتش
grade scale مقیاس کلاسی
grade score نمره کلاسی
grade separation تقاطع شاهراه یا راه اهن که در ان دو جاده دارای اختلاف سطح از یکدیگر هستند
low grade کم اثر
low grade کم درجه
pay grade ضریب حقوقی
pay grade ضریب ثابت حقوق یا مبنای حقوقی
make the grade <idiom> منظم کردن، موفق بودن ،حاضر شدن
cotton grade درجه پنبه بر اساس مرغوبیت
low grade کم ارزش
technical grade خلوص صنعتی
high grade خیلی پیشرفته پرقدرت
high grade قوی
high grade مرغوب
high grade عالی
high grade درجه اعلی
grade crossings تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade school مدرسه ابتدایی
grade crossing تقاطع پیاده روها تقاطع راه اهن و جاده
grade crossing تقاطع شاهراه
grade crossing تقاطع راه اهن
analytical grade خلوص واکنشگری
grade crossings تقاطع راه اهن
grade crossings تقاطع شاهراه
analytical grade خلوص ازمایشگاهی
high grade zink زینک فریف
high grade steel فولاد قیمتی
high grade steel فولاد درجه بالا
high grade product محصول درجه یک
high grade petrol بنزین سوپر
captain junior grade ناخدا دوم
He was granted a grade promotion. یک پایه ترفیع ( ارتقاء درجه ) گرفت
voice grade channel کانال ارسال گفتار
age grade scaling مقیاسیابی سنی- کلاسی
voice grade channel مجرای از درجه صدایی
forging grade steel فولاد اهنگری
voice grade channel ارتباطات کامپیوتر به کامپیوتر بااستفاده از خطوط عادی بکاربرده شده در ارتباطات تلفنی مجرای از دریچه صدایی
lieutenant junior grade ناوبان یکم
primary standard grade خلوص استاندارد اولیه
low grade defective عقب مانده ذهنی تراز پایین
premium grade petrol بنزین سوپر
lieutenant juinior grade ستوان سوم
company جمعیت
to w up a company امورشرکتی را رسیدگی وانرامنحل کردن
company کمپانی
company شریک
to keep company with همراه بودن با
to keep company باهم بودن
to keep company باهم امیزش کردن
in company درجمعیت
in company باجمع
in company with همراه
in company with باتفاق
company همراه
in company دسته جمعی
Come along and keep me company. بامن بیا تا تنها نباشم
company مصاحبت کردن با
company تجارتخانه
company گروهان همراه کسی رفتن
company دسته هیئت بازیگران
company گروه
company گروهان
associated company شرکت وابسته
company انجمن
associated company شرکتی که 05درصد سرمایه ان متعلق به دیگری است
company شرکت
Two is company , three is none . <proverb> دو نفر تعاون ,سه نفر تفرقه .
software company شرکت نرم افزاری
supply company شرکت تامین کننده
directorate [of a company] هیئت مدیره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
shipping company شرکت کشتیرانی
shipping company شرکت کشتی رانی
shipping company شرکت حمل و نقل
ship's company خدمه ناو
private company شرکت خصوصی
proprietary company شرکتی که سهام ی ن دردسترس عموم گذارده نشده است
proprietary company شرکت خصوصی
separate company گروهان مستقل
service company گروهان خدمات
ship's company پرسنل ناو
to shake up [a company] <idiom> سازمان [شرکتی را ] اساسا تغییر دادن
subsidiary company شرکت فرعی
offshore company شرکت صندوق پستی در خارج از کشور [ برای سود در مالیات]
trust company شرکت امین یا امانت دار بانکی که امانات وسپرده هارا نیز نگهمیدارد
to have a holding in a company در شرکتی دارائی سهام داشتن
to join company with somebody به کسی ملحق شدن [همراه کسی شدن]
What's your insurance company? شرکت بیمه شما کدام است؟
That evening we had company . آن روز بعد از ظهر مهمان داشتیم
He has no influence in this company . دراین شرکت کاره ای نیست
we underwrite the company ما تعهد میکنیم که کلیه موجودی شرکت رادرصورتیکه مردم نخرندخریداری کنیم
unlimited company شرکت با مسئولیت نامحدود
trading company شرکت تجارتی
a stand-alone company یک شرکت مستقل
Company town شهرک کارگران
to break company جدایی کردن
to keep a person company پیش کسی بودن وبا او وقت گذراندن
aircraft company شرکت ساخت هواپیما [اقتصاد]
directorate [of a company] هیئت نظاره [اقتصاد] [اصطلاح رسمی]
to overcapitalize a company سرمایه شرکتی را بیش ازاندازه واقعی ان براورد کردن
to request the company of: حضور کسی را خواستن
He is a new face in the company . چهره تازه ای درشرکت است
company law قوانین مربوط به شرکتها
winding up of a company انحلال شرکت
doctor to the company پزشک شرکت
electric company شرکت برق
carrier company تیم یا گروه چهار نفرهای که برای ماموریت خارج ازکشور انتخاب می شوند
branch of a company شعبه شرکت
finance company شرکت تامین مالی
finance company شرکت اعتبارات تجاری موسسهای که به افراد وشرکتها وام میدهد
fire company شرکت اتش نشانی
article of a company اساسنامه شرکت
affiliated company شرکت وابسته
acting company شرکت عامل
growth company شرکت در حال گسترش
headquarters company گروهان ارکان
headquarters company گروهان قرارگاه
company law قوانین شرکت
dissolution of a company انحلال شرکت
mutual company شرکت تعاونی
company network شبکه همکار
company network شبکه شرکت
company seal مهر شرکت
company secretary مسئول مالی و حقوقی شرکت
company secretary منشی شرکت
company team تیم گروهانی
company team تیم مرکب
company union اتحادیه شرکت
company funds اعتبارات گروهانی
company commander فرمانده گروهان
constituent company شرکت وابسته به شرکت یاشرکتهای دیگر
controlled company شرکتی که تحت کنترل شرکتی باشد
controlling company موسسهای که یک یا چندموسسه دیگر را تحت کنترل یاتملک داشته باشد paterncompany
commercial company شرکت تجاری
cooperative company شرکت تعاونی
holding company شرکتی که مالک سهام یک یاچند شرکت میباشدودرسیاست انان مداخله میکند
holding company شرکت مرکزی
holding company شرکت مالک
invalidation of company بطلان شرکت
liquidation of company تصفیه امور شرکتها
parent company شرکت مادر شرکت مرکزی
controlling company holdingcompany
limited company شرکت با مسئولیت محدود شرکت سهامی
parent company شرکت اصلی
parent company شرکت مادر
public company شرکت سهامی عام
insurance company شرکت بیمه
incorporated company شرکت ثبت شده
holding company شرکت صاحب سهم
to part company with any one رفاقت را با کسی بهم زدن
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com