English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English Persian
compilation time زمان کامپایل
Other Matches
compilation ترجمه برنامه کد گذاری شده به کد قابل خواندن برای ماشین
compilation ترجمه
compilation اشتباه نوشتاری در حین کامپایل
compilation زمانی که طول می کشد تا کامپیوتر برنامه را کامپایل کند
compilation تصنیف
compilation همگردانی
compilation جمع اوری و انتخاب
compilation تلفیق همگردانی
compilation تالیف
compilation گرداوری
compilation جمع اوری اطلاعات به صورت نوشته
compilation کامپایل
map compilation تالیف نقشه
map compilation تهیه نقشه جدید یا جمع اوری اطلاعات جدید برای تهیه نقشه
I'll let you know when the time comes ( in due time ) . وقتش که شد خبر میکنم
behind time دیر
f. time روزهای تعطیل دادگاه
against time رکوردگیری
against time تایم گیری
one-time سابق
one-time قبلی
out of time بیگاه
take your time عجله نکن
There is still time before I go. هنوز وقت هست تا اینکه من راه بیفتم.
at a specified time در وقت معین یا معلوم
It's time وقتش رسیده که
time in ادامه بازی پس از توقف
behind time بی موقع
time is up وقت گذشت
two-two time نتدودوم
out of time بیجا
three-four time نت
four-four time چهارهچهارم
at the same time در عین حال
at the same time در ان واحد
at the same time ضمنا"
time will tell در آینده معلوم می شود
one-time پیشین
for the time being عجالت
from this time forth ازاین پس
time out ساعت غیبت کارگر
at any time <adv.> هر بار
any time <adv.> هر بار
at any time <adv.> همیشه
any time <adv.> همیشه
at any time <adv.> درهمه اوقات
any time <adv.> درهمه اوقات
What have you been up to this time? حالا دیگر چه کار کردی ؟ [کاری خطا یا فضولی]
time out وقفه فاصله
time out ایست
from this time forth زین سپس
from this time forth ازاین ببعد
all-time بالا یا پایینترین حد
from time to time گاه گاهی
from time to time هرچندوقت یکبار
all-time بیسابقه
all-time همیشگی
on time <idiom> سرساعت
time out معتبر نبودن پس از یک دوره زمانی
time out مهلت
time out تایم
for the first [last] time برای اولین [آخرین] بار
down time زمان تلف
all the time <idiom> به طور مکرر
do time <idiom> مدتی درزندان بودن
for the time being <idiom> برای مدتی
from time to time <idiom> گاهگاهی
have a time <idiom> به مشکل بر خوردن
have a time <idiom> زمان خوبی داشتن
What time is it?What time do you have? ساعت چند است
keep time <idiom> زمان صحیح رانشان دادن
keep time <idiom> نگهداری میزان و وزن
take off (time) <idiom> سرکار حاضر نشدن
take one's time <idiom> انجام کاری بدون عجله
about time <idiom> زودتراز اینها
At the same time . درعین حال
down time زمان توقف
down time زمان بیکاری
down time وقفه
down time زمان تلفن شده
down time مرگ
down time مدت از کار افتادگی
Our time is up . وقت تمام است
mean time زمان متوسط
mean time ساعت متوسط
One by one . One at a time . یک یک ( یکی یکی )
Once upon a time . یکی بود یکی نبود ( د رآغاز داستان )
time after time <idiom> مکررا
many a time بارها
one at a time یکی یکی
even time دویدن 001 یارد معادل 5/19متر در01 ثانیه
some other time دفعه دیگر [وقت دیگر]
at another time در زمان دیگری
out of time بیموقع
There is yet time. هنوز وقت هست.
at this time <adv.> درحال حاضر [عجالتا] [اکنون ] [فعلا]
once upon a time یکی بودیکی نبود
once upon a time روزگاری
time out <idiom> پایان وقت
while away the time <idiom> زمان خوشی را گذراندن
many a time چندین بار
in no time <idiom> سریعا ،بزودی
in time <idiom> قبل از ساعت مقرر
since that time. thereafter. ازآن زمان به بعد (ازاین پس )
off time وقت ازاد
off time مرخصی
old time قدیمی
on time مدت دار
once upon a time روزی
time مرورزمان را ثبت کردن
in the mean time ضمنا
in the time to come در
time تایم
time فرصت
in the time to come اینده
in time بموقع
time TIفرمان E
time اندازه گیری زمان یک عملیات
some time یک وقتی
some time or other یک وقتی
time زمانی موقعی
specified time وقت معین
time ساعتی
time زمانی که پیام ها باید پیش از پردازش یا ارسال صبر کنند
in no time خیلی زود
some time or other یک روزی
time زمانی که جمع کننده عمل جمع را انجام میدهد
time تا نتیجه در صفحه فاهر شود.2-سرعتی که سیستم به درخواستی پاسخ میدهد
time 1-مدت زمان بین وقتی که کاربر عملی را آغاز میکند
time روش ترکیب چندین سیگنال به یک سیگنال ترکیبی سریع , هر سیگنال ورودی الگوبرداری میشود و نتیجه ارسال میشود , گیرنده سیگنال را مجدداگ می سازد
time 1-سیگنالی که به صورت پایه برای مقاصد زمان بندی استفاده شود.2-سیگنال پیاپی در اسیلوسکوپ برای جابجا کردن اشعه روی صفحه نمایش
time به موقع انجام دادن وقت نگاهداشتن
time مدت زمان یک کار در سیستم اشتراک زمانی یا چندبرنامهای . زمان یک کاربر یا برنامه یا کار در یک سیستم چند کاره
time سیگنال ساعت که تمام قط عات سیستم را همان میکند
time وقت قرار دادن برای
time دفعه وقت چیزی رامعین کردن
time خیر زمانی مشخصی ایجاد کند
time زمان بین شروع و خاتمه عمل معمولاگ بین آدرس دهی محلی ازحافظه و دریافت داده
time آزمایشی که خرابی کابل را با ارسال سیگنال روی کابل و اندازه گیری زمان برگشتن آن می سنجند
time زمانی که طول می کشد تا دیسک چرخان پس از قط ع برق می ایستد
time انتخاب صحیح فرکانس ساعت سیستم برای امکان رودن به رسانههای کندتر و..
time فرصت موقع
time ثیر قرار میدهد
time سیگنالهایی که به درستی ارسال داده را همان می کنند
time ایجاد پشتیبان خودکار پس از یک مدت زمانی یا در یک زمان مشخص در هر روز
time تعیین کردن تنظیم کردن زمان بندی کردن
to know the time of d هوشیاربودن
there is a time for everything هرکاری وقتی
time وقت
time زمان
to keep time موزون خواندن یارقصیدن یاساز زدن یاراه رفتن وفاصله ضربی نگاه داشتن
up time زمان بین وقتی که وسیله کار میکند و خطا ندارد.
time زمانی که به صورت ساعت , دقیقه , ثانیه و... بیان شود
to know the time of d اگاه بودن
just in time روشی درتدارک مواد که در ان کالاهای مورد نظر درست در زمان نیاز دریافت میشود
there is a time for everything دارد
time and again چندین بار
time and again بکرات
time [s] <adv.> دفعه
time [s] <adv.> بار
what is the time? وقت چیست
what is the time? چه ساعتی است
what time is it? چه ساعتی است
to d. a way one's time وقت خودرا به خواب و خیال گذراندن
she is near her time وقت زاییدنش نزدیک است
in time بجا
time گاه
i time time Instruction
time متقارن ساختن
time وقت معین کردن
time مدت
time عهد
some time مدتی
time مدروز
time روزگار
time ایام
time زمانه
two time دو حرکت ساده
time هنگام
time فرصت مجال
it is time i was going وقت رفتن من رسیده است
just in time درست بموقع
time priority اولویت زمانی
time preference ارجحیت زمانی
time policy بیمه نامه مدت دار
transfer time زمان انتقال
training time زمان تمرین
toa one the time ساعت راازکسی پرسیدن
time policy بیمه نامه دریایی با مدت محدود
time resolution جزییات زمان اجرای عملیات نشان دادن جزییات اجرای زمانی عملیات
time preference رجحان زمانی
time preference ترجیح زمانی
time path مسیر زمانی
time priority تقدم زمانی
time perception ادراک زمان
time sense حس زمانی
time sampling نمونه گیری زمانی
time waisting تلف کردن وقت
time trouble تنگی وقت
time trial مسابقه دوتمرینی
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com