English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (12 milliseconds)
English Persian
computer information system سیستم اطلاعات کامپیوتری
Other Matches
information system سیستم اطلاعاتی
information system سیستم اطلاعات
management information system سیستم مدیریت اطلاعات
management information system نرم افزاری که به مدیران شرکت امکان دستیابی و بررسی داده را میدهد
information retrieval system سیستم بازیابی اطلاعات
office information system سیستم اطلاعات اداری
executive information system نرم افزار ساده برای استفاده حاوی اطلاعاتی برای مدیر یا خصوصیاتی از شرکت
information management system سیستم مدیریت اطلاعات
computer system سیستم کامپیوتری
hybrid computer system سیستم کامپیوتری دو رگه
master slave computer system یک سیستم کامپیوتری متشکل از یک کامپیوتر اصلی متصل شده به یک یا چندین کامپیوترکارپذیر
ibm personal computer system/ کامپیوتر ای بی ام سیستم شخصی 2
small computer system interface میانجی سیستم کامپیوتری کوچک
asking for information استعلام
information [on] about somebody] [something] آگاهی [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] خبر [در باره کسی یا چیزی]
further information آگاهی بیشتر
information [on] about somebody] [something] معلومات [در باره کسی یا چیزی]
information [on] about somebody] [something] داده ها [در باره کسی یا چیزی]
for your information برای اگاهی شما
Where can I get information? از کجا می توانم بپرسم؟
information داده ها
information تهمت
information سوابق
information معلومات اگاهگان
information پرسشگاه
information استخبار خبر رسانی
information اطلاعات
information اگاهی
information خبر
information اطلاع دادن
information معلومات
information اتهام
information مفروضات اطلاعات
information اخبار
information داده پردازش شده و مرتب شده برای تامین قواعد با معنی
information دانش نمایش داده شده به شخص به صورتی که قابل فهم باشد
information نمایش اطلاعات روی وسله خارجی
information اعلام جرم صادره از ناحیه مامورتعقیب
information اطلاع
information معلومات معیطات
a few scraps of information یک خرده اطلاعات [ناکافی]
false information خبر نادرست
false information اطلاعات نادرست
spacial information اطلاعات فضایی [فاصله ای]
spatial information اطلاعات فضایی [فاصله ای]
genetic information اطلاعات وراثتی
oral information اطلاعات گفتاری [شفاهی]
stationary information اطلاعات لایتغیر
inside information اطلاعاتی که بمردمان بیرون داده میشود
a piece of information یک تکه اطلاع
information on demand اطلاعات با تقاضا
Please send me information on ... خواهش میکنم اطلاعات را برایم در مورد ... ارسال کنید.
redundant information یک پیام بیان شده به روشی که اساس اطلاعات بطرق گوناگون یافت میشود
input information اطلاعات ورودی
pieces of information چندها تکه اطلاعات
information bureau دفتر اطلاعات
information processing تقویم اخبار
information processing نتیجه گیری ازاخبار
information counter جایگاهاطلاعات
information processing پردازش اطلاعات
information program برنامه اگاه سازی
information program اگاه سازی برنامه اطلاعات
Ministry of Information . وزارت اطلاعات
information providers تهیه کنندگان اطلاعات
information box قسمت یا کادر حامل اطلاعات مربوط به عکس هوایی
information networks شبکههای اطلاعاتی
information banks بانکهای اطلاعاتی
information bureau مرکز جمع اوری اطلاعات
information capacity فرفیت خبری
information center مرکز اطلاعات
information center مرکز جمع اوری اطلاعات
information explosion انفجار اطلاعات
information flow روانه خبر
information hiding یک مفهوم طراحی نرم افزاری که هدف ان کاهش اثرات متقابل بین قسمتهای یک برنامه است
wrong information اطلاعات نادرست
information bits بیتهای اطلاعاتی
information desk میز اطلاعات
Where is the information desk? میز اطلاعات کجاست؟
information test ازمون معلومات
information theory نظریه اگاهی
information theory نظریه خبر
information theory نظریه اطلاعات
information sheet برگه اطلاعات
information transmission انتقال اطلاعات
information unit واحد اطلاعات
information utility utility computer
information source منبع اطلاعات
information service خدمات اطلاعات
information office دفتر اطلاعات
information retrieval بازیابی اطلاعات
information approach روش کسب اطلاعات
information console کنسولاطلاعاتی
information routing مسیریابی اطلاعاتی
information science علم اطلاعات
information science علوم اگاهی علوم اطلاعاتی
information service خدمت اطلاعاتی
information service سرویس اطلاعاتی
input information اطلاعات اولیه
to fish for information <idiom> یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
defense information اطلاعات دفاعی
to dig for information خبرجویی کردن
market information اطلاعات و دادههای بازار
perfect information اطلاعات کامل
leakage of information نشت اطلاعات
We would appreciate it if you could provide us with some information about ... ما سپاسگزار می شویم اگر اطلاعاتی در باره ... به ما ارائه کنید.
information revolution تحول اطلاعات
defense information اطلاعات نظامی
public information اطلاعات عمومی
troop information مرکزاطلاعات پادگان پست اطلاعات پادگان
troop information برنامه اگاه سازی
flow of information گردش اطلاعات
to pump somebody for information <idiom> یک دستی زدن به کسی [اصطلاح روزمره]
lay an information against some one نسبت به کسی اعلام جرم کردن
lay an information against someone بر علیه کسی اعلام جرم کردن
public information اطلاعات مورد نیاز عامه مردم وافکار عمومی
derived information اطلاعات استنباط شده اطلاعات به دست امده ازرادار
ministry of information وزارت اطلاعات
to gather information [about; on] جمع آوری کردن اطلاعات [در مورد]
[pieces of] information اطلاعات
to dig for information جویای خبرشدن
hidden information اطلاعات پنهان کرده
information technology تکنولوژی اطلاعات
teachnical information اطلاعات فنی مربوط به یک وسیله
machine readable information اطلاعات خواندنی توسط کامپیوتر
command information program برنامه اطلاعاتی یکان برنامه اگاه سازی یکان
information storage and retrieval بازیابی و ذخیره سازی اطلاعات
information and storage and retrieval ذخیره و بازیابی اطلاعات
To obtain first-hand information . خبر دست اول کسب کردن
It would not be proper for me to give you that information. درست نیست که من این اطلاعات را به شما بدهم.
to pass on [information or news] به بقیه اطلاع دادن
essential elements of information عناصر اصلی اخبار
combat information center اطاق عملیات
information processing systems نظامهای خبرپردازی
information processing machine computer
information processing center مرکز پردازش اطلاعات
To glean information . To nose around . سر وگوش آب دادن
target information center مرکز جمع اوری اطلاعات هدفها
target information center مرکز اطلاعات هدف
flight information board تابلواطلاعاتپرواز
personal information manager برنامه مدیریت اطلاعات شخصی
information processing carriculum دوره پردازش اطلاعات
information resource management مدیریت منبع اطلاعات
to broad cast information خبری که درهمه جا منتشرشود
In regard to the proposed changes I think we need more information. در مورد تغییرات پیشنهاد شده من فکر می کنم ما به اطلاعات بیشتری نیاز داریم.
central information file سیستم اصلی ذخیره داده
on line information service سرویس اطلاعاتی مستقیم
combat information center مرکز اطلاعات رزمی
essential elements of information عناصراصلی اطلاعات
association in information systems انجمن متخصصین سیستمهای اطلاعاتی
association in information systems professionals
survey information center مرکز اطلاعات نقشه برداری در توپخانه لشکری یا سپاه
aeronautical information overprint اطلاعات حاشیهای نقشه ناوبری هوایی
freedom of information act قانون فدرالی که به شهروندان عادی اجازه میدهد تا به اطلاعاتی که توسط نمایندگی فدرالی جمع اوری شده است دسترسی یابند
to give [provide] somebody [some] information به کسی آگاهی دادن
action information center مرکزاطلاعات تاکتیکی
action information center مرکز اخبار تاکتیکی
general information data اطلاعات و امار عمومی
To try to pick up some information . to nose around. To pry about . سر وگوشی آب دادن
civilian internee information bureau دفتر اطلاعات غیرنظامیان واردشده به کشور دفتر اطلاعات پناهندگان
dow jones information service سرویس اطلاعات که شامل اطلاعات جاری قیمت انبار وسایر خبرهای مالی است
canadian information processing society انجمن کانادایی پردازش اطلاعات
biographical information blank form فرم پر نشده بیوگرافی افراد
american civilian internee information قسمت اطلاعات مربوط به غیرنظامیان بازگشته ازسرزمین دشمن به امریکا
national crime information center شبکه کامپیوتری FBI که مربوط به جرائم رخ داده درسراسر ایالات متحده امریکا میباشد
automatic terminal information service ارسال مداوم اطلاعات غیرکنترلی ثبت شده در مناطق ترمینالهای دذارای ترافیک سنگین
American Standard Code for Information Interchange کدی که حروف الفبا عددی را به صورت کد دودویی بیان میکند
computer رایانه
computer اکامپیوتر
computer ماشین حساب کامپیوتر
computer شمارنده
computer حسابگر الکترونی
computer ماشین الکترونیکی
computer ماشین متفکر
My Computer نشانهای که اغلب در گوشه سمت چپ در بالای صفحه نمایش در پنجره جاری قرار دارد. و حاوی مروری بر PC است
computer کامپیوتر
computer ماشین حساب
linear system [system of linear equations] دستگاه معادلات خطی [ریاضی]
computer oriented کامپیوتر گرا
computer industry صنعت کامپیوتر
computer instruction دستورالعمل کامپیوتر
computer language زبان کامپیوتر
computer jargon لغات فنی مربوط به رشته کامپیوتر
computer language زبان کامپیوتری
computer operator اپراتور کامپیوتر
slave computer کامپیوتر برده
computer operation عملیات کامپیوتر
ibm computer کامپیوتر ای بی ام
computer science علم کامپیوتر
computer salesman فروشنده کامپیوتر
computer graphics نگاره سازی کامپیوتری گرافیک کامپیوتری
computer letter حرف کامپیوتری
computer literacy دانش کامپیوترها و چگونگی استفاده از انها برای حل مسائل
computer program برنامه کامپیوتری
computer program برنامه کامپیوتر
computer programming برنامه نویسی کامپیوتری
computer music موسیقی کامپیوتری
computer programmer برنامه نویس کامپیوتر
computer network شبکه کامپیوتری
computer nik استفاده کننده علاقمند کامپیوترکه وقت زیادی را صرف کاربا کامپیوتر میکند
Recent search history
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com