English Persian Dictionary - Beta version
 
 
Home
 
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (9 milliseconds)
English Persian
concept of operation تدبیر عملیاتی
Other Matches
concept خلاصه خط مشی
concept انگاره
self concept خودانگاره
self concept خودپنداره
concept چکیده
concept فکر
concept عقیده
concept تصور کلی
concept مفهوم
concept راه کار
concept تدبیر روش اجرای یک چیز
self-concept خود پنداری
concept درک
concept تصور
self concept خود پنداری
concept زاییده افکار
concept اندیشه
red concept جدا کردن وسایل مخابراتی ارسال پیامهای طبقه بندی شده و رمز از وسایل ارسال پیامهای کشف
conjunctive concept مفهوم عطفی
black concept علامت حاوی پیام طبقه بندی شده سیستم ارتباطی حاوی پیام طبقه بندی شده
concept of operations تدبیر عملیات
d , top concept تدابیر مخصوص رساندن اماداز کارخانه یا سکو تا خط جبهه
relational concept مفهوم ربطی
concept of operations روش اجرای عملیات
social self-concept خودپنداری اجتماعی
value added concept مفهوم ارزش افزوده
commander's concept تدبیر فرمانده
concept learning مفهوم اموزی
tactical concept تدبیر عملیات تاکتیکی
strategic concept تدبیر یا خط مشی عملیات استراتژیکی یا ملی
commander's concept تدبیر عملیاتی فرمانده
concept formation تکوین مفهوم
d , top concept تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
stored program concept ایده برنامه ذخیره شده مفهوم برنامه ذخیره شده
hanfman kasanin concept formation test ازمون هانفمان- کاسانین برای شکل گیری مفهومها
to come into operation کاربرد پذیر شدن
to come into operation قابل اجرا شدن
operation immediate اقدام سریع
to come into operation دایر شدن
come into operation قابل اجرا شدن
to come into operation قانونی درست شدن
to come into operation قابل اجراشدن
to come into operation بکار افتادن
operation کارکرد
co-operation کار مشترک
or operation عمل یا
co-operation همکاری مشترک
one way only operation عملکردتنها یک طرفه
one way only operation عملکرد فقط یک طرفه
not operation عمل نقض
either way operation ارسال داده در یک جهت روی کانال دوجهته
either or operation تابع منط قی که وقتی خروجی درست دارد که یک ورودی درست داشته باشد
not operation عمل نفی
to come into operation قانون شدن
operation بخشی از حلقه ماشین در حین اجرای دستور
operation فرآیندی که روی بلاکی از داده انجام میشود
operation دستور برنامه که کاری انجام نمیدهد
operation ثباتی که حاوی در حین اجرا حاوی که اجرا باشد
operation گردش جنبش
operation کار کردن
operation مدت زمانی که عملیات باید حلقه اجرا را طی کند
operation ترتیب ای که عملیات دستور انجام می شوند
operation سخت افزار مبدل دستور که ماشین
operation بخشی از دستور کد ماشین که عملی باید انجام شود را مشخص میکند
operation دستور بعدی برای اجرا را می خوانند
operation به اجرا
operation عملیاتی که عملوندهای لازم را از حافظه دریافت می کنند. عملیات را انجام می دهند و نتیجه را برمی گردانند به حافظه
operation بخشی از دستور زبان اسمبلی که حاوی نشانههای کد اجرا باشد
operation عملی منط قی روی تعداد عملوند مربوط به قوانین جبربول
operation 1-عملیات روی دو عملوند. 2-عملیات روی عملوند به صورت دودویی
operation آزمایش هایی برای برنامه و آمادگی داده را بررسی می کنند
operation درستور العمل ریاضی که بر روی داده انجام میشود
operation دستوری که نیاز به آدرس کردن اش نداشته باشد
operation عمل منط قی که از دو ورودی یک خروجی تولید میکند
operation کار
operation عملیات
operation کارکردن با یک وسیله
operation عمل کردن
operation گردش
operation به کارانداختن
operation بهره برداری
operation عمل جراحی
operation عملکرد
operation عمل
operation اداره
operation وابسته به عمل عملکرد
operation گرداندن
operation عمل جراحی عمل
operation map نقشه عملیاتی
operation research تحقیق درعملیات
pseudo operation شبه عمل
parallel operation عمل موازی
parallel operation عملکرد موازی
parallel operation عملیات موازی
point operation عمل نقطهای
privieged operation عمل ممتاز
operation research پژوهش عملیاتی
operation code رمزالعمل
operation center مرکز عملیات
operation annexes پیوستهای عملیاتی
operation analysis عمل کاوی
operation analysis تحلیل عملکرد
area of operation منطقه عملیات
one step operation عمل تک مرحله
operation code رمز عمل
operation decoder عمل گشا
operation decoder عمل شناس
operation overlay کالک عملیاتی
online operation عمل درون خطی
operation overlay کالک عملیات
operation order دستورعملیات
operation order دستور عملیاتی
operation of contract نفوذ قرارداد
operation map نقشه عملیات
operation manager مدیر عملیات
on line operation عمل درون خطی
pseudo operation عملواره
transfer operation عمل انتقال
transformer operation عملکرد یا طرزکارترانسفورماتور
binary operation عمل دوتایی [ریاضی]
two way alternate operation عملکرد متناوب دو طرفه عملکرد جانشین دوگانه
majority operation عمل اکثریت
Operation room. اتاق عمل ( بیمارستان )
A surgical operation . عمل جراحی
two way simultaneous operation عملکرد همزمان دو طرفه
unary operation عمل یگانی
unary operation عملیات محاسبه روی یک عملوند مثل عمل منط قی NOT
unattended operation عملکرد بی مراقب
unattended operation سیستمی که بدون نیاز به اپراتور یا شخص دیگر برای بررسی کار میکند
operation keys کلیدهایعملیات
unattended operation هملکرد مراقبت نشده
serial operation عملیات سری
the machine is in operation ماشین در گردش است ماشین دایر است
ready for operation اماده کار
surgical operation دست کاری
rescue operation عملیات نجات
revenue operation عملکرد
serial operation عمل نوبتی
string operation عملیات رشتهای
string operation عملکردرشتهای
surgical operation عمل جراحی
symmetry operation عمل تقارن
synchronous operation عمل همگام
synchronous operation عملیات همزمان
telephone operation عملکرد تلفن
telephone operation طرز کار تلفن کار تلفن
to put something into operation دستگاهی [کارخانه ای] را راه انداختن [مهندسی]
the breathing operation کاردم زدن عمل تنفس
the four fundamental operation چهارعمل اصلی
unattended operation عملکردبی مراقب
on line operation عملکرد درون خطی
equivalence operation عمل هم ارزی
conversational operation عملیات محاورهای
contouring operation فرم کاری
contouring operation کار فرم دهی
continous operation عملکرد پایدار
continous operation کار دائمی
concurrent operation عملکرد همزمان
amphibious operation عملیات اب خاکی
computer operation عملیات کامپیوتر
computer operation عملکرد کامپیوتری
component operation عناصر عملیاتی
cycle of operation دوره عمل سلاح
cycle of operation جریان عمل جنگ افزار
dagger operation عمل خنجری
emergency operation کارکرد
emergency operation بهره برداری اضطراری
dyadic operation عملکرد دوتایی
dyadic operation عمل دودویی با استفاده از دو عملوند دودویی
dyadic operation عمل دوتایی
duplex operation کارکرد یا عملکرد دوبل مکالمه تلفنی دو طرفه
dual operation عمل همزاد
destructive operation عملیات مخرب
operation code کد عملیاتی
arithmetic operation عملیات حسابی
arithmetic operation عمل ریاضی
binary operation عمل دودوئی
binary operation عمل دودویی
bi conditional operation عمل دوشرطی
base operation عملیات پایگاهی
auxiliary operation عملیات کمکی عملکرد کمکی
auxiliary operation عمل کمکی
autonomous operation عملیات ازاد
autonomous operation عملیات مستقل
attended operation عملکرد با مراقب
attended operation فرآیندی که در صورت وقوع مشکل یک عملگر آماده دارد
binary operation عملکرد دودوئی
arithmetic operation عمل حسابی
block operation عملیات بلوک
cesarian operation عمل بچه دراوردن ازغیرمجرای طبیعی
boolean operation عمل منط قی روی چند عملوند با استفاده از قوانین جبر بول
boolean operation عملگر منط قی مثل " و" و " یا " و...
boolean operation کلمه دودویی که در آن هر بیت نشان دهنده درست یا نادرست است با استفاده از اعداد 0 و 1
boolean operation یکی از دو مقدار ممکن درست یا نادرست
boolean operation عمل منط قی که از دو کلمه یک نتیجه ایجاد میکند مثال " و "
boolean operation جدول نمایش دو کلمه دودویی عملوند عمل و نتیجه
boolean operation عمل منط قی روی فقط یک کلمه مثل " NOT ". نقیض
boolean operation عمل بولی
boostrap operation عملکرد سیستم دینامیکی که دران سیکل اولیه به کمک نیرویا نیروهای خارجی شروع میشود ولی بدون ان ادامه مییابد
arithmetic operation عمل محاسباتی
Recent search history
Search history is off. Activate
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com