Enter keyword here!

⌨

Tips | Translate!

Total search result: 200 (11 milliseconds)
English	Persian
conditional discharge	ازادی مشروط
Other Matches
conditional	مقید
conditional	شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional	فرآیندی که بستگی به نتیجه دیگری دارد
conditional	مین کننده وقوع چندین کار مشخص
conditional	دستور برنامه سازی که جهش به بخشی از برنامه میکند در صورت برقراری شرطی
conditional	دستور برنامه سازی که کنترل برنامه را طبق خروجی یک رویداد غیر مستقیم میکند
conditional	نقط های که پس از آن برنامه نویس میتواند به انتهای مجموعهای دستور جهش کند که البته بستگی به داده یا وضعیت برنامه دارد
conditional	معلق
conditional	مشروط
conditional	نامعلوم
conditional	موکول مقید
conditional	مشروطه
conditional	شرطی
conditional probability	احتمال مشروط
bi conditional operation	عمل دوشرطی
conditional branch	انشعاب شرطی
conditional instruction	دستورالعمل شرطی
conditional jump	جهش شرطی
conditional operator	عملگر شرطی
conditional order	سفارش مشروط
conditional sale	بیع شرط
conditional statement	حکم شرطی
conditional statement	دستور شرطی
conditional transfer	انتقال شرطی
conditional contract	عقد معلق
material conditional	شرطی منطقی [ریاضی] [منطقی]
conditional breakpoint	نقطه انفصال شرطی
conditional race	مسابقه مشروط با ارابه
conditional confession	اقرار مشروط
conditional contract	عقد مشروط
conditional jump instruction	دستورالعمل پرش شرطی
discharge	خالی کردن باتری
discharge	مرخص کردن پس دادن
discharge	خالی کردن گلوله
discharge	تخلیه
discharge	دبی
discharge	گذر حجمی در واحگ زمان
discharge	خارج کردن
discharge	اخراج کردن خالی کردن پیاده کردن بار ازاد کردن
discharge	اخراج کردن ازخدمت رهایی از خدمت
discharge	ازاد کردن
discharge	شلیک عصبی تخلیه
discharge	برون ریزی
discharge	خالی کردن
discharge	درکردن
discharge	مرخص کردن
discharge	اداء کردن
discharge	ترشح کردن
discharge	انفصال ترشح
discharge	بده
discharge	تخلیه الکتریکی
discharge	تبرئه
discharge	مفاصا تصفیه
discharge	پرداخت
discharge	ادا کردن دین بری الذمه کردن
discharge	مرخص کردن هیات منصفه از دادگاه نقض حکم یا دستور دادگاه
discharge	دشارژ
discharge	اخراج تخلیه الکتریکی
discharge	تادیه کردن
discharge	تادیه
discharge	ابراء
discharge	منفصل یااخراج کردن
discharge	رفع اتهام
discharge	تخلیه بار
first townsend discharge	تخلیه اول تاونزند
impulse discharge	تخلیه ضربهای
implusive discharge	تخلیه غیر متناوب
internal discharge	تخلیه داخلی
internal discharge	تخلیه جزیی داخلی
lightning discharge	تخلیه اتمسفری
main discharge	تخلیه اصلی
mutual discharge	مبارات
neural discharge	تخلیه عصبی
non self maintained discharge	تخلیه وابسته
order of discharge	حکم تصفیه
honorable discharge	ترخیص با سابقه خدمت مجدانه
honorable discharge	ترخیص محترمانه
glow discharge	تخلیه تابنده
flaming discharge	تخلیه مشتعل
flood discharge	بده طغیان
flood discharge	بده فزون ابی بده سیل
electrostatic discharge	تخلیه الکتروستاتیکی
general discharge	ترخیص عمومی از خدمت سربازی
electron discharge	تخلیه الکترونها
general discharge	خاتمه خدمت
electrical discharge	تخلیه برقی
glow discharge	تخلیه تابناک
order of discharge	حکم برائت ذمه
oscillating discharge	تخلیه مواج
discharge bay	صفحهشارژنشده
To dismiss (discharge) someone.	کسی رابیرون کردن ( اخراج کردن )
deep discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [مهندسی برق یا الکترونیک]
discharge tube	لامپ تخلیه الکتریکی [فیزیک]
total discharge	تخلیه الکتریکی عمیق [در باتری]
discharge pipe	لولهتخلیه
discharge system	سیستمتخلیه
utilizable discharge	بده مفید
undesireable discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت اخراج به علت فساد اخلاق
to discharge of an obligation	از دینی مبرا کردن
undulatory discharge	تخلیه مواج
point discharge	تخلیه نقطهای
rain discharge	حجم بارندگی در یک حوزه تقسیم بر مدت ریزش بارندگی
request for discharge	عرضحال اعاده اعتبار دادن عرضحال اعاده اعتبار
residual discharge	تخلیه مانده
second townsend discharge	تخلیه دوم تاونزند
self maintained discharge	تخلیه ناوابسته
spontaneous discharge	شلیک خودانگیخته
surging discharge	تخلیه نوشی
to discharge a guarantee	ضمانتی را ازاد کردن
to discharge goods	کالا را تخلیه کردن
discharge tube	مجرایتخلیه
absolute discharge	آزادی مطلق
discharge currect	جریان تخلیه
discharge currect	جریان دشارژ
discharge curve	منحنی بدههای اندازه گیری شده
discharge end	سمت تخلیه
discharge end	محل تخلیه
discharge gate	دریچه تخلیه
discharge head	ارتفاع تخلیه
discharge head	سر لوله
discharge hydrograph	منحنی بده
discharge nozzle	فواره تخلیه
discharge of affect	برون ریزی هیجانی
discharge capacity	فرفیت تخلیه بار
discharge of an obligation	سقوط تعهد
discharge conveyor	نوار تخلیه
discharge cock	شیر تخلیه
discharge chute	سرسره تخلیه
anuual discharge	بده سالانه
average available discharge	بده میانگینی دسترس
average available discharge	بده متوسط مفید
average discharge	بده متوسط
brush discharge	تخلیه جارویی
charge and discharge	محل بارگیری و باراندازی
coefficient of discharge	ضریب جریان
coefficient of discharge	ضریب تخلیه
corollary discharge	تخلیه تبعی
corona discharge	تخلیه الکتریکی
corona discharge	تخلیه کورونا
corona discharge	تخلیه الکتریکی ناقص در نزدیکی الکترودهای یک میدان غیر یکنواخت
discharge capacity	فرفیت تخلیه بارانداز
discharge of chips	تخلیه براده ها
discharge of contract	انجام تعهدات قراردادی پایان دادن به تعهدات قراردادی
discharge recorder	تخلیه نگار
discharge resistance	مقاومت تخلیه
discharge spout	ناودانه ی تخلیه
dishonorable discharge	اخراج از خدمت به علت عدم صلاحیت اخراج از خدمت
discharge valve	سوپاپ تخلیه
discharge without honor	اخراج به علت عدم صلاحیت خدمتی
average discharge	بده میانگین
discharge valve	سوپاپ دود
discharge voltage	ولتاژ دشارژ
discharge velocity	سرعت تخلیه
discharge pressure	فشار تخلیه
discharge voltage	ولتاژ تخلیه
discharge opening	راهگاه تخلیه
electric discharge	تخلیه الکتریکی
disruptive discharge	تخلیه جرقهای
sediment discharge	بده جامد
discharge opening	مجرای تخلیه
discharge of solids	بده جامد
charge and discharge statements	حساب انحصار وراثت
After his discharge from the army, he came to Tehran .	پس از اینکه از خدمت ارتش مرخص شد آمد تهران.
To dismiss(sack,discharge)someone.	کسی را جواب کردن
charge and discharge statements	حساب قیومیت صورت و نحوه ارزیابی و عملیات مالی ارث حساب ارث
low pressure discharge	تخلیه ی فشار ضعیف
capacitor discharge ignition	سیستم احتراق با انرژی زیاد
abnormal glow discharge	تخلیه تابناک نامتعارف
bad conduct discharge	اخراج به علت عدم صلاحیت
luminous discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
to discharge someone without honor [from the army]	اخراج کردن کسی به علت عدم صلاحیت خدمتی
gas discharge arrester	برقگیر تخلیه گازی
discharge rate [of a pump]	مقدار انتقال [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار تحویل [تلمبه ای] [مهندسی]
discharge rate [of a pump]	مقدار حمل [تلمبه ای] [مهندسی]
bad conduct discharge	اخراج از خدمت
electric discharge lamp	لامپ تخلیه الکتریکی
compressor discharge pressure	فشار در قسمت خروجی کمپرسور
glow discharge lamp	لامپ تخلیه کنتاکتی
high frequency discharge	تخلیه فرکانس بالا
normal glow discharge	تخلیه تابناک متعارف
high rate discharge	تخلیه شدید
discharge indicator disc	دیسک رنگی معمولا زرد یاقرمز برای نشان دادن تخلیه سیستم اطفاء حریق
mistake while in discharge of duty	خطا در حین انجام وفیفه
maximum flood discharge	بده حداکثرطغیان
maximum flood discharge	بده بیشینه طغیان
glow discharge tube	لامپ مشتعل
incandescent cathode discharge	تخلیه کاتد ملتهب
cooling water discharge	تخلیه اب سرد
xenon discharge lamp	لامپ تخلیهای گزنون
variable discharge turbine	توربین گازی که جرم جریان ان توسط شیرها یا دریچه هایی کنترل میشود و قدرت توربین را با ارتفاع ومتغیرهای دیگر سازگارمیکند
semi self maintained discharge	تخلیه نیم وابسته
gas discharge display	صفحه نمایش سطح و سبک که از دو قطعه شیشهای پوشیده شده از هادی تشکیل شده است و توسط یک لایه توسط یک لایه نازک گاز نورانی جدا شده است که یک نقط ه صفحه توسط دو سیگنال الکتریکی انتخاب شده است
corona discharge current	جریان تخلیه کورونا
lightning discharge current	جریان تخلیه
gas discharge lamp	لامپ تخلیه گازی
gas discharge relay	رله تخلیه گازی
high frequency gas discharge breakdown	شکست تخلیه گازی فرکانس بالا
glow discharge cold cathode tube	لامپ مشتعل

Recent search history

Contact• | Terms |• Privacy  © 2009 Dictiornary-Farsi.com