Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 146 (8 milliseconds)
English
Persian
conduct safe
خط امان
conduct safe
جواز امان
Search result with all words
safe conduct
خط امان
safe conduct
امان نامه
safe conduct
امان دادن
safe conduct
رخصت عبور
safe conduct
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conduct
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conduct
جواز امان
safe conduct
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
temporary safe conduct
امان
safe conduct holder
مستامن
Other Matches
conduct
اجرا کردن هدایت کردن
conduct
اجرا کردن
conduct
هدایت کردن انتقال دادن انجام دادن رفتار
conduct
کردار
conduct
رفتار اخلاقی
conduct
جریان
conduct
انتقال دادن رهبری کردن
conduct
اداره کردن کشیده شدن
conduct
هدایت کردن
conduct
معاطات
conduct
جاری شدن جریان الکتریکی در یک ماده
conduct
هدایت کردن بردن
conduct
سلوک
you must a for that conduct
باید از این طرز رفتار پوزش بخواهید
conduct
رفتار
conduct
رفتار کردن رهبری کردن
conduct
اداره کردن
conduct
سیره
bad conduct
بد رفتاری
an unprincipled conduct
رفتاریکه مبنای اخلاقی صحیحی نداشته باشد
acceptance by conduct
قبول فعلی
good conduct
خوش رفتاری
conduct grade
درجه هدایت یک ماده
bad conduct
سو رفتار
conduct disorder
اختلال رفتاری
conduct grade
نمره انضباط
conduct money
هزینه سفرشاهد
conduct of fire
اجرای اتش
conduct of fire
هدایت تیراندازی
conduct of fire
اجرای تیراندازی
good conduct
خوش رفتاری کردن
good conduct
حسن اخلاق
he has a loose conduct
ادم هرزه ایست
unsporting conduct
برخورد ناجوانمردانه
to conduct oneself
رفتاریا سلوک کردن
iam a of such conduct
از این رفتار شرمنده ام
his conduct is object
رفتارش قابل اعتراض است رفتارش رضایتبخش نیست
to be a spyonany one's conduct
رفتاریاکاربدکسی راپاییدن
to conduct
[run]
a campaign
مبارزه ای
[مسابقه ای]
را اجرا کردن
unsports manlike conduct
رفتار ناجوانمردانه
bad conduct discharge
اخراج از خدمت
bad conduct discharge
اخراج به علت عدم صلاحیت
To conduct a meeting in an orderly manner.
جلسه ای رابا نظم وتر تیب اداره کردن
it is safe to say
بخوبی میتوان گفت
he is safe to be there
یقیناانجاخواهدبود
it is safe to say
بدون ترس ازاشتباه یا اغراق گویی میتوان گفت
he is safe to be there
حتما انجاخواهدبود
safe
به ضامن
safe
ایمن
safe
سالم
safe
بی خطر
safe
صحیح اطمینان بخش
safe
صدمه نخورده
safe
امن
safe
محفوظ
safe
گاوصندوق
safe
مطمئن
safe
ضامن
safe valve
دریچه ایمنی
safe valve
در رو
safe valve
دریچه اطمینان
safe velocity
سرعت مطلوب
safe guard
حفافت
safe yield
بده قابل اطمینان
safe yield
بده قابل برداشت
safe pledge
وجه الکفاله
safe pledge
کفالت
safe mode
حالت عملیات خاص در ویندوز که به صورت خودکارانتخاب میشودوقتی که در شروع خطایی رخ دهد
safe load
بار مجاز
safe keeping
حفافت توجه
safe keeping
حفظ
safe keeping
نگهداری
safe guard
نگهداری
safe house
خانه امن
safe-conducts
خط امان
to be in safe keeping
درجای امن بودن
to be on the safe side
برای اینکه احتمال اشتباه
to play it safe
با احتیاط عمل کردن
[اصطلاح روزمره]
safe conducts
خط امان
safe conducts
امان نامه
safe conducts
امان دادن
(on the) safe side
<idiom>
سخت سرزنش کردن
safe conducts
رخصت عبور
To be on the safe side.
خیلی احتیاط بخرج دادن
safe sex
آمیزشجنسیکنترلشدهماننداستفادهاز"کاندوم "
safe passage
مجوزعبور مجوزترددمطمئن
safe bet
بیخطر بدونریسک
safe conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
safe conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe conducts
جواز امان
safe conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
to be on the safe side
باقی نباشد
can you pronounce him safe
ایا میتوانید
safe life
عمر مطمئن
safe-conducts
امان دادن
meat safe
قفسه توری
meat safe
قفسه گوشت که باتورسیمی درست می کنند
safe-conducts
رخصت عبور
safe-conducts
جواز عبور و مرور درمنطقه نظامی
safe-conducts
جواز امان
safe-conducts
اجازه عبور از منطقه ممنوعه
fail safe
با خرابی امن
fail safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail safe
تخریب امن
fail-safe
با خرابی امن
fail-safe
ماسوره تامین شده از نظرعمل کرد دستگاههای داخلی ماسوره مطمئن العمل
fail-safe
تخریب امن
can you pronounce him safe
بگویید که اواز خطر محفوظ است
render safe
به ضامن کردن مین
safe-conducts
سمدی که فرستاده دولتی که در حال جنگ با دولت مرسل الیه است قبل از ورود به خاک ان کشور باید تحصیل کند
safe from danger
محفوظ از خطر
safe format
عملیات فرمت که داده موجود را خراب نمیکند ودرصورتی که یسک اشتباه را فرمت کرده باشید امکان ترمیم داده وجود دارد
safe distance
مسافت امن اطراف مین
safe distance
فاصله بی خطر
safe deposit
صندوق اهن مخصوص امانت اشیاء گرانبها
safe deposit
گاوصندوق
safe custody
حرز
safe-conducts
امان نامه
render safe
بی اثرکردن مین یا وسایل انفجاری یا بمب
safe altitude
ارتفاع امن
safe area
منطقه بی خطر
safe altitude
ارتفاع تامین ارتفاع بی خطر
safe area
منطقه امن
safe and sound
صحیح وتندرست
safe working load
بارکاری مطمئن
fail safe system
سیستمی که برای جلوگیری ازخرابی طراحی شده است سیستم با خرابی ملایم
In a secure ( safe ) place.
درمحل محکم وامنی
breaking into safe custody
هتک حرز
maximum safe temperature
درجه حرارت مجاز حداکثر
property kept in safe custody
مال محرز
safe loads tables
جداول بارهای مجاز
safe water mark
علامتآببیخطر
Ton play safe . To tread cautiously.
با احتیاط عمل کردن
To play safe . Not to swallow the bait. Not to commit oneself . Not to rise to the bait.
دم به تله ندادن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com