Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
conservation of charge
بقای بار الکتریکی
Other Matches
conservation
حفظ منابع طبیعی
conservation
حراست
conservation
نگهداری
conservation
حفافت
conservation
بقاء
conservation
نگاهبانی
conservation
محافظت
conservation
داشت
conservation of land
حفظ اراضی
soil conservation
حفافت خاک
mass conservation
بقاء جرم
conservation
[darn]
مرمت و رفوگری فرش که بیشتر بصورت عمل مکانیکی بوده و جهت جلوگیری از پیشرفت خرابیو اصلاح نسبی خسارت وارد شده صورت می گیرد
momentum conservation
بقای اندازه حرکت
soil conservation
مهیا کردن خاک برای محصول بخصوصی
conservation law
قانون پایستگی
[فیزیک]
conservation programs
برنامههای حفافت منابع
conservation-minded
سطح شیبدار
energy conservation
بقاء انرژی
conservation of momentum
بقای اندازه حرکت
energy conservation
بقای انرژی
environmental conservation
حفافت محیط زیست
conservation of mass
بقای جرم
conservation of matter
بقای ماده
conservation law
اصل بقا
[فیزیک]
conservation of energy
بقای انرژی
conservation force
نیروی باقی
conservation law
قانون بقا
conservation of orbital symmerty
بقای تقارن اوربیتال
law of conservation of mass
قانون بقای جرم
law of conservation of momentum
قانون پایستگی تکانه
[فیزیک]
law of conservation of energy
قانون بقای انرژی
law of conservation of mass energy
قانون بقای جرم - انرژی
take over in charge
تصدی
charge
پر کردن
be charge with
متهم شدن به
like charge
شارژ همنام
in the charge of
<idiom>
تحت مراقب یا نظارت
charge some one with
به عهده کسی گذاشتن
in charge
<adj.>
پاسخگو
in charge
<adj.>
مسئول
in charge
متصدی
like charge
قطبهای همنام
(in) charge of something
<idiom>
مسئولیت کار یاکسانی را به عهده داشتن
in charge
<idiom>
مسئول بودن
take over in charge
تحت اختیار دراوردن
charge
دستگاه با ماده منفجره
charge
عهده داری
charge
بار
charge
جرم کل سوخت در راکتهای سوخت جامد
charge
خطای حمله
charge
حمله به حریف
charge
اتهام
charge
عهده وتعهد و الزامی که بر شخص باشد حقی که در مورد ملکی وجود داشته باشد خطابهای که رئیس محکمه پس از ختم دادرسی خطاب به هیات منصفه ایراد و ضمن خلاصه کردن شهادتهای داده شده مسائل قانونی لازم را برای ایشان تشریح میکند
charge
بار کردن
charge
شارژ کردن شارژ
charge
خرج گذاری کردن شارژ کردن
charge
خرج منفجره
charge
خرج
charge
حمله اتهام
charge
وزن
charge
بار مسئولیت
charge
گماشتن
charge
عهده دارکردن
charge
زیربار کشیدن
charge
متهم ساختن
charge
مطالبه بها
charge
پرکردن
charge
موردحمایت
charge
بار الکتریکی
charge
متهم کردن
charge
بدهکار کردن
charge
محفظهای
charge
ایجاد مجدد بار در یک باتری که امکان شارژ مجدد دارد
charge
1-کمیت الکتریسیته 2-مقدار کمبود الکترون در یک وسیله یا عنصر
charge
که برای ذخیره سازی داده و امکان دستیابی ترتیبی وتصادفی به کار می رود
charge
هزینه
on charge of
به اتهام
charge
مین وسایل با بار الکتریکی شارژ می شوند
charge
تصدی
charge
وسیله الکترونیکی که با بار الکتریکی کار میکند
spotting charge
خرج مشقی برای تصحیحات دیدبانی خرج مخصوص تنظیم تیر
spinning charge
بار چرخان
pole charge
خرج دستکی
space charge
ناحیه بار فضا
sprining charge
خرج چال کننده یا گود کننده
surface charge
بار سطحی
plaster charge
خرج شراپنل
supplementary charge
خرج یدکی خرج اضافی
supplementary charge
خرج تکمیلی
sticky charge
خرج انفجاری قابل چسباندن در محل انفجار
sticky charge
خرج چسبنده
static charge
برق ساکن
statement of charge
مشخص کردن جرایم فرم تقاضای خسارت
officer in charge
افسر مسئول اجرا
plaster charge
خرج انفجاری افشان
point charge
بار نقطهای
statement of charge
اعلام اتهامات
space charge
بار پیرامونی
partial charge
بار جزیی
shaped charge
خرج گود
section charge
خرج جزء جزء
section charge
خرج چند قسمتی
propellant charge
خرج پرتاب
propelling charge
خرج پرتاب
satchel charge
خرج کیسهای
satchel charge
خرج خورجینی
reduced charge
خرج کمتر یا پایین تر توپ
shaped charge
خرج مقعر
powder charge
خرج پرتاب گلوله
officer in charge
افسر مسئول
nucleon charge
بار نوکلئون
residual charge
بار الکتریکی مانده
pole charge
خرج میلهای
positive charge
بار مثبت
powder charge
خرج باروت
soaking charge
بار سولفات زدای
snow charge
بار برف
propelling charge
خرج
export charge
هزینه صادرات
export charge
تعرفه صادرات
import charge
تعرفه واردات
import charge
هزینه واردات
import charge
حقوق واردات
depth charge
بمب ضد زیر دریایی machine sounding echo
electrostatic charge
بار الکتریسیته ساکن
[که در اثر مالش بوجود می آید.]
export charge
حقوق صادرات
to charge the battery
باتری را بار کردن
charge carrier
حامل بار
[فیزیک]
[شیمی]
[مهندسی]
elementary charge
بار بنیادی
[فیزیک]
elementary charge
بار الکترون
[فیزیک]
explosive charge
دستگاه با ماده منفجره
bursting charge
دستگاه با ماده منفجره
physician in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
charge indicator
اندازهشارژ
zero charge potential
پتانسیل بار صفر
volume charge
بار حجمی
unlike charge
قطب غیر همنام
trickle charge
پر کردن اهسته
total charge
بارگذاری کامل
toll charge
باج
to give in charge
سپردن
to give in charge
تسلیم کردن
to charge a gun
خرج در تفنگ گذاشتن
telephone charge
هزینه تلفن
baton charge
حرکترو بهجلو بوسیلهپلیسباتونبدست
charge hand
کارگر معمولی
charge nurse
سر پرستار
doctor in charge
دکتر پاسخگو
[در بیمارستان]
What's the charge per hour?
کرایه هر ساعت چقدر است؟
minimum charge
حداقل هزینه
minimum charge
حداقل قیمت
What's the charge per day?
اجاره آن برای یک روز چقدر است؟
What's the charge per week?
اجاره آن برای یک هفته چقدر است؟
What's the charge per mile?
اجاره هر مایل چقدر است؟
Do you charge for the baby?
آیا برای بچه ها هم پول میگیرید؟
What is the charge per day?
کرایه روزانه چقدر است؟
community charge
گونهایمالیات
tapering charge
پر کردن شیبدار
nuclear charge
بار هسته
effective charge
بار موثر
deep charge
خرج گود
cratering charge
خرج مخصوص تهیه چاله تخریب
cratering charge
خرج تخریب
counter charge
دعوی متقابل در امر جزایی
counter charge
تهمت متقابله
bursting charge
خرج تلاش
bursting charge
خرج منفجرکننده
bursting charge
بار انفجاری
carrying charge
هزینه حمل و نقل
deep charge
خرج عمیق دریایی
density of charge
چگالی بار برقی
diamond charge
خرج چهارگوش
diamond charge
خرج مربع شکل
detonation charge
خرج تلاش
detonation charge
خرج انفجار
detonating charge
چاشنی
detonating charge
خرج منفجر کننده
boost charge
ولتاژ ثابت و اولیهای که به باطری داده میشود تا انرابرای استارت موتور اماده نگه دارد
bound charge
بار بسته
bring a charge against someone
به کسی تهمت زدن
condenser charge
بار خازن
collection charge
هزینه وصول مطالبات
collection charge
هزینه وصول
bank charge
هزینههای بانکی
charge density
چگالی بار
charge daffaires
شارژدافر
charge balance
موازنه بار
charge d'affaires
شارژ دافر
charge d'affaires
کاردار سفارت
charge d'affaires
نایب وزیر مختار
charge d'affaires
نایب سفارت
charge d'affaires
کاردار
charge and discharge
محل بارگیری و باراندازی
coke per charge
ذغال کک شارژ
charge with a fault
تخط ئه کردن
charge a kiln
چیدن کوره
charge pits
چالههای خرج
charge of the electron
بار الکترون
charge neutrality
خنثایی بار
charge neutrality
تساوی تقریبی ذرات مثبت ومنفی در شارههای متراکم
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com