Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 202 (10 milliseconds)
English
Persian
consolidated table of allowance
جدول سهمیه عمومی
consolidated table of allowance
جدول سهمیه مشترک
Other Matches
consolidated vehicle table
فهرست خودروهای محموله در کشتی
table of allowance
جدول سهمیه مجاز
common table of allowance
جداول سهمیه عمومی
He banged the table with his fist . He thumped the table .
با مشت کوبیدن روی میز
consolidated
محکم
consolidated
یک پارچه
consolidated
جمع شده
over consolidated clay
خاک رس متراکم شده باپیشفشردگی
consolidated car
وزن خالص اتومبیل
over consolidated clay
خاک رس پیشفشرده
consolidated fund
سرمایه ذخیره
consolidated planning
برنامه ریزی تلفیقی
consolidated annuities
دیون عمومی
consolidated debt
بدهی یک کاسه شده
consolidated motor pool
خودروگاه تمرکزی خودروگاه عمومی یا مشترک
consolidated pack ice
مجموعه یخهای شناور
consolidated dining facility
تاسیسات غذاخوری عمومی مجتمع غذاخوری عمومی
allowance
مقرری مستمری
allowance
فوق العاده
allowance
جیره حق معاش
allowance
میزان مجاز
allowance
سهمیه
allowance
مزایا
allowance
کمک هزینه
allowance
جیره دادن فوق العاده دادن
allowance
مددمعاش
allowance
فوق العاده و هزینهء سفر
allowance
اجازه دادن
allowance
تخفیف وزن بار اسب
allowance
تخفیف مقرری
allowance
پاداش
allowance
اختلاف یا لقی عمدی بین ابعادو اجزاء جفت شونده
allowance
اعطاء
bend allowance
فاصله خطی اضافی روی ورقه ها برای ایجاد خم هایی با شعاع معین
cashier's allowance
کسر صندوق
basic allowance
سهمیه اولیه ضریب حقوقی معاش
mobility allowance
پولیکهدولتبهافرادمعلولمیدهد
seam allowance
اختلافدرز
delay allowance
زمان تقسیم
yearly allowance
مقرری سالیانه
bat allowance
فوق العاده افسران بابت حمل ونقل بنه سفر
allowance for anticipated
losses stock
allowance for anticipated
سهمیه مجاز تلفات پیش بینی شده اماد
allowance for depreciation
ذخیره استهلاک
quarters allowance
حق مسکن
allowance method
روش ایجاد ذخیره
authorized allowance
سهمیه مجاز
authorized allowance
حق
authorized allowance
مزایا مزایای قانونی
basic allowance
شارژ انبار
victualling allowance
جیره روزانه
subsistence allowance
مد د
weekly allowance
هفتگی
serverance allowance
حق پوشاک برای سختی هوا
machining allowance
تراش خور
monthly allowance
ماهیانه
monthly allowance
مقر ری ماهیانه
serverance allowance
حق بدی هوا
quantity allowance
تخفیف کلی
quantity allowance
تخفیفی که به خرید عمده تعلق میگیرد
ration allowance
حق جیره
ration allowance
حق معاش
ration allowance
پول جیره
subsistence allowance
معاش
to make allowance
منظور کردن
fitting allowance
فوق العاده مناسب
field allowance
فوق العاده ماموریت رزمی فوق العاده جنگی
family allowance
معاش اولاد حق اولاد
travel allowance
فوق العاده سفر هزینه سفر
travel allowance
خرج سفر
to make allowance
در نظر گرفتن
family allowance
مدد معاش
fitting allowance
کاملا" اندازه
dailgy food allowance
جیره روزانه
basic allowance for subsistence
جیره نقدی
basic allowance for subsistence
حق معاش
basic allowance for quarters
حق مسکن
capital consumption allowance
کسر مصرف سرمایه مترادف با استهلاک سرمایه
current operating allowance
سهمیه موجود عملیاتی سهمیه عملیاتی فعلی
dailgy food allowance
جیره غذایی روزانه
authorized allowance supplies
سهمیه اماد مجاز
authorized allowance supplies
سهمیه مجاز اماد
the f. of a table
بطوریکه
get table
دست یافتنی
the f. of a table
باید
two way table
جدول دو سویی
inner table
میزداخلی
look up table
جدول مراجعهای
table look up
جستجوی جدول
table saw
تابلونمایشگر
table look up
مراجعه به جدول
table
سفره
get table
بدست اوردنی
table
در فهرست نوشتن
table
استفاده از یک مقدار مشخص برای انتخاب یک ورودی در جدول که حاوی مقدار ثانوی است
table
لیست تمام رویدادها و وضعیتهای ممکن که می توانند رخ دهند.
table
میز
table
خوان
table
لوح جدول
table
طرح کردن
table
لیست تولید شده توسط کامپایلر یا سیستم محل اندازه و نوع متغییرها , توابع و ماکروها در یک برنامه
table
ساختاری که نحوه اتصال رکوردها و داده ها را به صورت رابط ه بین سط رها و ستونهای جدول نشان میدهد
table
لیست داده ها در ستون و سط ر صفحه چاپ شده یا صفحه نمایش
table
مطرح کردن
table
لیست
table
فهرست
table
از دستور خارج کردن
table
معوق گذاردن
table
روی میز گذاشتن
table
مجموعه نتایج ذخیره شده که به سرعت قابل دستیابی هستند
table
میزبازی
table
تو گذاردن
table
به جدولی انتقال دادن
table
به صورت جدول دراوردن
under the table
<idiom>
زیرمیزی
table
جدول
table
کوهمیز
table
لیست تمام نشانه ها که در یک زبان یا کامپایر پذیرفته می شوند به همراه ترجمه کد هدف آنها
Could we have a table outside?
آیا ممکن است میز ما بیرون باشد؟
tier table
میز کوچک
table talk
صحبتهای خصوصی و غیررسمی در سر میز غذا مفاوضه
table spoonful
قاشق سوپخوری
table of organization
جدول سازمان
table spoon
قاشق سوپ خوری
table of precedence
صورتی که ترتیب الویت قوانین و مقررات مختلفه راتعیین میکند
table of equipment
جدول ساز و برگ
table set
وسیله رومیزی
table of distribution
جدول تقسیم اماد
table of distribution
جدول توزیع
table of authorities
جدول اولیا امور
table point
جدول امتیازها
table instrument
وسیله رومیزی
table set
دستگاه میزی
table flap
قسمتی از میزکه خوابانیده یابلند میشود
table money
فوق العادهای که بابت هزینه مهمان داری به افسران ارشد داده میشود
symbolic table
جدول علائم
symbol table
جدول نمادها جدول نمادی
symbol table
جدول علامت
symbol table
جدول نمادها
tilting table
میز نوسان دار
swivel table
میز نوسان دار
multiplication table
جدول ضرب
[ریاضی]
state table
جدول حالات
table telephone
تلفن رومیزی
table beet
چغندر
table linen
رومیزی
table linen
دستمال سفره
table land
زمین هموار
table lamp
لامپ استاندارد
table d'hote
خوراک رسمی و روزانه مهمانخانه
table comparator
مقایسه کننده نوارها
table waters
ابهای معدنی سر سفره
table water
سفره اب زیر زمینی
table ware
لوازم میز یا سفره
table utility
برنامه کمکی جدولی
table tomb
گورصندوقی وتخت
earth-table
رج بنا
spelling table
جدول کلمات تهجی رمزی جدول تهجی رمز
negotiating table
جلسهایکهمخالفانتلاشدارندبهتوافقیدستیابند
lay the table
چیدن میز
the leg of the table
پایه میز
table carpet
فرش رومیزی
[اینگونه فرش ها بصورت دایره یا بیضی بافته شده. نقوش قدیمی آن بیشتر از طرح مملوک و فرش های جدیدتر از طرح های قفقازی و ترکی بهره گرفته است.]
table mixer
توپتنیسرویمیز
table extension
صفحهانقراض
table cut
تراشتختهای
altar-table
میز مقدس در کلیسا
printer table
میزچاپگر
basement-table
[پی را روی زمین ساختن]
outer table
تختهخارجی
communion-table
[میز چوبی در کلیساهای پروتستان]
bargaining table
جلسهمشترکبرایرفعاختلافاتکهها در بریتانیا استفادهمیشد
dining table
میزغذاخوری
pin-table
صفحهمخصوصبازیpillowcasePinball
table manners
روشغذاخوردنفردی
trestle table
میز سهپایه
Lift up the table.
سرمیز رابلند کن
wait table
<idiom>
سرو کردن غذا
Could we have a table on the terrace?
آیا ممکن است میز ما روی تراس باشد؟
Could we have a table by the window?
آیا ممکن است میز ما کنار پنجره باشد؟
Could we have a table in the corner?
آیا ممکن است میز ما در گوشه باشد؟
I'd like to reserve a table for 5.
میخواهم برای 5 نفر یک میز رزرو کنم.
truth table
جدول ارزش
[منطق]
[ریاضی]
league table
جدوللیگ
dinner table
میزغذاخوری
feed table
صفحهعلوفه
extending table
میزبازشو
computer table
میزکامپیوتر
truth table
جدول درستی
trivet table
میز سه پایه
corbel-table
[ردیف هایی از قوس های پیشکرده]
transfer table
میز انتقال
training table
میز ناهارخوری در اردو
to rap on the table
دست یا چیز دیگری روی زمین
to lay on the table
بوقت دیگر موکول کردن
time table
جدول زمانی ورود و عزیمت
time table
جدول زمان بندی
time table
جدول زمانی
tide table
جگول جزر و مد
tide table
جدول کشند
truth table
جدول صحت
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com