Dictiornary-Farsi.com
English Persian Dictionary - Beta version
Home
Enter keyword here!
⌨
Tips
|
Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (10 milliseconds)
English
Persian
contact electromotive force
نیروی برق رانی مجاورتی
Other Matches
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی نیروی برقرانی
electromotive force
قوه الکتروموتوری
electromotive force
نیروی الکتروموتوری
electromotive force
نیروی محرکه الکتریکی
electromotive force
نیروی برقرانی
induced electromotive force
نیروی الکتروموتوری القاء شده
counter electromotive force
نیروی برق وارانی
apparent electromotive force
نیروی برقرانی اشکار
effective electromotive force
نیروی برق رانی موثر
induced electromotive force
نیروی برقرانی القایی
electromotive
متحرک بوسیله برق
Force is the answer to force.
<proverb>
جواب زور را زور مى دهد .
contact
فراخوانی کاربر یاوسیله در شبکه
contact
یچ یا اتصال که حاوی یک سیر الکتریکی است وقتی که با اتصال دیگر ارتباط برقرار میکند
Where can I contact Mr …. ?
کجا می شود با آقای ….تماس گرفت ؟
to be in contact
تماس داشتن
contact
اتصال الکتریکی برخورد
contact
ارتباط تماس با دشمن علایم تشخیص هدف
contact
تماس
contact
کنتاکت
contact
برخورد
contact
تماس یافتن تماسی
contact
محل اتصال تماس گرفتن
contact
اتصال
contact
قطب اتصال تماس گرفتن کنتاکت
carbon contact
کنتاکت کربنی
contact mine
مین مجاورتی
contact potential
ولتاژ تماسی
contact mine
مین اصطکاکی
contact microphone
میکروفون کنتاکتی
contact potential
فشار الکتریکی تماسی
contact lost
هدف گم شد
contact lenses
عدسی بساو
contact pressure
فشار تماسی
contact pressure
فشار تماس
change over contact
کنتاکت تغییر دهنده
contact mine
مین مکانیکی
contact mine
مین ضربتی
contact plug
دوشاخه برق
contact point
قطب تماس
contact plug
فیش اتصال
contact point
وسیله تماس نقطه اخذ تماس
contact piece
کنتاکت
contact piece
پلاتین
contact patrol
گشتی اخذتماس
contact party
گروهی که برای کسب اطلاعات از یک یکان به جلو اعزام میشود
contact party
گروه تماس
contact pair
زوج اتصال
contact points
نوکهای کنتاکت
contact patrol
گشتی تماس
contact bar
الکترود جوشکاری
contact angle
زاویه تماس
contact behavior
رفتار تماس جویانه
contact backlash
دنده کور تماس
contact area
سطح تماس
contact area
منطقه اخذتماس
contact area
منطقه تماس
contact lens
عدسی مماس
contact lens
عدسی بساو
contact lenses
لنز چشم
collector contact
اتصال کلکتور
contact breaker
کلید قطع کننده
contact breaker
افتومات
contact detector
اشکارساز کنتاکتی
contact lost
هدف ازمیدان تعقیب خارج شد
contact lost
تماس قطع شد
contact line
خط تماس
contact lights
چراغهای سفید در دو طرف باند موازی با خط مرکز ان
contact flange
فلانژ تماس
contact fire
انفجارمین در اثر تماس با کشتی
contact fire
انفجار در اثر تماس
contact electricity
فشار الکتریکی تماسی الکتریسیته تماسی
contact drop
افت کنتاکتی
contact diameter
قطر تماس
collective contact
کنتاکت جامع
mercurial contact
کنتاکت جیوهای
main contact
کنتاکت اصلی
impluse contact
کنتاکت ضربهای
point contact
تماس نقطهای
point contact
کنتاکت نقطهای
point of contact
نقطه تماس
ignition by contact
احتراق تماسی
protective contact
کنتاکت محافظ
relay contact
کنتاکت رله
roller contact
کنتاکت غلتکی
self cleaning contact
کنتاکت خودشوی
side contact
شاخک لامپ
sliding contact
کنتاکت لغزان
plug contact
کنتاکت دوشاخه
pin contact
اتصال سنجاقی
line of contact
خط تماس
movement to contact
حرکت به اخذ تماس
movement to contact
حرکت به تماس
multi contact
چند قطبی
multiple contact
دسته کنتاکت
multiple contact
کنتاکت دستهای
interrupter contact
کنتاکت قطع
interrupter contact
کنتاکت پلاتین
normally closed contact
اتصال معمولا بسته
intermediate contact
کنتاکت واسطه
intermediate contact
کنتاکت میانی
normally open contact
اتصال معمولا باز
sliding contact
کنتاکت لغزشی
spring contact
کنتاکت فنری
contact sweeping
روبیدن ضربتی
contact sweeping
روبیدن مکانیکی
contact sports
ورزشهای برخوردی
contact sparking
جرقه کنتاکت
contact series
اتصال سری
contact resistance
مقدار مقاومت کنتاکت
contact report
گزارش تماس با هواپیمای دشمن
contact report
گزارش اخذ تماس
contact rectifier
یکسوکننده مجاورتی
contact ratio
نسبت تماس
contact rail
ریل کنتاکت
contact print
چاپ به طریقه تماس
contact with the net
خطای تماس با تور والیبال
contact lens
لنز چشم
switch contact
کنتاکت اتصال
to break contact
اتصال راقطع کردن
to break contact
جریان راگسستن
to bring into contact
تماس دادن
to bring into contact
پیوستن
electric contact
کنتاکت الکتریکی
dry contact
اتصال الکتریکی غلط که باعث خطای تمام نشدنی میشود
to make contact
اتصال دادن
to make contact
پیوستن
delayed contact
چاشنی با تماس تاخیری سیستم پیش تنظیم تاخیری
zone of contact
ناحیه تماس
zone of contact
محل برخورد
contact print
چاپ خشک
wiping contact
کنتاکت لغزان
impluse contact
کنتاکت ایمپولز
area contact
سطح تماس
breaker contact
پلاتین
angle of contact
زاویه تماس
breake contact
کنتاکت ساکن
positive contact
اتصالبارمثبت
negative contact
اتصالنگاتیو
To be in touch ( contact) with someone.
با کسی درتماس بودن
contact lenses
عدسی مماس
contact surface
سطح تماس
contact printer
اتصالچاپگر
advance to contact
پیشروی برای اخذ تماس
contact lever
اهرم اتصال
hot-shoe contact
نفطهاتصالفلاش
contact field technician
کارمند فنی
metallic contact grid
میخمتصلفلزی
contact potential barrier
پشته پتانسیل مجاورتی
To establish( make) contact.
تماس دایر ( برقرار ) کردن
point contact rectifier
یکسو کننده نقطهای
ignition by contact breaking
احتراق با قطع کنتاکت
If there is a reason for complaint, please contact ...
اگر شکایتی دارید، لطفا با ... تماس بگیرید.
hard contact printing
چاپ تماسی که در ان هدچاپگر با نیروی محسوسی روی لایه زیرین فشار واردمی اورد
contact voltage regulator
نافم ولتاژ با کنتاکت
multiple contact switch
کلید پلهای
angular contact bearing
یاطاقان زاویه دار
double contact lamp
لامپ با اتصال مضاعف
contact ion engine
موتوری برای ایجاد تراست درفضا
contact potential difference
اختلاف پتانسیل مجاورتی
contact burst preclusion
ضامن ضد انفجار ضربتی وسیله ممانعت از انفجار دراثر اصابت
wire contact distributor
دلکوی تماسی
surface contact rectifier
یکسوکننده سطحی
welded contact rectifier
یکسو کننده نقطهای جوش شده
brush contact loss
افت زغال
single contact switch
کلید یک قطبی
single contact lamp
لامپ تک کنتاکتی
multi contact plug
دوشاخه با کنتاکتهای متعدد
equivalent circuit of a contact rectifie
مدار هم ارز یکسوکننده مجاورتی
We finally succeed in making a radio contact.
عاقبت توانستیم یک تماس رادیویی برقرار کنیم
angular contact thrust ball bearing
بلبرینگ طولی محوری
force
تکرار ضربه برای به دفاع کشاندن حریف
force
درهم شکستن قفل یا چفت را شکستن
force
مجبورکردن
force
خشونت نشان دادن
force
شدت عمل
in force
مجری
force
تحمیل کردن
in force
دارای اعتبار
force
بردار نیرو
by force
عنفا
force
عده
force
قوا
force
مسلح کردن
force
قوا تحمل کردن مجبور کردن فشار
force
نیروی نظامی
force
وادار کردن
force
مجبور کردن
force
بیرون کردن
force
راندن
force
فشار دادن
force
یکان قسمت نظامی
force
مجبورکردن بزورگرفتن
force
ضربهای که گوی اصلی بیلیارد متوقف میشودیا بر می گردد
to come into force
مجرایامعمول شدن
force
بزور بازکردن
force
پاس بی هدف
force
بی عصمت کردن
force
نافذ
came into force
مجری شدن
Recent search history
✘ Close
Contact
|
Terms
|
Privacy
© 2009 Dictiornary-Farsi.com